یک:

فروشنده ی سیب توی خواب من !...

گفت:

نخور!می فرستندت ...بیداری!

دو:

کلوچه های داغ و فنجان چای انگلیسی ...

من انتخاب مب کنم ...

کمر باریک ناصرالدین شاهی ...چای لاهیجان!

سه:

قدیم ...

دوستم داشتی ...

میان جمله های کوتاه ...

امیدم می دادی به عشق!

جدید...

هی حرف می زنی ...هی حرف می زنی ...

مردم.

کو؟

جمله ای درباره ی عشق!


چهار:

دستت را بریده ام و پسبانده ام ...به مغز سپیدم!...

نوازش و داشتن و دست ...

همه با هم ... توی شادی من ... دست دارند!

پنج:

به زور وادارم کرده ای به خداحافظی ...

برو!ولی مرا اعتقادی به خداحافظی ...نیست!

شش:

مزار شش گوشه ات را بوی فاطمه (س) می آمد ...

رفتم مدینه ...تا دل آشوبی ام ...قرار آرد!

هفت:

آبروی عشق!

توی دنیا هیچ چیز به اندازه ی آبرو مهم نیست ...و آبروی عشقی را اگر بگویم مهمتر ...باور می کنید که...

...

" دوستت داشتم که به تو تذکر می دادم"..." دوستت داشتم که می خواستم تو آن طوری بشوی که من می خواستم" " دوستت داشتم که می خواستم یک قالب از شخصیت تو بسازم " ..." چون خدائیش آبروی من مهم بود ..."

...

این قضیه تا جائی پیش می رود که توی عشق های ایرانی اول باید از خودمان این سئوال را بپرسیم که آبروی عشق چقدر برایمان مهم است و بعد از پاسخی که به خودمان می دهیم یک عمر مثل بازیگران سطح بالا شروع کنیم به شخصیت و تیپ سازی !*" توضیح دارد در انتها بخوانید"

...

موی بلوند؟ موی سیاه؟ لاغری ؟ دمتغ خوکی گربه ای یا کوچولو؟ صورت گرد؟ چشم گربه ای؟ از آن طرف هیکل هیولائی ...تتو ...خالکوبی؟ سیکس پک؟ وبعد عمری کنارهم؟

حتی اگر باور نداشته باشیم ...حجاب!

...

بعضی ها اولین تیری که به عشقشان می خورد ظاهرشان چنان به هم می ریزد که نگو ...360 درجه تغییر می کنند ...دادو بی داد می کنند توی رسانه ها قشقرق به پا می کنند ...چون عمری برای آبروئی که البته اعتقادی به آن آبرو نداشته اند ...زحمت کشیده اند و بعد ... می رود سال ها زحمت به هیچ ... تا جائوی که عده ای می گویند کدام آبرو؟ البته که قضاوت دیگران زندگی مارا نمی سازد ...البته که نباید پایه های زندگی خودمان را بر این اصل بسازیم که حالا مردم چه می گویند که مردم توی جامعه شناسی عده ای غریب از اطرافیان مارا تشکیل می دهند ...

ولی؟...دوستت دارم ظریف است ... نه زمخت ... زیباست نه درهم شکننده و زشت ...آرام بخش است نه طوفانی ... چه اگر این طور نباشد نگوئیمش بهتر است ...وزیر بار دینش نرویم بهتر است ...

اگر قرار است بعد سال ها همدیگر را درهم بکوبیم لال مردن بهتر است ...که بعدش بیائیم و بگوئیم به کل عشقمان رنگ دروغ بزنیم وویترین بخوانیمش که البته ویترین پاریسی ...از ویترین جاهای دیگر قشنگ تر است ...

....

...

تو هم ای نازنین!

یه اعتقادی که به یکدیگر داریم ...دوستت داریم را انداخته ایم دور!

سال هاست که مردم فکرهائی می کنند که مهم نیست!

ولی داریم جوری برای هم می میریم که درلحظه های سخت باورمان برای دیگران مشکل است ...

نه تو و نه من ...خیلی زیاد برای هم نغییر نکردیم!چون نمی خواستیم به اجتماعی که به آن تعهد داشتیم دروغ بگوئیم!

آبرویمان از همین نکته بگیر برایمان مهم بود!

تدبیر کردیم که سازگار باشیم درجامعه ای که داریم تویش زندگی می کنیم   ...که هیهات دیگرانی که نکردند و مجبور شدند بردارند و بروند ...

جالب است که ویترین نداریم ...وتوی این قضیه مثل دستفروش ها می مانیم ...که گاهی معجزه ی تجارت دستفروش ها از گالری های بزرگ ...قیامت تر است ...

لیلا

...

یک توضیح البته آبروی عشقی فقط درایران مهم نیست همین چند سال پیش دریک رسوائی رسانه ای بیل کلینتون پرزیدنت امریکا با اثبات رابطه اش با یک دختر جوان دراستانه فروپاشی روابط خانوادگی قرار گرفت ولی همسر ایشان هیلاری کلینتون ...حالا با هرسیاستی که اسمش را بگذارید ... ادامه داد ...


هشت:

ترومپ!

نیامدی که بسازی ... آمدی که بسازی ...

نه آن چه دنیا توقعش داشت ... خیالات برج سازی !


نه:

مامان بنز:

مادرجون تاکسی!اومدنی دوتا بربری بگیر بیار خدا خیرت بده!من هرچی پرژو رو می گیرم نمیشه!

تاکسی:

لابد الان تو قهوه خونه ان!الان وقتشونه!

مامان بنز:

چی؟میرن قهوه خونه؟بیشعورا!به بوگاتی نگیها!

تاکسی:

نه مادر!پرایدو بابا پژو الان چن سالی میشه میرن قهوه خونه!

مامان بنز:

تو از کجا میدونی؟اصلا چه طور با پراید آشنا شدی ...

تاکسی:

ازهمون قهوه خونه!

مامان بنز:

واااااااای!خدا بگم این مردارو چیکارکنه!

ننه خاور:

ای پسر!ایندفه رفتی برای من دیزی بگیر خوب؟!

مامان بنز:

ننه!توهم شنیدی؟!!!

ده:

رهبرم ...

کندیم بوته های دشمنی و یکی شدیم ...

درعشق بصیرتمان دشمنی را کشته ...



یازده:

می ری کنار دریا یه چای و بیسکوئیت بخوری اونم بعد 22 ساعت ترافیک ...وقت شنام تموم شده...

یهو می بینی چهارتا پری دریائی با شلوارک مامان دوز از وسط دریا با اعتماد به نفس بالا روبروت ...یعنی دقیق جلوی چشمت ...بدون درنظر گرفتن قسمت مردونه می آن بیرون!

طوری که مجبور میشی سرت رو 360 درجه بگیری اونور که یعنی ندیدیشون یا چشم های بچه هارو ببندی!آمار این حوری پری دریائی ها کم کم داره تودریای شمال بالا میره!من بودم برای خروجشون از دریا عوارض می بستم ...که برن هیکل مودار قشنگشونو تو محل خودشون نشون بدن!واللا!

دوازده:

داشتم پیام هارو می خوندم یهو دیدم بهجت خانم پیام داده که ما تازگی تلسکوپ خریدیم شمارو ببینیم ...به نام هابل "2"!

بعد درادامه نوشته بودن ایشون که ...شما توی فضا لوستر ندارین؟چقد ساده زندگی می کنین؟که من براشون نوشتم ...بهجت خانم جون فقط چراغ زنبوری سفینه مون به اندازه ی 2 سال بودجه ی یو اس تموم شده!حالا نه اینکه بخوام گنده اش کنم ها ...ولی اینطوری بهمون لیست دادن!

بعدشم بهجت خانم جون نوشت اوکی!انشالله که خیالشون از بابت فرهنگ ما توی فضا راحت شده باشه...الللهی!

....

سیزده:

شرکت " بزرگ " شما کارگر عشق نمی خواست ....

نگو!

محصول " بزرگ" شما عشق ... تقلبی و خراب بود!

چهارده:

بعضی وقتا بدترین جای شهر زندگی کردن متری 90 میلیون تموم میشه ...

وتو بهترین جای شهر زندگی کردن متری ششو نیم!در می آد!

تاجر باشی میفهمی!