بی شمس

ادبی

چک برگشتی!


یک:
کشتی غرق شده ی پرازحواس!...پرید !
تاکه دریای سیاه چشم تو...بلعید او!
دو:
شمع ...خوشم می آید می ایستی !
تاثابت کنی اگرمردی...گریه ننگ نیست !
سه:
فردا عقب داستان تو...
هزارحرف می نویسند!
نقدی که پس از مرگ اندیشه است...
اثرندارد جانم!
چهار:
تیرگان مهرتو افتادبه دل!
بخارشدوغیرت آمدو...جلوی ماه گرفت!
پنج:
اگرسعی کنی...مگربتوانی...
که گروه خون لاله ی دشتی را...تشخیص دهی !
شش:
یک سازخریدیم و ساختیم ترانه به اشتیاق...
بعد یک سی دی خریدیم ودیدیم که قبل ها...ساخته بودند...ترانه ها!
هفت:
یوسفی گم کرده ام...بادست خویش!
نمی توانم پیداکنم خدای را!
ازخلق می پرسم کجاست؟
هشت:
کافه...یک جای خالی هم نداشت ...
کافه چی...خسته ...آمد نشست روی زمین ...
همه نگاهش کردند...
یک گل رز...میان روزنامه...زیرپای تو...له می شد...
وعین خیالت هم...نبود!
نه:
گربه های کوچه ی ماهم ...خدایی دارند!
با تمام لاغری(ازگربه های خانگی)...خوشبختی راآزادانه جستجو می کنند!
ده:
پدرم پاسبان بود ...شهربانی سابق...نیروی انتظامی جدید...
دیگرپیرشده وروزنامه می خواند!
اما به خاطر روزهایی که ساعت هادرکوچه ها نگهبانی داشت ...
واریس شدیددارد...
خدا می داند ...بعضی شغل ها یک جنگ است...درحالیکه درجامعه باهم برادریم ...
خداراشکر که با پاکی دست هایش...فرزاندن خوبی شدیم .....

۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سلسله ی موی دوست ...حلقه ی دام بلاست ...


یک:
تدبیرم نبود ...جنگ با لشگر چشم تو...
دوسپاه سیاهپوش مرا کشتند...ومن درصلح بودم!
دو:
سپیدارها...تاب راقبول کردند!
من دوازده ساله بودم که ازکنارشان تا آسمان می رفتم!
سه:
شهرتم درشهر شیرین بود ومن...
ظاهرافرهادرامی شناختم ازدور!
چهار:
بستنی ایتالیایی ...هم ...وطنی ست ...
این همه را باکدام هواپیما آورده ایم ...
تادل اکبرمشدی را بشکنیم !
پنج:
پشت کوه های تهران ...گرم است ...
به خانه هایی که...تادشت ورامین ...
زندگی را فریاد می زنند !
شش:
تب آلود وبیمار...آمده بودم...
چراغها روشن بود و یار...دربازنکرد!
هفت:
برای اینکه نخوابیم...قهوه خوردیم...
امتحان عشق فردابود وماتاصبح بیدار!
هشت:
مزرعه ی ذرت ...مرابلعید !
بسوی آتش می رفتم ...تاچندتایشان را کباب کنم!
نه:
خانم "ن"دیگر شش ماهی می شود که شمارا ندیده ام...
ولی هنوز مزه غذاهایی که برای بچه های خاص می پختید ...زیرزبان من هم هست...
بخصوص "فیله"...فردابرمی گردم !باورکن!
ده:
قدرم به قدرقبرم باشد...بدنیست!
قراراست تاابد ...آنجا بخوابم !
یازده:
نقاشی ازگالری آران سرکارخانمmariam quil
۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

میدان توحید...


یک:
دردی که سررا به بدن متصل کند داریم!
اما این درداز دردهای مادراست!
دو:
بنده خدا!لازم نیست تا "بی جینگ " بروی ...
برای کسب علم..."جامع کاربردی"!
سه:
توانگرم به دو الماس چشم تو...
می ریزد چون اشک...روی شانه هایم ..."ثروت"...
چهار:
رئیس انجمن عشق ...یک پروانه بود...
جمع می کرد همچوخود رادرپی دیوانگی !
پنج:
شمعدانی کنارپنجره ... به شمعدانی کنارحوض...حسادت می کرد!
می خواست بچه ها...باتوپ پلاستیکی ...
گلدانش رابشکنند...
تاعوض شود ...زندگی بالباس تکراری!
شش:
ماهی مغز کوچکی داشت!
وقتی از تنگ به دریارهاشد ...برگشت!
چون از قبل فوبیای ترس ازجمعیت داشت و... نمی دانست...!
هفت:
کنارحافظ توکیستی؟
اگرشاخه نبات نباشی...دگرچه فرق کند...
هشت:
ابرهای تهران می رقصیدند...
صدای هل هله ی شهر ...می رفت آسمان!
نه:
دست از مغز پیام گرفت...
شیشه رابشکن!
توگفتی :عصبانی نیستم!...
دیگرکامپیوترخریدن بس است !
ده:
گفتی : گل های من را بخر...
گفتم:
چقدر گران فروشی ؟نه!
گفتی:بخر ارزان هم می توانم بفروشم...
گفتم :چند تاست ؟
گفتی:35تا17000تومن!
گفتم:بفرماییدو...دسته ی گل ها راگرفتم...
گفتی:خدامی داند...برایم دعاکن...برایت دعاکنم...
خنده ای تلخ روی لبانم نشست...
فردای آنروز...پزشکم گفت:...تودیگرمشکل نداری ...واقعا که شفا ازخداست...
گفتم:خدایی که همه جاهست...حتا میدان توحید.......

۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زندگی دریک بندر...چه حالی داره !


یک:
طبل توخالی ...جاده خاکی ...
ازین مسیر نرو ...حیف باشدت تو...همراه اول!
دو:
می گذارم کنار!...
دردهایی که از دوست می رسد ...ازطریق خون پخش می شود!
سه:
نگرانم که بسوزی و مداوا نشوی ...
بروی ...شمس شوی...تاکه نبینم رویت!
چهار:
بندر...یک اسکله بیشتر نداشت ...و...
تو تجارت می کردی...
برایت چه فرقی می کرد ؟دست هایی که برای بدرقه ات ...
ساعت ها درنسیم می وزیدند!
پنج:
کاش فرهاد رسم سیاست می دانست...
می روی شیرین و بعد خسرو می شوی !
شش:
پشت شیشه می زنی :بسته است!
ای کافه چی ...
با عشق خود چه کنیم ...که تو تنها نشسته ای !
هفت:
پندارنیک من...این بود که خوبی ...
گفتارنیک من سلام بود...
ای وای ازکردارنیک !که سوختن است ...
هشت:
بیراهه نزدی ک تر می کند گاهی مسیر را...
اما اگر پیر شدی ...تقصیر زمان نیست !
نه:
مرگ موش های خیابان ولی عصر فرا نمی رسد!
ازبس که فست فود فروش ها...بی حواسند !
ده:
اللهی بیگانه پرست نشویم ...که بداست ...
وبرای تو شریک نیاوریم که جهل است ...
دانایی را تو به ما ارزانی کن...
که این گران درددنیای امروز لازم است ... انشالله
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

نه نرو...تنهام نذار...من دیونتم !


یک:
نا امنی ...کنارتو یعنی دگر خداحافظ...
برای امنیت دل...آمده بودم کنارتو...
دو:
ترک برداشت چشم من...منهم آدمم!
دیدن غم های تو ...درحد چشم من نبود!
سه:
پیش آوردی ... داستان جدایی...
قطارهم بلیط نداشت...برای مقصدی که تو می رفتی ...
چهار:
چه چاره کنم!بلد نیستم ...
پایان داستان بلند عشق را...تمام کنم!
پنج:
شکوه تو...وقتی بود که روی صندلی نشسته بودی ... وباوقارتمام ...
برای من شال گردن می بافتی ...
می خواستی کسی خط گردن مرا نبیند ...که برای حنجره ام ... زیر تیغ جراحی رفته بودم ....
سال ها آموزگاری ...یعنی فروش عشق!
ببین تو دیگرکه بودی ...که عشق دوم مرا تحمل می کردی!
شش:
تنبلی کردم...خواب ماندم...
گفتم تو مثل هرروز می روی ...
نگو که سوزانده ای روز را...ودیگر بخت من شب است !
هفت:
کویردایره ای بود که من می گشتم درآن!
تو مرا گم کرده بودی ...
نمی خواستی پیدایم کنی ....
هشت:
می پرسم عاقبت...تکلیفم را ازکلاس درس ...
لیلی بودم و تو تا به حال می نوشتی مشق مجنونی !
نه:
پروپوزال پروژه ی فوق لیسانس سخت است ؟
یا سفر جاده ی شمال به مقصد دریا؟
ده:
اللهی پیر نشی ... تو درصد سالگی هم جوونی ...
مادرمن!...
دستهای زحمت کش ات ...آرتوروز را شکست می دهند...
وقت فسنجان ...اونهم با آسیاب دستی گردو خرد کردن ...قربان تو!
۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خیالات سپید ...


