یک :
فروختمت دربازار عشق و کسی نمی خرد!...
آن قدر گرانی یوسفا!...که برای خودم می توانم بخرم ...تنها ردایت را !!!
دو:
مشغول شدیم به کارو 100سال ازما گذشت ...
جوان تئوری خوانده آمد و جای تجربه ی مارا گرفت!!!
سه:
بی خیال عشق تو رفتیم کناردریای خزر ...
دیدیم که موج آمد و برد ...به زور به ساحل تو!...
چهار:
جان من ...خسته است ...سال ها غم تورا خورده ست ...
بیاو آشپزی کن ...بپز خیال خام دگر!...



پنج:
اگربنا باشد درتمدن های غربی وسایر کشورها ی دموکراتیک "که مبنای خودرا اصل دموکراسی گذاشته اند که با اثبات ساده ای دیگردرجهان وجود ندارد "هر4 یا 8 سال برای رئیس حکومت یک دکترین یا تز محسوب شود .کشورما حتی قبل از قوم آریا وجود داشته و به اندازه ی چند هزارتا دکترین و تز می توان برایش پیدا کرد ...
مثلا :دکترین کمبوجیه که با اغفال مصر قدیم توانست آنجارا اشغال کند یا دکترین خواجه نظام الملک یا هزارها دیگر ...
ما حتی توانستیم حکومت دیگران را بخریم یا بفروشیم ...مثل برخوردما دردوران قدیم برای اختلاف اندازی بین جزایر یونان !و البته از تمدن های قدیمی آسیب هم خورده ایم ولی باز هم دکترین ویا تزداشته ایم ...مثل تز زرتشتیان قدیم دربرخورد با مسیحیت ...
شش:
مزارشش گوشه ات سرزمین علی (ع)ست ...
آن جا که انتخاب ولایت است ...خدای می داند بهایش را ...
هفت:
به زور درگلویم می کنی ادبیاتت را ...
ولی چشم های من ...شعر فروخورده ای را قرائت کرد!...
هشت:


هشت:
سیگار می کشی و غم ات دود ی ست که می رود!
آن ریه های سیاه تو !بدبخت ذهن تو می شوند ...می دانی ؟
نه:
پراید پدر نداشت و کسی سرپرستی اش را قبول نکرد !
بنز ...هزار خانواده داشت که چینی اش به رخ می کشید اورا !!!
ده:
خیلی نباید حسودی فرهنگی ارو بکنید اونم به خاطر تعطیلی ...اونم با جملات تکراری و کلیشه ای ...
مثل این ...خوش به حالتون فرهنگی هستید ...یا وای خانمتون فرهنگی ان ...
چون فیشش آخرماه که چه عرض کنم دیگه وسط ماه بدستمون می آد می گم ...
شما طاقت اینارو ندارید ...
یکیش مشکلات بچه ها رو یکی دیگه ام فیش بازو که هرکسی دلش خواست می تونه اونوبا دویستا بالا و پایین ببینه ...
جدی میگم ...
خداقوت همکار تلاشگر قشقایی ..بختیاری ...سیستانی ...توی چادر ...خدا قوت همکار تلاشگر مدافع حرم ...زنده باشید ...
یازده:
خورشت فسنجان بپزم یا باقالی قاتق!
چه فرق می کندت ....ناشکرو ناسپاس ...مرا مقایسه می کنی حتی با سامان گلریز!
دوازده:
بین جملاتت پیدا می شوم به اسم عزیز!
اگرکه بال دربیاورم کم است ...درهوای تو!



سیزده:
سپاس مر آن خدای را که جلوه اش تویی ...
بی ادعا ...بی منتی ...برای خلق خدا کار می کنی ...
چهارده:
دوتا از صنعتای مهممون رو تو سال اقتصایمون نباید فراموش کنیم که از حدود بیت سال پیش مشهور دنیا ان ...چی بگم با اعتماد به نفس یا بی اعتماد به نفس واقعی ان !
اولی صنعت لباس های ورزشی و دومی صنعت مبل و صندلی سازی ایران که گسترش و نفوذشون رو نمی تونیم توی دنیای جدید نفی کنیم ...حتی اگه با مارکای دیگه بیان بیرون ...خودمون می دونیم از کجا اومدن....
پانزده:
نمی فروشمت ای محصول ذهن با شکل جدید ...
بی کتاب بمانم و نویسنده باشم و توعالی باشی !!!
شانزده:
ممنون!ازکسایی که می آن و تشکراز صفحات اجتماعی و مجازی و...خودشون می دونن کیا!