یک :
خزیده ای به ذهن من ...چون مارهای کبری ...
و
عشق نی نواز توست ...وقتی بروز می کنی ...از ذهن باشعور من!!!
دو:
فریب خوی نباش ...مجنون قصه ها...
تا گنجوی بسازد از تو ...مظلوم تری از لیلی !!!
سه:
آتشم!...بیشتر میان دست های تو ...جان دارم ...
تا غرق شده میان خود درجمع کنار دریا ...
چهار:
بیمار یعنی زلیخایی که باورنکرد یوسف را!...
یوسف!عشق کسی دیگر نبود؟حیف زلیخاها!...



پنج:
کلاسور وسیله ی جا به جایی جزوه هایمان بود ...انگارچرم بود ...ولی نبود ...کلاسور دانشجویی من سبزبود وهمیشه ...باروان نویس...خوش خط ...سریع ...هرچه را که استادها گفته بودند می نوشتم ...
کمی بدجنس بودم ولی نه زیاد!!!چون به مخالفین جنس خودم هیچ گاه جزوه نمی دادم!!!...
البته آن ها در جزوه گرفتن حرفه ای بوده و دوستان هم جنس خودم را مامور این کارمی کردند ...هیچی دیگر!آخرترم می دیدی کلا همه دارند جزوه مرا می خوانند ...ای روزگار!!!
...............................................
گاهی به مادرم می گویم خوب شد هزینه نشد و من برای تحصیل به خارج از کشور نرفتم!چون اکثر استادهایم امروز روز دردانشگاه های معتبر دنیا دارند تدریس می کنند !...
مخصوصا استاد استراتژی !!!که یک 20 قشنگ از کلاسش گرفتم ...ای جان !...
شش:
مزار شش گوشه ات تنها بود و من تنها ...
مثل هزاران نفردیگر که می امدند ...خدای بود و تو بودی و من ...تنها!
هفت:
سوخته ای از رفتن من ...می خواستی که بازهم بمانم ولی ...
دیدن عشق ورزی دیگران ...وقتی که عاشق نیستی ...بیهوده است ...باور کن !
هشت:
رفته بودم ...جای من یک گل گذاشتی آفرین!...
گل نپوسید؟یادت رفت برداری ...خوردندش گنجشکان باغ!!!
نه:
پراید خریده ام ...سفید یخچالی ...جای 4نفر...
روز 1000...هرنفر 10 بار 2 چهارراه ...قسط اش آفرین!!!
ده:
امروز روزی بود که دعوت شدم به زیر سرم رفتن ...
بهرحال زندگی و زنده ماندن با بعضی دردها همراهه...البته که می دونم کسی نگران نیست ...گفتم که مثلا!...
دعاکنیم که خدا سلامتیمون رو نگیره ...واگرگرفت و نداشتیم ...تنها نباشیم ...وقتی درد می کشی یه نازکش لازم داری !!!
................................................
نمی دونم سفره های جدید نان رو دیدید؟...
که به جای پلاستیک های نان می فروشند؟...خیلی قشنگ اند و طراحی زیبایی دارند ....می شه بقچه اشان کرد ...روی میز گذاشت وراحت دردست گرفت ...نان خمیر و خشک نمی شه ...دست طراح اش درد نکنه ...خدا خیرش بده ...انشالله....



یازده:
گفتم :عشق منی ...باور نکردی نازنین!...
رفتی و با چهره های سخت مشهور ...ولی بی عشق ...درگیری !!!
دوازده:
استاد چرا به من نمره نمی دی !من مشکل دارم!
خانم ایکس بیست گرفته ....آیا چون من پسرم؟!!!
سیزده:
آه از زمستان...که آتش اش می زنیم ...
پوست برف را می شکافیم و هیزم در دلش خاکستر است ...
چهارده :
ممنون!...
برای دوستای خوب دانشجوم آرزوی موفقیت دارم ...20 کمتر نگیرید !!!