یک:

برای تنگی این دل...

آغوش حافظ لازم است...

آن هم که جانش می رود برای ... یک شاخه نبات !

دو:

کوچه ها بوی تازه گی می دهند ...

سال که نو مس یود ... وپای به راه که می نهی...........

سه:

کدام اهریمن شکست که نوزوز به پاشد ...

زمستان ...

که پری های بهاری را .... اسیر کرده بود ؟

چهار:

شکست خورده ... چهره ی یخ زده دریاچه...

که ماهیان به ادای احترام خورشید ... ایستاده اند...

پنج:

خورشید را به تنش پوشید ... کوه...

یخ آب شد .... به باور آفتاب رسید ...

شش:

حتی سنجاب ها ... به وعده ی بهاردل می دهند...

چه کسی ازپسته ها و فندق ها... بدش می آید؟

هفت:

ازربذه صدای یاعلی (ع) می آید...

نگو که هنوز ابوذر ... منزلش پیداست!

هشت:

عیدی... یک دست سخاوتمند می خواهد....

عشق درون پول ... نیست ...

دست هایند که به آن احساس می دهند ...

نه:

سالی گذشت...

به اینجا آمده ام...

ازبازدیدکنندگان وبلاگ هایم متشکرم....

وبرای یک یک خود و خانواده هایشان .... سلامتی و نیک بختی ... آرزو مندم....سیده لیلا مددی