یک:

اردوی عشق مزه داد... تمام تابستان شما!

از کنارهم نرفتیم ... زمستان هم گذشت ...

دو:

دیوانه خودت بودی با پیراهن آبی ...

نامت که آسمان بود ...

میان بارن ها ... می خزیدی!

سه:

درون مرا ایکس ری ...به تو نشان نداد ولی ...

گذشت زمان ثابتم کرد...:عاشق!


چهار:
گلوله توی مغز من کاشتی و سبز شد ...
بلوک مغز من ...آماده ی درخت شدن ...
(این بار قدیمی ... تبر لطفا)!
پنج:
پوشش سیاه مرا ...طلا گرفت یار قدیمی ...
گفت از بس سیاه مرا پوشیده ای ..." وفاداری"!
شش:
مزار شش گوشه ات را بسته اند به عشق ...
تمام عاشقان نفس نفس بریده اند به عشق!


هفت:
رفتم و گوشه ای نشستم ...
انگار هیچم نشده بود ...قشنگ داشتم مردنم را می دیدم ...وقتی که دست تو توی دست کسی دیگر بود ... می دانستم که دیگر عصر حمایت مردانه گذشته است ودوران غیرت زنانه آمده ...می دانستم طلا بگیرند ...دیگر دستانت برای من حمایت نمی شوند ...ولی نشستم!حتی می دانستم بردباری هم حدودی دارد ولیک ...
...
مباد که دستی به الوده شدن به دستی دیگر عادت کند ...نه اینکه مصافحه کردن اشکال دارد که نه بخواهی بقبولانی به دیگری دستش را می گیری که از روی پل بگذرانی که هر پلی باشد یعنی چراغ سبز ...
که ای دریغ!(ببخشید)خرهائی که از روی پل بگذرند!
ولی دریغ برای چشم های درحال انتظار ...خراب شدن هر پلی ست که دیگر باید با شما رد شوند ...
...
دیدم که دستهایت ...به رعایت آداب بی حرمتی عادت کرده اند ...
می روند و بر می گردند و می خندند که نه!دست تو دیگر برای من دست نمی شود!
که فریاد زدم:ای خدای!و بفریادم رسید:یدالله فوق ایدیهم!که اگر یادش داشته باشیم ...همه جا هست!
...
باز گشتی بی دست!نه قطع شده!ونه پیوند شده با هیچ دست دیگری!که ان حمایت قشنگ قشنگ ...آن دستی که کبریت شود و جنگل محبت را بسوزاند درتو نبود ...
دهانت به محبت که باز می شد قاشق قاشق شربت دفع خریت (ببخشید)توی حلقت می ریختیم که یاد آوری کنیم ...برای ما که بودی ...
آرام آرام دستهایت سبز شد .... طوریکه بازهم مستعد شده بودی که بروی و گناهکار برگردی که خدای کرد که نشد ...
...
...
تو هم ای نازنین!
دست هایت را که دیدیم عاشق دست هایت شدیم ...روز اول صبورانه دست روی دست وبا انگشتر عقیق چقدر آرامش بخش بودی ...
دستهایت بوی وضو می دادو رعایت ...
کرد خدای که ماهم دیوانه شدیم!کرد خدای که ماهم زدیم به رد ...!
ولی دست های تو حمایت از ما نگرفت ورعایت آدابی که به آن عادت کرده بود از سر نینداخت ...
چه!دستهای خطاکارمان!...
هستند هنوز دست هائی که می گیرید و می برید و می آرید که پذیرفته ایم دست مردانه ی شما ...دست قوت است مه دست ذلت و خواری ...
خدا قوت :سیده لیلا مددی




هشت:
ترومپ!
اش شیرازی نخوردی ...اش زنجان را چرا؟
تو همش استیک خوردی... طعم آش ایرانی کجا؟

