بی شمس

ادبی

که مسیحا نفسی می آید!


یک:
سیاه چاله های آسمانی ...خداراشکر مارانمی بلعند!
خداطوری آفریده است ...فقط دور خورشیدو خودمان بگردیم!
دو:
عشق صبر می آورد ولی...
نه آنقدرتو بروی ...جای من...یک شهر بیاوری!
سه:
روح درخانه های قدیمی ... دیگر می ترسد!
چراکه تکنولوزی بولدوزرها...ویژه خراب کردن است وبس!
چهار:
زلیخا...بایک نارنج...داستان راادامه داد...
من خدای راعشقم...نه دستان زنان مصر!
پنج:
بین مان ...یک دریا بود...
آن سوی تو می رفتی با خون دل به نام خورشید...
این سوی من...به تاریکی مه آلود ماه...وابسته می شدم!
شش:
درون فنجان آن قدر شکر بریز...
که قهوه ترک بشوید ...کام تلخ ات را...
چه فایده!من شیرین بودم فرهاد.
که دیگرمقابل تو نمی نشینم !
هفت:
پاساژپرازلاله بود!
پلاستیک پلاستیک ...حراج.
حالا محیط زیست شاد باشد یا اندوهگین ...نمی دانم!
لاله های دشت منتظر من اند!
هشت:
یک بوسه ترا بس ...همین می خواهی ؟
که حافظ شوی وبرای عشق هم فاتحه!
نه:
پراید را نمی خرم ...چون عشق ...
دربازار هرچه باشد ...خریدنی نیست!
ده:
داروهای اضافی ننویس آقای دکتر!
مگه ما تحریم نیستیم ...
همین دیروز یه کیسه بزرگ برای کهریزک بردیم ...
چون تو نوشته بودی و اونها از قضا...بیمه نبودن!
یازده:
ساندویچی هست به نام بندری ویژه!
طرفدارداردهزاران نفرولی حیف...بهداشتی نیست!
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

you lovee me?!


یک :
یک تن حتی نتوانستی بخری ازخدای!
تا این روح سرگردان راکه مرده است...ببخشی زندگی!
دو:
به نام من...یک کتاب بنویس!
من ساده ام ...باور می کنم...داستان های تو!
سه:
بینایی ام ... دوباره بازگشت...
چگونه یوسف من ...ازکنارم گذشت ...که ندیده ام!
چهار:
توسوپر...پرازفیلم ای قشنگه...
ولی بچه هادیگه پولاشونوجمع کردن برای اینستاگرام!
پنج:
i cant speek english...
ولی...ادل خانم...you love me?!
(یک کامنت)
شش:
دریغ ازآسمان...که ستاره ای بیفتد!
مگرش خدای من...که ازچشم های تو ببینم...!
هفت:
خدای را درون جعبه نمی توان کرد...
این شعبده را تو می دانی ...
وقتی برای کودک پابرهنه ای کفش می خری ...وفریاد می زند...خدای من!
هشت:
بهارتابستان...تیرگان تو بود...
بگذار مردادبیایدکه نسیم هم نسیه خری!
نه:
یک چشم فیروزه ازوسط شکسته شد...
ازبس که این پراید میان کوچه بوق زد!
ده:
کلاس...دست های تو بود...
که بی وضو ...نان دست مردم نمی داد...
کی جرات داشت مریض باشد...
ازآن همه ذکرکه می گفتی و تنور می شنید!
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

ان الله بصیر بالعباد ....


یک:
من ازوفای تو ای یار درعجبم !
که موقعی که قرارست من بروم ...تو می مانی ...
دو:
قیمت جان مرا...عشق تو باید بدهد ...
که بمانم ...بروم ...جان دگررا بخرم !
سه:
می خواهی که بیماری نفرت بگیرد این دل من!
تا تو هستی ... دگرچه نفرت ها!
چهار:
باغ دیگر مراندید!
علف های هرز روییده بودند و میل به آسمان داشتند...
پیرزن باغ روبرو که برای تمیزی می آمد...
ناخن هایش را مونیکور کرده بود درفرانسه!
دیدم که باید بروم...
حالا که خودم هم...طاقت این همه را ندارم!
پنج:
ازپشت کوه آمده ای خورشید ...
دیگر کجا این همه...انرژی رایگان!
شش:
شمس باید برود چون کنکورد!
درآسمان...این همه تکنولوژی مد نیست!
"ازطرف برادر کبوتر"
هفت:
یا امام زمان ...خودت یاری کن!
آن چاه و چاله ای که مرا می بلعد...خال گونه ی توست!
هشت:
مردم قدیم ...بایک شمع ...نامه می نوشتند...درس می خواندند...حتی دستشویی!
اما حالا...باطری خورشیدی...نصب می کنندو ...شب ها نمی بینند!
نه:
عزیزم...گردنت رو نبند!
بذار همه ببینن...که داشتم با همین دستا...خفه ات می کردم!
ده:
پراید بخنده بلند باخود گفت :
بسوز!همشهری ...دزدگیرمن دی جی تال است!
یازده:
خدا آن بالابود...نمی خواست پایین بیاید ...
آدم یا حوا...دیگر چه فرقی می کند...کدامیک.
بهشت را ترک کردند!
زمین راآفرید ولی به شرط جهنم!
ادامه مطلب...
۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

معارف بشری!


یک:
به دست تو بمیرم و آزاد شوم...
کناردست تو آموخته ام جان دادن...فرشته ی مرگ!
دو:
یک خلبان می شوم " کامی کاظی "
بدخواه تو ناو سرگردان است ...وطن!
سه:
برگردی به سال ها قبل مرا می بینی ...
که واحد شمارش قلبم...توراکه می دیدم...هزاربود!
چهار:
پشت یک داستان ...تخیل است...
خدای راببین چه خیالاتی دارد...
که می شود زندگی ما!
پنج:
بالای برج میلاد می پریدی بدنبود...
اینطورکه بال می زنی ...ارتفاع پست یک پله است !
شش:
قند و عسل می شود طبیعی!
تو انسانی حیف است درحد زنبورها شوی!
هفت:
گریه می کردم و...مادر تکیه گاهم بود...
آنقدرعشق داشت که بفهمم...عشق ها رفتنی ست !
هشت:
درانتهای یک بزرگ راه می رسی به یک کوچه...
آنوقت داد می زنی که شهر برای ما کوچک است!
نه:
بگرد یه مدرک پیداکن...
پرادو...دوتای یه پرایده...اما چرامن دارم !
ده:
صد واژه ی پسندیده نه...هزارواژه ی پسندیده ...ازالقاب توست ...
چکار کنیم خدایا...به هزارویک برسیم ...نمی دانیم.
بگذار اقبال این راداشته باشیم که حداقل ده نام پربرکت تورابه زبان بیاوریم درروز...
ان الله سمیع البصیر...
یازده:
تصویر خلبان کامی کازی
۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۳ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

اگر با چشم خود ...نمی دیدم!


یک:
می رویم ... در سکوت بین مان چاوشی !
مه...درگلوی سیاه بیشه است !
دو:
برای خواب هم ... جایگاه آسمان...
فقط خدا کند ...خدای مارا...چون ستاره ها...نگه دارد!
سه:
لازم است از دیوارچین هم رد شوم؟
همیشه قرار ملاقاتمان ... یک شعبده است !
چهار:
نمک بپاش به زخمم!وقت خندیدن!
که زخم قلب مراندیده است...جزگونه های سبزه ی تو!
پنج:
بستری که درآن ماه تو خفته بود ... چاه است ...
مواظب باش زلیخا...که توهم سرفراز بیرون آیی!
شش:
لیلی پشت یک کامپیوتر نوشت ...قسطنطنیه!
مجنون به سرعت یک تایپ گفت: جای یارت بود؟
هفت:
همه ی ما باید از استاد کامپیوترمان تشکر کنیم ...
مخصوصا بعضی ا...که سال هاست دارن مثل من...از معلومات گذشته لذت می برن ...به به!
هشت:
باورش سخت است ...اما گذشته ام ازتو...
دیگرزمان قدیم نیست...که ببخشند فراموشی ها!
نه:
اگه این خونه رو بخری...پرایدت هم شبا باید تو کوچه بخوابه !ببین طاقتشو داری !
ده:
یک لیف حمام "مینیون " ازاو می خرم ...زنی ست که می شناسمش به مهربانی ...
می بافدو درآمدش را صرف کودکان همین شهر می کند...برای نیکی راه دوری نرویم!


۲۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

چند سال قبل ...!


یک:
دیوانه با خود " گفتگو " می کند و می خندد...
عاقل نباش مجبوری میان " جمع " ساکت باشی !
دو:
چه کنم ؟ ... موی تورا نیست سرمن!
بگذارم دانه ای ... میلیارها ریال خرج است !
سه:
کاش " نذرآزادی یک پرنده " را به من می دادی !
دست تو خوب است ... پرواز می کردم و یک چرخ می زدم !
چهار:
بنگاه قلب تو...کارش گشایش است ...
معامله به چند با خدای ... مادرم ؟!
پنج:
تخت پادشاهی سلیمان... گم شد!
نه اینکه مرد نباشد که روی آن بنشیند ...
دگر سلیمان نداریم!
شش:
شمال شهر ... با کافه های شیک ...
کنارمیز یک زن ...یک مرد.
پایین شهر هم همین است ...بیش ازاین دو جنس نداریم !
هفت:
ترک برمی دارد ... حتا به سیمان هم!
اگر تنظیم قلب ات را...به یارخویش بسپاری !
هشت:
قربانی تو...با پای خویش آمد ...
پذیرا باش ...
همیشه لازم نیست...اسماعیل ها ... مرد باشند !
نه:
با این سیستم که روی رنو 25 بستی ...
تریلی ا که کنارنمیرن ...
قدرت ماشین خودت زیاد میشه؟
ده:
خدایا...خواب هایم ....کودکانی هستند که...مرا می شناسند...آبرویم را نگیر دربیداری!
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

ای خدا ای فضل تو حاجت روا..................باتو یاد هیچ کس نبود روا!


یک:
دبیرستان...راهنمایی ...دبستان نداشتیم ...
یک مکتب بود!نه صندلی ...نه تخته سیاه ...
اما برای خواندن بوستان ...گلستان ...ومثنوی ...با دکترای امروز برابر ...مجنون بیرون می آمدیم !
دو:
خنده از لب های من...گرفته است غم تو ...
چه کنم که می خندی به غم هایم ...که درقواره ی تو نیست !
سه:
شب گذشته ...صبح را نپذیرفت !
آنقدر سیاه کرده بود...خورشید را!
چهار:
زورق پلک تو ...روی دریاهای چشمت!
گفته اند آنقدر سبک باش ...میان آن بنشینی !
پنج:
آمده ای ... یک کیسه پول نقد ...
دیگر گرانی است ...عشق پارسال ارزانتر بود!
شش:
شعبده بازی ...نه درحد " دیوید کاپرفیلد"
من نمی آیم ...بلدی ظاهرم کن در" هاوایی"
هفت:
تولد تو را که تبریک نگفتم ...بلای جانم شد ...
مبادا که بدانی که من بی حواس توام !
....................................
تصویری که دوست دارم ....
هشت:
فرشته هایت را ...خدای من...
گاه شبیه مردان می آفرینی ؟
که می ایستند پای فقر بعضی ها...تا...توانگرشان کنند!
نه:
یک لشگر پراید از جاده ی شمال برگشتند!
اما یک پورشه سیاه درتهران نمی تواند راه برود!
ده:
ای خدای من!
به من لیاقت بوسیدن دست کارگری را بده ...
که نیازش را نمی گوید و برای کارش قیمت نمی گذارد ...
می بخشد و با اندک می سازد ...ومی گوید:خدا بده برکت ....
۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیده لیلا مددی

یک:

لازم به شبیه سازی نیست ...

بیا کمی زبان انگلیسی کارکنیم ...

تا...جونی یور ... ازدنیا نمیریم ...

" مردم دنیا دیگر به چیزهای بزرگتر فکر می کنند ...

