یک:

تو گفته ای مرا بخوان...

سواد عشق رسولت... که آموخته ای...

قرنهاست...

که اززبان مردم جاری ست..

دو:

هنوز نیاموخته ام که قلبم رابدوزم...

تا این حد آموخته ام که رگ دارم....

بند می زنم...که نریزد...

خون عاشقی... میان پیراهنی به نام قلب...

سه:

آمده بودی...

یک جان داشتم..؟

توراکه دیدم...

اما ده ام برای صدسال قربانی...

چهار:

یک دانشگاه میان چشم هایت داشتی...

ولی...من راهنوز...فارغ از تحصیل... نمی کنی...

پنج:

اسماعیل...

طواف کعبه بیاموز....

که عشق خدای ازعشق پدر بالاتر است...