یک:

درون کعبه ی چشم تو ... به سجده افتادم...

سپاس خدایم...که به عشقم چنین نزدیک!

دو:

بوسیدمت و گذاشتمت کنار!

حافظ!...

تمام دروغ هایم ...

                      حرف درست شماست!

سه:

بیرون می کنی مرا از سرزمین مادری ...!

اغوش کدام خاک!بوی مادرم می دهد ...بگو!

چهار:

اگر به آبروست صد سال خاموشم و سکوت!

ولی اگر به عشق توست ... فریاد می زنم!

پنج:

رفتی و بار قلب من سبک تر از پر !...

آنقدر بی بار که دیگر شبیه پاییز می مانم!

شش:

مزار شش گوشه ات ای حسین(ع) از طلاست ...

طلای ثابت قلب شما هم ...عشق من!

هفت:

بوسیدن یار چه طمعی دارد ...که عشق مگر فرزند باشد ...

آن چنان می رسی که می خواهی پرستشش کنی ...

دست های کوچک نوزاد ...میان دست های ادمی نه آن نوازش است که فراموش کنی ...

درعشق می خواهی به پرواز دربیائی و بالای همه ی دنیا از آن جا که کسی نیست ...عشقت را ببینی ...

کمین می کنم میان دست هایم که تو بیائی و صورتم را بگشائی و پیشانی ام را ببوسی که عشق ات قلبم را تیر می زند ...وقتی صدا می زند مادر!...


هشت:

ترومپ!

دیدار گر میسر شد میائیم البته!

شاید خدا کند که ...جهان شود ایران!

نه:

مامان بنز:

اگه صداتون دربیاد میرم ازتون شکایت می کنم !

بوگاتی:

وامامان!منظورتون چیه؟چرا؟

مامان بنز:

کت لت می پزم می گید خامه!سرخ شده!پف نکرده!روغنش کمه ...زیاده!گوشت شده کیلوئی فلانقدر!

پراید:

خوب نمی خوریم می دیم گربه بخوره!چرا اعتراض نکنیم!

بابا پژو:

پسرم گربه های تهرانو دزدیدن!گوشت میندازی تو کوچه موشا می خورن!

ننه خاور:

بابا عروس صد دفه گفتم ... کت لت نپز !کوفته!هم کت لت تو رو بخوریم...هم صدامون درنیاد!

ده:

رهبرم ...

عشق وطن مثل عشق مادرم ...

با من به دنیا آمد و با من همیشه هست!


یازده:

فکر کردم بعد از این همه که ننوشتم چی بنویسم ...

گفتم از کفش های دم در آپارتمان ها بنویسم !اینکه می گن آپارتمان باید خوشگل و تمیز و مرتب باشه درسته ...ولی واقعا شاید تو خونه های کوچیک جای جا کفشی نیست!اینکه هردقیقه با غیظ و ناراحتی در خونه ی همو بزنیم و جلوی مهمونا تذکر بدیم بدتره!

از اون طرف حالا که دم عید شده همه می خوان فرش و موکتارو بشورن!بابا چقدر اب مصرف کردن اشتباه ....مواظب باشیم ...

بعضی وسط فرش شستن شنا م می کنن ...جل الخالق...

دوازده:

بعد از اتمام جشن واره فیلم فجر تعجب کردم چرا اسامی مهرداد صدیقیان و بهرام رادان نبود چراکه تلاششان را در فیلم های مختلف دیده بودم ...

متاسفانه بعضی فیلم ها مثل وقوع اتفاق بد می مانند که هیچ کس از وقوعشان خبر نمی دهد انگار رفته ای پیک نیک تا هوائی تازه کنی ولی ناگهان دچار صحنه ای وحشتناک می شوی ...

از طرف دیگر نظر که می کنی بازیگران ایرانی دارای استعداد فوق العاده ای هستند که انکار ناپذیر است ولی استفاده نامطلوب از این قوا دارد بعضی از آن هارا به کارگر سینما تبدی می کند و متاسفانه خودشان هم دارند بدلایل متفاوتی چون مسئله اقتصاد به این درد تن می دهند البته که کارگری بد نیست و بوسه بر دستان دارد و لی عرض بنده این است که شان هنرمند ظریف کار هم جداست ...

گاهی می ترسم این همه خشم و تنفر و بدبختی که می بینم فکر بدی از کشورم در دیگران ایجاد کند که به خدا ایران این همه خشم نیست!و از قضا چنین فیلم هائی حالا به هردلیل دارند پشت هم جایزه هم می برند ...

کاش هنرمندانی مثل آقای حسن پور که به استفاده از فضاهای بیرون شهری معروف اند پا به سینما بگذارند و مارا با طبیعت بکر ایران آشنا کنند ...

کاش هنرمندانی مثل آقای هنرمند جای پایشان را قوی کنند و آثار تاریخی جدیدی را بنویسند و کار گردانی کنند ...

کاش ماهم ازقبل  بدانیم  چه می خواهیم ببینم تا سلیقه و انتخاب درستی داشته باشیم ...

من الله توفیق