یک:

برای سوختنم ...کل جنگل های دنیاهم کم است ...

مواظب باش!ابراهیم همیشه مردنیست!اگرخدابخواهد زن هم ممکن است ...

دو:

شما به یک اشاره شدی یوسف و خودم ندانستم ...

چکارکنم باورکنی؟...ان قدرها هم پاک و منزه نیستم!...

سه:

کعبه را طواف کردیم و یادمان مهدی (ع)بود...

ترسیده اند که مبادا که ایشان هم یاد مان کنند چنین جایی ؟!!!

چهار:

شما میان قلبتان مرا نگه دارید ...

خدا بخواهداگر... جای امن من...بهشت شما باشد.

پنج:

درداستان ها آورده اند که شکارچی ای سال ها ...به دنبال گراز دندان طلای سپید ژاپنی عمر خودرا صرف کرد ...

دریکی از جنگل ها ناگاه دید که آهویی و گرازی می دوند ویادش آمد که شغلش این نیست!وجهت تفریح به این کار مشغول است ...

بنابراین درحالی که دیگردست و پاهایش می لرزید واز اضطراب نمی توانست یک جا بایستد ...تصمیم گرفت آهورا به منزل ببرد که ناگاه 

از سرشیب تپه لیز خورد و افتاد ...

ناگاه دید که گرازو آهو بالای سرش ایستاده و دارند می خندند و انعکاس صدای خنده اشان جنگل را گرفته است ...

آهو باصدای بسیار زیبا و ظریفی گفت:

آه شکارچی ...مادر گراز دندان طلای سپید ژاپنی از کودکان خردسال من نگهداری می کند !تا من روزها با پسرش در جنگل بگردم ...

به این ترتیب تا به حال توانسته نسل پسرش را از انقراض نگه دارد !ومن هم همین طور!...

جنگل بان به کار تجارت خودرو مشغول است و ما مجبوریم مواظب خود باشیم ....تو هیچ گاه بطور جدی به زندگی ما نگاه نکردی وشغلت دندان پزشکی بود...

کمی بعد آن طرفتر یک گراز پیر پیدا می کنی که به دلیلی از دنیا رفته است ...می توانی اورا ببری منزل وبه جای گوشت من برای نخستین بار مهارتت را نشان دهی وازدندان هایش برای مشتریانت پرتز گران قیمت بسازی ....اگررازی هستی سرت را تکان بده ...

شکارچی سرش را تکان داد وسپس گراز و آهو مثل برق از جلو چشمش دور شدند ...

خوب شما بودید چکار می کردید ؟شکارچی همان کاررا کرد والان دارد پرتز دندان طلای گراز ژاپنی ....چند هزار می ارزد ؟...نمی دانیم !!!!

شش:

مزار شش گوشه ات تابلویی ست روی دیوار خانه ام ...

اگرکه پایم بود ...هزار هزار واقعی ات را می دیدم ..."از نزدیک "یا امام حسین (ع)...

هفت:

سخت بیمارتوام ...تب دارم ....وآب از گلویم نمی رود پایین ...

اگر بمیرم هم خبرنداری تو ...که عشق قاتل بی صدای من بوده است ...

هشت:

شمارا قسم به خدای ...مرا ببخشید که عشق گناه نیست ...

دروغ گناه تراست ...اگربگویم که جای شما ...دختر همسایه را دوست دارم !!!

نه:

پراید را کورکردندو فرستادند پیش دکتر بنز ...

دکتربنز نوشت :کوری به علت کهولت سن!!!

ده:

حساب و کتاب خدابرای این دنیا کاملا درست است ...وبه خودش قسم ندیده ام که اعمال کسی برای خودش مثل بوم رنگ نشود ....

شاید هم انرژی مان به خودمان برمی گردد ...حالا هرچی ...

وقتی تصمیم می گیریم ...حتی برای تنبیه فرزند خودمان خدای بالای سر را شاهد بدانیم ...و نرم خو تر باشیم ....

یازده:

پیش بخاری نشسته ای و حال سرباز فراری را چه دانی ؟!

کوچه هارا می کند طی...ولی حال پادگان هارا ندارد!

دوازده:

پیتزا به نسبت نان و پنیر و سبزی فست فود است؟!!!

ما بچه های دوره ی جنگیم ...می خوریم نان و ماست !!!

سیزده:

یه آرزو :

آرزو می کنم هیچ بچه ای پشت پرده ی بین دو اتاق خونه شاهد کشیدن ؟توسط خونواده نباشه ...این بچه سالم باشه و سالم هم ادامه بده ...

چهارده:

ممنون....با آرزوی سلامتی برای همه ی پدرو مادرای کشور مون هرطور ...هر مدل ...هرجورکه هستن ...یه روزی میریم بغلشون ...

آروم بگیریم ...چون می گیم ؟ولی ....اما دوسشون داریم ....