یک:
من گم می کنم تورا...
برف ها... خیالات سپید همرنگ تواند!
دو:
خجالت می کشم ... درشهر مشهورتوام!
لطف کن... کمتربه تقصیر!گردن من نازک است!
سه:
دست تو برکت داشت...
درپیوندشاخه های درختان...
رسیدیم به سیب گلاب !
چهار:
فیروزه...نشان تولد توست...
پاییزرا می توانی بخری ...بانیشابور!
پنج:
دیدارتورا...درخواب هم نمی بینم...
گناه من!خریدن زندان یوسف است !
شش:
بسوزد خانه ی عاشق...بگیرد آه تو!
تا نگویند عشق...زیبا می کند دنیای عشق!
هفت:
پلاک های خانه ها عوض شد...
دیوارهارا رنگ کردند ...
ولی من ...چشم بسته تاخانه ی تو دویدم!
هشت:
آن گاه که شیر بودی به من می گفتی آهو!
درددندان سخت است ...برای جانوران گوشتخوار!
نه:
خبرنداری ...که جاده ی شمال ترافیک است...
ما پرایدها...تریلر پیچ شکنیم!
ده:
نیکویی ده برابروبدکاری یک برابردرحدخود...جزادارند...
توهم اگر مثل خدامهربان بودی همین را می گفتی ؟!
یازده:
نقاشی ...سرکارخانم نسیم داوری
۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

آتلانتیس!


یک:
وطن عشق من...خاک سیاه چشمم بود...
به هجرتی که دگر بازگشت نداشته است ...
رفت تا آسمان آبی !
دو:
طاقت ندارم دیدن مرگ تورا...
می کشم خود را به لحظه لحظه ی عمر خودم!
سه:
خسته ام بی تو...سیاهی مطلق!
خدایا...خورشید بیاور ....
که جای یارمن باشد!
چهار:
اللهی بیمار نشید...
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۴ ۳ نظر
سیده لیلا مددی

من نه منم!


یک:
تبرعشق تورا...درکمرم زد!
فگر می کرد درخت قدیمی که عاشق یاس است...
بدرد هیزم شدن می خوردو...بس!
دو:
نفس کشیدم و بی تو زندگی کردم...
چه حیف !...زمان خریدم برای زنده بودن بی تو!
سه:
من زندانی ... نقش تورا روی دیوارکشیدم...
بعد من اززندان ...همه با عشق تو ...خلاص شدند!
چهار:
توی کفش تو...گل رز می گذارم...
که هرجا می روی ...پایت بوی عشق ببرد!
پنج:
این پرده ی نمایش زلیخا را...
خداکنارنبرد!
بگذار آبرو نبرم...من که یوسفش هستم!
۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

عکس تورا مگرکه گوربگیردازمن!


یک:
خنده داراست که توباورنداری عشق من...
من دگررفتم...که تو ازسربگیری خنده را!
دو:
شیرین شدی و عشق فرهاد!
بیدارت کرد...صدای تیشه!
سه:
باور می کنی که شعرها به تو مدیونند...
شعرهای سهراب سپهری...نظامی گنجوی وحافظ...
اکنون ....خانه ی دوستت کجاست؟
زیردرخت های زیتون...
شورشیرین!
....مرگ راکشتی و جاودانه شدی ...
چون با این همه ...همیشه خودت بودی !
سفرت بخیر...آقای کیارستمی...
چهار:
من می روم ...و قطار یک لکه می شود ...روی ریل.
دست های تو ... دیگر به من نمی رسد ...
اندوهناک تر اینکه ...
عشق جدیدی دررگ هایم می جوشد...
مقصد ... دریاست!
پنج:
قلبم راسوخت ... اندیشه ی بی تو...
من ازکجا می دانستم ...گروه خون تو ...به من نمی خورد!
شش:
بیاوبگذر ازخون من!
قصاص هم بکنی ...دیگرعشق کهنه تازه نمی شود!
هفت:
اللهم انی بک و منک اطلب حاجتی ومن طلب حاجه الی الناس فانی لا اطلب حاجتی الامنک
وحدک لاشریک لک واسئلک بفضلک ان تصلی علی محمد و اهل بیته و........
هشت:
(عیدتون مبارک)
۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بیمارموی تو بودم!


یک:
ترک سجده ی چشم تو... نمی توان کرد ...
هرچند گناه است... بندگی غیرخدارا!
دو:
جامه ی تنگ قلب مرا...
پوشیده است ...عشق تو!
سه:
دیگر برای من...بلندای موی تو...
خواب شد...
این درددندانه های شانه اتم هست!
.............................................................
بشکنم دندانه های شانه ات را؟
گاه می خندد میان وحشی موهای تو!
چهار:
کافه ها...بوی قهوه را می جوند!
تو مشتری نیستی !
که...همیشه دنبال چای هستی !
من...روزنامه ام راروی میز می کشم ...
تا تو نگاهم کنی ...
ومثل من میل به یک قهوه را ... درشهر بچرخانی ...
پنج:
تب را پزشک خندید!
قند را پزشک خندید!
آن سرفه های سرد را...
پزشک خندید!
آنقدر مرده بودم...
که باز پزشک خندید!
(چون دردعشق کلا خنده داراست )!
شش:
ترجمه خطبه 63:
مردم بوسیله دنیا آزمایش می شوند ...پس هر چیزی ازدنیا راکه برای دنیا به دست آورند ازکفشان بیرون می رود...وبرآن خواهند شد ...و آن چه برای آخرت تهیه کردند به آن خواهند رسید ...
وبا آن خواهند ماند ...
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی