یک:

یک سال قحطی شد ...

یک شب دل به توبستم ...

تاازیک عشق پاک ...

خدا ازآسمان باران ببارد ...

چند سال است ...

که هز همان عشق پاک ...

باران رحمت است که ... می بارد ...

دو:

گناه کرده ای ... به نام یوسف ...

زندان داشت ...

گناه ناکرده ای ... به نام زلیخا ...

چگونه آزادی خود را ...جشن می گرفت ...

سه:

عشق... در این خاک اهورایی بود ...

آنقدر بالاگرفت ...

تا خدا آمد و...

جای اهورا گرفت...

چهار:

بگذار بالاترین هدیه را برای تو بفرستم ...

جانی ... که چون اسماعیل ... به من بخشیده ای ...

پنج:

سایه ...بدنبال خورشید است ...

اما دریغ ...روی زمین ...

پروبال ندارد ...که تا آسمان برود ...

و...

به خورشید برسد !