غریبه ای که اشنا بشود با صدای قلب من ...

شگفت زده خواهدشد!از شنیدن شعرهای حافظ گون!

دو:

بیرون شهر همه چادر زده اند ...

                                        رنگارنگ!

کباب کباب ...دل جوجه های شهر تهران!...

               مزه نمی دهد خواب تعطیلات نوروزی...

                                                  اضطراب برای کاری که ..." تفریح مردم"است!!!





سه:

رویای مرا می خواستی بکشی .......نامرد!

خودش مرد!

درطبیعی ترین وضعیت سنی ...پیرسالی!

چهار:

همه شهر دنبال عشق من ...بیهوده درتلاش ...

زیر انگشتر عقیق دست چپم!نام امام رضا(ع) ست!!!

پنج:

کلید گم شدو مردم خیال گم شدن خویش نکردند ...

درکعبه خدا اگر گم می شد ... کلید چرا؟!!



شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) خریدارم ...

به نعمت جان خویش...امیدوارم برنگردانی!



هفت:

متاسفم!

...

گاه سرت را بر می گردانی می روی تا دم یخچال می روی سمت کتابخانه و هیهات اگر یادت بیاید کسی صدایت کرده و یا برای چه زحمت نقل و انتقال خویش کشیده ای ...

از بدترین فیلم دنیا خوشت می اید ..رنگ های جیغ می پوشی و لا به لای ماشین های قشنگ سوئیچ خودروات را درهوا می چرخانی ...

بوی انواع عطرها را می دهی که نامشان را نمی دانی ...مارک و برند برایت مهم نیست و درخیابان های تهران می شناسندت از بس که می چرخی ...

سرگردان درجزیره شهر درگام های بالا و پائین خانه ...خیره به تابلوی آویزان هال ...درگریه دارترین سریال ها ...خنده ...اه که چه چیزی ...آن چه بود که فراموشش کرده ای؟ خواهر؟مادر؟ برادر؟ دوست؟ خنده؟افسردگی؟ای وای تنهائی؟...خیر و خیرو خیر که هرچه می گردی پیدایش نمی کنی ...

ساعت ها وقت می گذاری تا از شرق تهران به غرب و غرب به شرق و جنوب به شمال و شمال به جنوب تا دکترهای روانشناس تورا بهتر از خودت بشناسند : آلزایمر داری؟خیر و خیر و خیر!

...

یکهو درخلوت ترین شلوغی عروسی دختر خاله ی عروس مامانت !یادت می افتد ای وای عشقت کو؟کجاست؟دیوانه وار بین دیوارها و آدم ها می گردی ودادو بیداد که سال ها پیش سر کوچه ی خانه ی قدیمی پدری جایش گذاشته ای و رفته ای...!!!

دوان می دوی و می روی که ببینی هنوز چیزی مانده!آه که چه ها نمی بینی!می بینی رفته و کوچه را به اسمش کرده اند ...رفته و درخارجه دارد گوگولی هایش را بزرگ می کند ...رفته و رفته تا رفته باشد ...وای چه دردی ست فراموشی که مقطعی گرفته ای و حواست هم نبوده!

دوان دوان دیگر تا کجا می خواهی برس که حواس پرتی بد دردی ست!

...

تو هم ای عزیز!داوینچی نقاش معروف و مشهور ایتالیائی را با لبخند ژکوند ...تمسخر نکن!

گاهی غیرت بین خارجی ها هم هست!

می بینی ازدواج فراموششان شده ...نشسته اند نیش خند یک زن به یک عمر زندگی را عمری چنان ترسیم کرده اند که شتهکار کرده باشند ...

درکل خلائق هرچه لایق!" درحد فراموشی"!!!

...

هشت:

نشسته ای نشسته ای به پیداکردن تپه ها ...

ای بابا!عزیز من !دست شوئی؟!



نه:

مامان بنز:

پراید چمدون منو بیار ...بابات کمرش درد میکنه!

پراید:

من کمرندارم؟دورکمر بابا تو دنیا مشهوره!من بدبخت 50 کیلو لاغر نشدم؟!

بابا بیوک:

بنزی جان!چمدوناتو من گذاشتم تو تاکسی!پولشم حساب کردم ...خیر پیش!

مامان بنز:

شما چرا؟ من خودم دوتا مرد دارم!

ننه خاور:

خوب خودتم عروس مائی دیگه!بعد سال ها خواستیم کاری بکنیم!

پراید:

مامان راضی نیستم تو بری!شرکت بی ام و غلط کرده !شرکت بنز غلط کرده!اصلا به ماچه؟سریال کبری 11 به من چه؟سمیر گرکان به من چه؟راستشو بخوای بی پولی تو به من چه؟بشین تو این مملکت حالشو ببر!چقدر می خوای بری کارتو غربت!تو سریال های تصادفی!

