یک:
تحمل می کنم اشک تلخ را ...
قراربود شوربخت نباشم ...حیف من و بیماری قندی!!!
دو:
کلاف عشق دست من و ابریشم مویت به دست نسیم ...
به قدرت خدای چگونه توان شک کردن ...که من کجا و تو کجاها هستی ...
سه:
خوابیده بودم نزدیک حرم یک پلک ...
یک لحظه دیدم چقدردورم ...بیدارشدم دیدم ستاره ی اقبالم ...می درخشد چند قدم آنورتر ...
چهار:
چه کسی می داند آن که کفش زائران کربلا پاک می کند کیست؟...
اشک هایش می ریزد و قلبش فرومی ریزد از یادحسین(ع)
پنج:
تن وازه ی تو ...صاحبی ست ...
نه آن که بردگان توباشیم ...توآقایی باید بیاییو دلشدگان رااز انتظار خلاص کنی ...
صاحبالزمان مهدی (ع)...
شش:
غلط کردم که روی قلب حافظ پا گذاشتم ...
آمد فال من :شاه شمشاد قدان ...خسرو شیرین دهنان ...
هنوز می سوزم که مخاطب "منم"نه شاخه نبات ...
اگر به فال حافظ اعتقاد م بود.................!!!
هفت:
سوخنه کاغذ شعر من و منقافیه ها را...
برده ام ازخاطر ...
نه دگر شعرتوان گفتن و نه دگر روشنی شمع درخانه ی شمس ......
هشت:
بردبارم !که تو خواهی آمد وازپنجره ها ی خانه ام ...صدای تو ..."بیا لیلی"........آماده ام ............
نه:
دربازبود و بنزداشت می آمد ...تا پارک کند ...ناگهان یک دیوار جلویش سبزشد و تصادف شد و راننده اش عینک آفتابی را مجبور شد بردارد!!!
دخترهمسایه که قبل عاشق اوبود درپراید مشغول صحبت با موبایل بود که مجبورشد قطع کند و فریاد بزند:
ای خدا!خداروشکر خواستگارنخواستیم !!!
ده:
درمدینه ازکنارهتل های بزرگ عبور می کنی ویکدفعه می رسی به مسجا النبی وبا صوت زیبای اذان آماده می شوی و نمازت را می خوانی ...
درکربلا رد می شوی از کوچه ها که با تو غریبه نیستند ...گاه بوی نان می شنوی و گاه بوی چای و بعد می رسی به حرم ...
من همیشه هرگاه که به این مکان ها نزدیک می شوم استرس شدید دارم ووسواس که ای خدا کاش درست باشم ...نکند این جا بد باشم این واین و این یادم بیاید و هزارو یک چیز دیگر ...
و فکر می کنم دفعه ی هزارم هم این چنینم که قلبم به دهانم می آید ...
مگر می شود عادی بود ......
یازده:
گاهی خواب می بینم که درمملکت غریبم وچنان انگلیسی حرف می زنم که اصلا درواقعیت این طورنیست ...
به نظر شما من درنا خودآگاهم آم.زش های خوبی دردوران تحصیل خود داشته ام ؟نمیدانم فقط می دانم که این خواب خوب است و تعبیرش هم انشالله ...
دوازده :
کنارتو بدبخت هم که بوده باشم ...بازخوشبختم ...
این غلط کارخودم بود ..."کنارتو ماندن"!...
سیزده:...........ممنون!"پدرعزیزم خیلی خیلی ممنون"!