مثل نمردن یک نوزاد دردستشویی عمومی پارک ...

مثل حرکت ابر اختر آسمانی ... درفضای کهکشان ...

مثل چرخه طبیعت ... که اززندگی یک سگ می گذرد ...

مثل خوراک جمعیت نزدیک به 8میلیارد کره زمین ...."

دنبال من نگرد ...

من پشت هیچ مردی ... پنهان نشده ام ..."

........................................................................................

دوستان عزیز امروز پست جدید من در oleeeii.persianblog.irقدمتون روی چشم ...ببخشید این پست تکراری بود عطف به بهمن ماه...


۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مرده بودم...زنده شدم!


یک:
تنفرطعم خاصی ست...
اگرعشق راجویده باشی ...
دو:
دل تنگ یک غروب که می رفت...
می پاشم رویای خود راروی بوم!
سه:
بلد نبودم روبه روی تو...بگویم ...
" دوستت دارم "را به دل کاغذ کاهی نوشته ام!
چهار:
تلفظ صحیح اسم تورا ...تازه می دانم !
ببخش !باید یک روح به لب های خود می بستم!
پنج:
به ستون جدول هم نباید اعتماد کرد !
گاهی درست فکر می کنی و غلط در می آید !
شش:
تنهایی یک بخش از زندگی اجتماعی ست ...
جایی که آپارتمان پست مدرن ...دارددرگوش خانه ی ایرانی قدیمی ...می خندد به...زندگی !
هفت :
دروغ بود مسیحا!مردنم به جسم !
به راستی که دمت گرم !
که تا گورم آمدی !
هشت:
صندلی شکست و تو افتادی ...
کسی نخندید!
چون رفته بودی بالا ...تا تابلوی " حضورخدا درجهان امروز " را ...محکم کنی !
نه:
یک برگ از دفتر صد برگ مال تو!
دیگر نگو ...که درجهان من ...جایی نداشته ای !
ده:
این دست های قدرت مند برای توست!
که روزی 50000تومان حقوق ات است و...
داری علاوه برخرج خانه...
خرج تحصیل 2 کودک یتیم راهم می دهی !
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹ ۲ نظر
سیده لیلا مددی

چک برگشتی!


یک:
کشتی غرق شده ی پرازحواس!...پرید !
تاکه دریای سیاه چشم تو...بلعید او!
دو:
شمع ...خوشم می آید می ایستی !
تاثابت کنی اگرمردی...گریه ننگ نیست !
سه:
فردا عقب داستان تو...
هزارحرف می نویسند!
نقدی که پس از مرگ اندیشه است...
اثرندارد جانم!
چهار:
تیرگان مهرتو افتادبه دل!
بخارشدوغیرت آمدو...جلوی ماه گرفت!
پنج:
اگرسعی کنی...مگربتوانی...
که گروه خون لاله ی دشتی را...تشخیص دهی !
شش:
یک سازخریدیم و ساختیم ترانه به اشتیاق...
بعد یک سی دی خریدیم ودیدیم که قبل ها...ساخته بودند...ترانه ها!
هفت:
یوسفی گم کرده ام...بادست خویش!
نمی توانم پیداکنم خدای را!
ازخلق می پرسم کجاست؟
هشت:
کافه...یک جای خالی هم نداشت ...
کافه چی...خسته ...آمد نشست روی زمین ...
همه نگاهش کردند...
یک گل رز...میان روزنامه...زیرپای تو...له می شد...
وعین خیالت هم...نبود!
نه:
گربه های کوچه ی ماهم ...خدایی دارند!
با تمام لاغری(ازگربه های خانگی)...خوشبختی راآزادانه جستجو می کنند!
ده:
پدرم پاسبان بود ...شهربانی سابق...نیروی انتظامی جدید...
دیگرپیرشده وروزنامه می خواند!
اما به خاطر روزهایی که ساعت هادرکوچه ها نگهبانی داشت ...
واریس شدیددارد...
خدا می داند ...بعضی شغل ها یک جنگ است...درحالیکه درجامعه باهم برادریم ...
خداراشکر که با پاکی دست هایش...فرزاندن خوبی شدیم .....

۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی