یک:
کلاس درس خراب شد و ...پدر لیلی نمی گذاشت ...
بیچاره مجنون دوباره ساخت ولی لیلی ترک تحصیل کرده بود!!!
دو:
مغز کشش نداشت که بفهمد عشق چیست ؟...
وقتی که آنالی عاشق گوژپشت نتردام شد!!!
سه:
بیرون درهلاک تو بودم ولی بسته بود ...
دستهایم که توی قاب دور گردنت حلقه بود !!!
چهار:
گلویم گرفته بود وحق سرفه نداشتم ...
چون اسم تو میان حلقم بود و غیرت نمی گذاشت !!!
پنج:
خیال مرا برد به سرزمین کاظمین ...
آن جا که پدر بوسه برپیشانی رضا (ع)می زد ...
شش:
مزار شش گوشه ات لطف خدا راداشت ...
انگار به دست های خدا می رسیدی و نوازشت می کرد ...
هفت:
تنم زخم بود از کنایه های بهارو به کس نمی گفتم ...
حساسیت مرا می کشت و دلیلش را فقط آزمایش گاه می دانست !!!
هشت:
ترامپ پول فراوان نداشت ...حیف ان قدرکه ...
ایران را بخرد و بفروشد به کانادایی!!!
نه:
آقای کلنگ:
آقای بیل لطف بفرمایید زودتر !باید جنازه ی یه بنز دیگه رو از اتوبان جمع کنیم !...
آقای بیل:
بابا مگه این بچه می ذاره !ازبس جیبای باباشو گشت ...همه مون فهمیدیم معتاده!!!
ده:
خیلی خیلی باید خدارو صداکنی تا خدا توفیق یه کار خوب رو توی روز نصیبت کنه ...شاید اونقدر بهت طول عمر بده که هرروز یه کار خوب کنی ...اللهی شکر