یک:

دریده ام پیراهن عشق را بر تنم ...که یوسفم!

پشت هم به سینه می زنم ... که یا عباس(س)...!!!

دو:

بوسیده ام تورا به حق برادرت ...انصاف نیست؟!

که نمی بوسمت تورا که حضرت ابوالفضلی...!

سه:

کمان ابروی تورا کشیده اند برای قلب من!

به حق رقیه(س) رحم می کنی ... می زنی برای کشتنم!




چهار:

که هرچه شیر دیده ام قسم به نام تو می خورد ...

که نام تو ...عباس اول و انتهاش علی (ع) ست!

پنج:

عشق تورا که داشته ام خود نمی دانسته ام ...

فهمیده ام از کودکی خود که ابولفضل عالم است(با فتحه)...

شش:

مزار شش گوشه ات را به بوسه ترک می کنم ...

عباس(س) درانتظار من ...من درانتظار عشق!...


هفت:

می ایستم مقابل دکتر که باید بگویم چه داروهائی مصرف می کنم ...فلان و فلان و فلان و...اعصاب!درانتها لبخند می زند که این همه عیب ندارد!پس"دوراز جون شما" دیوانه هم هستی!

می روم مقابل پیشخوان داروخانه و دفترچه ام را می گذارم و با هیجان می گویم فلان را دارید؟ می خندند که نه!دیگر وارد نمی شود که آزادش هست ورقی 65 هزار تومان می خندم با حرف دکترم و می گویم پس دیوانه های تهران چه کنند؟ شانه می اندازند بالا که یعنی ... درد نیست که درک هم سخت شده.یک قلم قرص تشنج است دیگر!با خودم می گویم اشکال ندارد کسی مجبورت نکرده عاشقی ...کرده ای جورش را هم باید بکشی!که می کشم. 

که قربانش یروم آقا حضرت عباس(س) را که جانبازی یعنی همان که کرد. که اول ناموس آل علی(ع) دوم وطن که گاه وطن که درونش قلب آل علی(ع) هم نهفته باشد چنان ناموسی می شود که نگو.

بگذار بخندند و بخندیم که بقول بازاری 65 تومن که هیچ خیلی بیشتر پرداخت کرده ام و کرده ایم که هیهات می خواهند از تن خسته امان هم محملی بسازند که بیفتیم به جان هم که قربانتان شوم گول خورمان خراب است ...زحمت نکشید!

...

دیگر داروخانه چی ها مرا می شناسند که وقتی می روم زیر میزی و روی میزی نداریم!یک ورق بالاخره پیدا می کنند که بخرم!وتا هفته ی بعد تشنج نکنم!قربان خداوروزیش!شما نگران حال من نباشید...

...

" با تقدیم اگر لایق باشم ...با بضاعت اندکم"



هشت:

ترومپ!

کشته ای خودرا وتازه فهمیده ای...

داخله یک کشور با خارجه اش فرق دارد!...

نه:

پراید:

من دیگه از سرکوچه نون نمی خرم!

مامان بنز:

نخر!من که گفتم برو حسن آقا!می میری دوسه تا کوچه پائین تر؟!

پراید:

بابا دستشونو می کنن تودماغ تو شلوارشون!

بابا پژو:

بده همون نونو من بخورم!وسواسی!آدمی یا خودرو؟ معده داری؟ روده داری؟ چی داری که می ترسی؟

پراید:

احساس پدرمن!احساس!که تونداری!من ایرانیم تو خارجی!...نداری!

بابا پژو با عصبانیت:

من خارجیم؟شناسنامه ی ایرانیمو صد سال قبل تو گرفتم!

ننه خاور:

دادنزنید!کوفته ها سردشد!برکت خداست می خورید بخورید نمی خورید نخورید!خارجی ایرانیم نداریم!

مامان بنز:

مردم می میرن ...اصلا خودش واسه ی خارج می میره!واسه ی ما محمل کرده!خارجی خارجی!

بوگاتی:

همونوبگو واللا!

ده:

رهبرم ...

ولادت ماه بنی هاشم (س) مبارک است ...

روز جانباز ی و عشق برشما ...




یازده:

چشم چپم ورم کرده و هیچ دلیلی برایش نیست!

یک لامپی با یک چشم باز و یک چشم بسته دنیارا نگاه می کنم ...

بازهم خدارا شکر مردم را می بینم ...بعضی ها هستند که چهارلامپی هم نمی بینند!

خدارا شکر ...خداراشکر!جل ال خالق ...هنوز...


دوازده:

ببخشید بضاعتم همین است و همین را بلدم ...نه مهندس کامپیوترم و نه دانشجوی ادبیات ...

:)