نه:
زینگ زینگ زینگ
مامان بنز:
وا؟ننه خاور این سه تا خانم کی ان پشت در؟من که نمی شناسمشون!
ننه خاور:
بذار عینکمو بذارم!این آیفون شمام که خرابه!کورشده!نه منم نمی شناسمشون از خانمای جلسه نیستن!؟
بوگاتی:
وای مامان!دروباز نکنی ها!میگن اینا زیر لباساشون اسلحه دارن!
ناگهان سه تاخانم با صدای بلند از پشت آیفون:
بازکنید:پراید و پزو بیائید بیرون!خونه تونو پیدا کردیم !آشغالای کثافت !یالله بیائید بیرون!خرجی این ماه بچه هاتونو بدید!
بوگاتی:
(غش)!
مامان بنزبا لرزش دست و صدا:
ننه خاور چیکار کنم؟انگار پژووپراید بند و به آب دادن!
ناگهان بابا پژو و پراید:
ما که خودمون اینجائیم!بذار ببینیم اینا کدومان؟نه!اینا با ما کار ندارن!سر کوچه با براید وانتی و پزو پارسی کاردارن!
ناگهان پراید پشت آیفون:
سلام خواهرا!اینجا منزل پژو بنزی و پراید پورشه ایه!اون ایی که دنبالشید سرکوچه پژو پارسیو پراید وانتی!
سه تا خانم با خوشحالی:
اللهی خیر ببینید!مرسی ...متشکریم ...هلاک شدیم تو گرما!
مامان بنزبا ضعف!:
خدالعنت کنه هرچی مرده!گورتونوگم کنید برید بیرون!


ده:
رهبرم ...
خراب شد فکرهای اهریمنی که می کردند ...
آن دشمنان که سال هاست می خواهند ...دوست شوند!
یازده:
یعنی دیروز رفتیم مانتو فروشی !ای دریغ!من فکر می کنم جز اینکه توی این مملکت پارچه هدربره کاردیگه ای نیست!مانتو درس کردن خانم قدش دومتره میپوشه میشه نیم متر!دورسینه مانتو با الگو و اتود غلط 42 دراومده که سایز مانتواه!دورباسنش 54!حتی زیر نور ماه!می تونی حدس بزنی طرف از زیر چی پوشیده!"که شده سوژه آقایون درو همسایه"!
سر کوچه می بینی ده تا زورو واستادن!خودشون سرکوچه ان ...دم مانتوشون ته کوچه!باد هم وزان!بعضی خانما با اینکه اززیر ماتو هاشون تیشرت و لباسای دیگه پوشیدن درست مثل مرتاضا دست به سینه دارن تو خیابون راه می رن مبادا جلوشون باز شه!خوب خواهرمن!یه چیزی بپوش راحت تو جامعه ترددکن!این چه وضعشه؟!

دوازده:
نشسته بودیم توی فضا یهوئی یکی فریاد کشید بلند شید گفتیم چی شده ؟گفتن پلیس فضائی اومده!همه باید آزمایش خون بدن!ازخنده مردیم!بابا معیارهای زندگی تو فضا بازمین فرق میکنه اینجا دیگه اعتیاد و ایدز معنا نداره!یه روز عمرت صدسال محسوب می شه تو زمین!نه!مفهوم داشت!یعنی ما نمی دونستیم ...بعدا معلوم شد از هرده نفرمون 5 نفر به خرطومک تنفسی فضائی مون عادت کرده بودیم که بردنشون شور آباد فضا!
حالا بگذریم !الحمدالله ما استعدادشو نداشتیم ...تماس گرفتیم بازمین با بهجت خانم جون که اگه یه وقت با هابل 2 فضارو دیدن!یا گزارشی خوندن یه وقت درمورد ما فکر بد نکنن!ما تو اونا نبودیم!صحیح و سلامت سرجامون نشستیم ...آه!آه!
"الحمدالله...انشالله"!

سیزده:
ببرندت...بشورندت...بخوابانندت...
بوی رز!
از تنت جدا نخواهدشد ...
چون ...هستی!

چهارده:
بله!
پانزده:
اللهی!جوجوئی ...فضای مجازی... ماپیسی یا پس چی بخوریم جز جیگر تو!