یک:

روز روشن دلم را برده ای...

تا باشب تار چشم هایت بسازم...

دو:

بیماری من نام تورادارد...

چندان ناشناخته نیست...

سه :

طبیب خندید وگفت:

ازدست می روی...

چه باک...اگردعای دست های تونباشم...