یک:

باز از زبان تو می شنوم شکایت خود!

چگونه قاضی خود باشم. ..؟که خودرا قربانی تو میدانم!!!

دو:

نبردسختی بود....بین من وتو...

توتصمیم به رفتن داشتی ومن قصدبه ماندن!

سه:

قلب عمل داشت ورعایتش نمی کردی!...

روزی هزاربار عشق توراکشته بود...ولی دیگرزنده ماندنش...خواب است...!

چهار:

وای...ازان روزی که ازبیدادتوناله کنم!...

صدهزاران نی درون من...اتش هازنند...عشق....

پنج:

روشندلی بودم که می خواندم کتاب شعرچشمانت. ..

چشم هایم کور بودند...سال هاو...خواننده ات بودم! !!

شش:

مزار شش گوشه ات برای من...سفری ست...به کوی "او"

"او"که عشق توهم بود...برایمان چه مشترکی ست!!!

هفت:

سپیدشدموی من ومهدی(ع)ندیده است مرا ؟

چگونه عشق نبازم؟...برنده گی عشق. ...باختن نیست؟...

هشت:(برای موهایت)...

بیاوخانه ام خراب کن ای نسیم سیاه...

که لابه لای تو بوی عشق کند. ..تمام تنم!

نه:

درترافیک...پرایددست نداشت وپاهایش کوتاه بود...

شاسی بلنددرترافیک دست داشت وماشالله پای داشت همه جا...

ده:

اگرنمی توانیم. ..اگرعرضه اش رانداریم. ..به بچه هاابراز عشق وعلاق نکنیم. ..

بچه هاتعریفشان ازعشق با ما فرق می کند...چه می دانند ماگرفتاریم...ناراحتیم. ..نمی رسیم...نداریم. ...خسته ایم. ..جوابگوییم...وهزارچیز دیگر....

درعشق ورزی بابچه هابایدهمیشه خوشحال. پاسخگوباشیم...

یازده:

خسته بودم...گفتگویت قهوه ای تلخ درمیان لحظه ها...

شارژمی کردم خودم را...قهوه تلخ غروب وعصرها....

دوازده:

شوهری داری بروبازم بکن شکرخدا!...

مامجردهاچه داریم؟جزنگاه مردمی...اینستاگرام!!!

سیزده:

ممنون...که درخیال منی...به فکرمنی...دوسم داری...دوست دارم...."حالاجوگیرنشو این دوس داشتن فرق میکنه"بااینکه نمی شناسمت...برات دعاگوام....

.................

نوشتن باموبایل وغلط املایی...