بوگاتی:

پراید حرف نزن!همین مامانت حالا فک میکنه تو حسودیشو میکنی صد دفه تو بزرگ راه های آلمان خورده به گارد ریل ...برگشته ایران!تو جراتشو داری؟

پراید:

من؟ من؟ من خاکیم!زیر پای ملت صب تا شب کار می کنم!ادعامم نمیشه!

مامان بنز:

می رم قراره با یورو بر گردم!بعدا جوابتو می دم!داره دیرم میشه !ولی میدونی چیه؟ فک کردم دلت مثل پسرای مردم برام تنگ میشهنگو همون خودروئی بودی که ...هستی!بی معرفت!

ده:

رهبرم ...

بوسیدن یار طعم عشق چشیدن چه لذتی ...

درحضور شما می چشیم ... بالبان بسته و چشمان خاموش (یا علی)




د.ازده:

می دانیم که جامعه شناسی و ارتباطات دو برادر قلویند و جدائی ناپذیر و از همه مهمتر رسانه دردنیای امروز چه جایگاهی که ندارد ...داشتیم با بچه ها سر رسانه حرف می زدیم( جسارت به بزرگان نباشد)که هردو طرف متوجه شدیم اشکالی درکار است!خیلی از بچه ها سال ها بود که دیگر تلویزیون نمی دیدند!و متاسفانه جالب است بگویم دریک مطالعه سر انگشتی از بین یکصد و بیست نفرشان برایمان روشن شد که فقط سه نفر آن هم به خاطر انجام فعالیت درسی حاضرشده اند آقای علی ضیارا درتلویزیون دنبال کنند و بشناسند!

...

شناختن جامعه ی یو اس و غیره که می رویم ماهواره می خریم حالا نزدیکتر ترکیه به چه درد ما می خورد اگر قرار است درایران با فرهنگ ایران زندگی کنیم !خیلی از نوجوانان ما دارند از فرهنگ حجاب ...احترام به والدین ورعایت شئونات اسلامی دور می شوند و آن وقت درحالی که همین رسانه با همه ی محودیت ها سعی دارد مردم را به هم نزدیک و با فرهنگ های محل ها و دیدنی های ایران مارا آشنا کند تبر به کمرش می زنیم و تحریمش می کنیم ...که چه بشود؟

جوانان امروز نزده می رقصند!و برقصند چه اشکالی دارد فقط فردا ننشینند درمهمانی ها بدبخت ها را بگذارند جلویشان و بگویند که حتی پاهایشان راهم جلوی بزرگترهایشان دراز نمی کردند!

وفتی دیگر کسی نیست که با فرهنگ و تاریخ ایران اشنا باشد سریال های ترکیه ای با آن همه اشکال و غلط غلوط جذابند بلهولی مگر ما داریم درترکیه زندگی می کنیم دقیقا مثل آن ها که درایران زندگی نمی کنند!خیلی باشد یک ماه درسال برویم تفریح!اصلا هم لازم نیست انقدر بدانیم که مب دانیم!

دست به دست هم بدهیم و با فکرو ذهن روشن جامعه پذیری دانش آموزان و نوجوانان کشور را برایشان راحت تر کنیم نه سخت!

" من الله توفیق"



دوازده:

قراربود دیروز جائی باشیم رفتیم جائی بعد رفتیم جائی دیگر!

وکلا این را بگویم که بین دوجا رفتیم جائی !

" باغ موزه نگارستان زیر نظر دانشگاه تهران"

منطقه 12

حیف که تهران شهر بزرگی شت و پر ترافیک !ولی ایام عید این حیف را ندارد و شما بابلیط نفری 6000ت.مان می توانید با نقاشان دوره ی قاجاریه و تابلو هایشان تا دوره پهلوی دوم اشنا شوید ؛دراتاق صف فتحعلی شاه قاجار بایستید و بزرگمردانی را که کنارش بودند بشناسید ؛با دانشسرای عالی شهر تهران قدیم آشنا شوید و کلاس درس بزرگان همچون کمال الملک حتی تخته سیاه ایشان را لمس کنید و لذت ببرید ...

حیاط بیرونی و رستوران شیک هم بسیار جالب است و چون ساختمان دوره قجری ست شما فکر می کنید درباغ فین کاشان هستید ...

می توانید خرید هم بکنید ...

این هم معرفی یک جای باحال برای تعطیلات نوروزی ...دفه بعد عکس هائی را که گرفته ایم برایتان می گذارم اگر بشود!




سیزده:

مژه ایدل که مسیحا نفسی می اید

که زانفاس خوشش ...بوی کسی می اید ...

این هم فالتان که امروز از حافظ گرفتم!

چهارده:

مخلصیم و اردت به همه خصوصا آنهائی که فراموشم نکردند و نمی کنند مثل خودم!



برنامه مورد علاقه مادرم " کودک شو"