یک:

اشک تقریبا آمد و بین من و تو ...فاصله انداخت ...

این جدایی را به خواب هم ندیده بودم ..اما ...حقیقت داشت !!!

دو:

اگه نمیرم هم ...باز شانس بامن یار نیست ...

دردهای دیگرم دارند از درد تو ...سبقت می گیرند ...حواسم جمع نیست!!!

سه:

از تخت بیمارستان راحت تر ندیده ام ...

برای رفتن ...گاهی مثل کفش می مانند !!!

چهار:

می فروشم دوستی ات را ...به هیچ !

هیچی که جهان است ...معنیش!!!

پنج:

یادتون بودم ولی اورژانسی بستری شدم و جراحی ...امروز برگشتم ...ضمن تشکر از توجه شما به این وبلاگ ازتون می خام دراین شب های عزیز مریض ها و بیمارایی رو که تو این شهر غریبن رو فراموش نکنین ...از نذریاتون محروم نکنید وبراشون دعاکنید ...یکی از جاهایی که واقعا خدا رو با تمام وجودت حس می کنی ریکاوری بیمارستانه ...همه کنارهم دارن ناله میکنن ولی زنده ان ...به قدرت خدا شک نکنیم ...

شش:

فردا تشییع پیکر مطهر شهید حججی ...یاد شان گرامی و روحشان شاد