یک:
درمان من ... تو بودی...
اکنون برای درمان خود .... سم بنوشم خوب است؟
دو:
دردوره ی ویکتوریا زندگی می کنم...
هنوز کشتی ها... دراقیانوس معلق اند...
وزنی مثل من ...
دربندر به بدرقه ی عشق آمده ...
سه:
دردایره ی مینا ... پادشاه خوبانی ...
یک غمزه چشم تو...
خورشید جهان تاب است ...
چهار:
شنیده ام که می روی تا ماه ...
ای عاقل...
خدا ماه را بالای سرتو ...گذاشته است ...
پنج:
دررکوع تو...
هزارفرشته ...
خداکند که به این عشق...
حسادت کنند انسان ها ....