یک:

اشک درحسرت چشمانم می سوخت ...

هنگامه ای ...

به پاشد و دیگر روانه شد ...

" به یاد هنگامه اخوان"

دو:

کندم ... دندانی که طمع تورا داشت ...

این درد...

ازدردقلب ... بهتر نیست ...

سه:

ایمان آورده ایم و خدایمان شده ای ...

بگذار درقنوت ...

دست هایمان...

پرازعشق تو ...بازگردد...

چهار:

برف ... به این شهر می خندد...

که سرما رافراموش کرده است ...

باناز ...

طوری می بارد ...که ازیاد نبریمش ...

پنج:

این شهر ...

برای تو ... کوچک است ...

به وسعت کشور ...آغوش من ... که می آیی؟