یک:

می دانم که اگر باز گردم از تو ...

عشق بزرگتری دارم ...

هنوز خدای منتظر است!...

دو:

بهاررا ریختم توی چشم های تو ...

یکهو سبزو آبی شد ...دنیائی که داشتیم...

سه:

بین پل ها ...

جاده ها ...

ایستادن ماه !...

مرایاد تو می اندازد ...

که بی اندازه ..." ماهی"!


" شهید بابک نوری هریس"
چهار:
کشتی و تمام شدم از عشق و غمم نیست ...
آن زندگی قبل که دردست شما بود ..." صفا بود"!
پنج:
موهایت را بخشیده ای به آب ...
که موج موج برود ...
که چی بشود:
مشکی آبی!
شش:
مزار شش گوشه ات را درون خویش زائرم ...
می گردم و می چرخم و لبهایم ...پراز یاحسین(ع)...

" شهید مهدی موحد نیا"
هفت:
همیشه رفتنی هست که باورش نداریم و تمام شدنی که نمی خواهیم باورکنیم ...اندوه بار ترین لحظه ها ...یک قاب از خداحافظی عزیزی ست که :.... رفتنی باید برود!...
...
قدرهم را چقدر می دانیم ...ان قدرکه بپیچیم لای زرورق و هم دیگررا نگاه داریم که ... نمی شود!
پس چه کنیم؟ ...
از دست دست از دست دل از دست زبان چه بگویم که آلت شکستن که آفت دوست داشتن ها همین هاست ...
نمی خواهیم بنویسیم و بزنیم ...می نویسیم و می زنیم ...نمی خواهیم بگوئیم و بزنیم ...می گوئیم و می زنیم ...نمی خواهیم برویم ...می رویم و می زنیم...
که تحمل گاه دیگر نیست که اندک اندک زدن از ناگهان و بزرگ زدن بد تر اسست ...چون خوره ریز ریز می خورد و یک جا می بینی که دیگر تمام شده ای ...
.............
نرو که لعنت به سوزاندن که هرچه التماس است از چشم هایت اشک می شود و می ریزد ...ودل سنگ را خدای به کسی نبخشد که اشک در آن چگونه نفوذ کند وراهی نیست ...
آن جا که می دانی عشقی بالاتر از تو هست تسلیمی که نه زورت و قدرتت به یار می رسد و نه آن عشق دیگری که راه را باز می کنی و می گوئی برو!
به نخواستن نمی رسی هرگز به پای افتادن می رسی که کوتاه قدی دربرابر خواسته های بلند یار ...
....
تو هم ای یار!ای نازنین!
بدان که دوست دارم دریا باشی ... درهای افق برویت باز باشد هر لحظه برای رفتن ولی بروی و باز گردی ....
بروی و باز گردی ...بروی و باز گردی طوری که هر غروب پر بکشم از آمدنت ...
می خواهی چکار که بروی؟که دوستم داشته باشی ...همه جاهستم.
توی چشمت ...توی هوا ...توی انگشت عشق دست چپت ...توی صحبت هایت ...و شعرهائی که می خوانی ...
دست و پایت را نمی بندم که فردا بگوئی اسیری آورده ای ...ولی بدان اگر بدانم تاثیر عشقی دیگر توی ذهن تو مبنای رفتن است ...عقب می کشم که برای سردار بزرگی چون من ...بد جنگیدن یعنی همین از دست دادنت ...
می پذیرم که عشق هائی والا هم هست ... وگاه به افتخار می رسم که رها کردنی هم باشم ...تو مرا برای درک عشقی بالاتر گذاشتی و ...رفتتتتتی...
" اما نرو"!
لیلا


" شهید امین کریمی چنبلو"


هشت:
ترومپ!
درعفو لذتی ست که درانتقام نیست ...
اگر ببخشیم!
نه:
بوگاتی:
مامان جون کمر بند لاغری تون کجاست؟ پیداش نمی کنم!
مامان بنز:
واسه چی می خوای؟تو که خوش اندام ترین خودروی روی زمینی!
بوگاتی:
برا پراید!یه مدتیه شیکم در آورده می خوام آبش کنم!
پراید:
بابادس بردار!ما نوک مدادیا اینجوری هستیم!می خوای برم رنگمو سفید کنم ببینی چقد خوش هیکلم؟
بابا بیوک:
ماشالله از بس می خوری!صب دوتا نون!ظهر دوتا بشقاب ماکارونی!شب دوتا نون!نصفه شب پا می شی لقمه های منم که خاور برام گرفته می خوری...چه خبرته پراید؟
ننه خاور:
اللهی قربون نوه ی خوش اندامم برم!اسمتو بنویس باشگاه!حیفی!
بابا پژو:
بابا!بعضی شبا منم لقمه ها تو می خورم خیلی خوشمزه س!
بابا بیوک:
تو که هیچی!داری می ترکی!دردست اقدامم نیستی!


" شهید محمد اتابه"


ده:
رهبرم ...
بخشیده ایم قلب خویش را به حسن شما ...
حسن شما عشق است به خاندان علی(ع)....
یازده:
میلاد تمام حسن مجتبی (ع) مبارک


دوازده:
رقص و میدان رقص همیشه هست ولی خدائی بعضی هارا نباید اجازه داد برقصند که دنیارا به هم می ریزند نه منظورم خوش رقصی و بد رقصی نیست چنان می رقصند که میدان رقاصی را جمع کنند و ببندند و بگویند غلط کردیم ...البته که هدفشان این است که دیگران نرقصند یا ریشه های اجتماعی رقص دیگران را مسدود کنند !حواسمان باشد که چه کسانی را می رقصانیم و چه کسانی بلدند برقصند!...
واین نوشته درپی تاثیرات ترانه های مبتذل پخش شده در اینور و آنور که زبانم لال " بیب" است است و هدف دیگری لابد ندارد!
سیزده:
تو فضا چطور تشنگی رو تحمل کنم؟با خودم آب معدنی دماوند می برم به من چه؟ بی وزنی با وزنی؟
چهارده:
خدایشان بیامرزد شهدارا ...


" شهید وحید فرهنگی"