یک:

تو میمی ری و دندانه های شانه ات دیگر شاد نیستند ...

وصدای خنده ات درصدای بوق ماشین ها ...

تو میمیری وهمه همان یک درد مشترک پیدا می کنیم ...

هرچند هرکدام زیر سقف یک آسمان دیگر هستیم ...!!!

دو:

گریه را رد می کنند تمام اداره ها و مجوز نمی دهند ...

خنده وارد می شود باناز ...پارتی اش لب های توست !!!

سه:

چه دردهایی که لا به لای پوشه هاست ...وچه پرونده هایی که هیچ گاه خوانده نمی شود ....

خدای درجریان است ...

وازمیان یک اشک هم می تواند وارد شود ...........

چهار:

بند دلم ...بند دل های فراوان بود ...

پاره شد کس ندانست ...دلش روی هواست !!!

پنج:

خیلی هم مغرور نباش ظالم ...

یک هو می بینی عاشق سلطنت خانم شده ای و یک انقلاب دارد رویت شعار می نویسد:

مرگ بر"...."!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را بوسه ام یک بار بود ...

دیگرم قسمت نبودم ...پای تا آغوش تو ...

هفت :

تکه ای نان از سفره تو خورده بود گنجشک ...

می پرید بالای خانه ات ...که مبادا بوی نان نیاید از ان ...

هشت:

به خاطر تو یک موی برسرم نمانده است ...

شیمیایی شد تمام سلو هایم ...ولی مگر اعتراف کردم تو بدی !!!

نه:

بچه بنز:

بابابابا بیدارشو ...

آقای بنز:

بی صدا...

بچه بنز:

حالا من تو این مملکت غریب باکی برم پارتی ؟!!!

ده:

نمی دانم دعای جوشن کبیررا حفظ بودن خوب است ؟!!!

وخیلی دعاهای دیگر ...امروز یکی از نزدیکانم ...چه حالی بود خدای می داند  ...ولی ناخود آگاه یا دیان و یا منان می گفت و چنان الله و علی در بیهوشی که تنم لرزید ...

نه اینکه جان عزیز باشد  ...اللهی که درد برود و خوشی باشد ...

قدیمی ها چه چیزها که بلدند...........

یازده :

خواب دیدم که درمسجدالحرام نماز می خوانم وپرستوها کعبه را دور می زنند و بوی خوبی می آید ...

دوازده :

خیلی گریه کردم و شاید هرکس جای من بود امروز نمی نوشت ...

متاسفانه خیلی از ما مشکل رابطه داریم و خودمان نمی دانیم ..منظورم رابطه بد نیست ...

بلکه اصلا تشکیل رابطه با دیگران ...

اصلا امروز چه روزی بود ...

که ازیک متصدی ساده ی کامپیوتر دفتر فلان یاد گرفتم و ازپدرم و حیف ...

که بعد که گریه می کردم ...

یک عده بعد دورو برم گریه خواهند کرد خیلی حیف !!!

سیزده:

ممنون....خیلی ممنون خدای بزرگ ...

چهارده :

دشمنی کردی گرفتی ذهن من با یک غزل!...

عیب هم نیست ...چنین ماجراهایی ..."اگر گفتی چرا ؟"