یک:
به دست تو بمیرم و آزاد شوم...
کناردست تو آموخته ام جان دادن...فرشته ی مرگ!
دو:
یک خلبان می شوم " کامی کاظی "
بدخواه تو ناو سرگردان است ...وطن!
سه:
برگردی به سال ها قبل مرا می بینی ...
که واحد شمارش قلبم...توراکه می دیدم...هزاربود!
چهار:
پشت یک داستان ...تخیل است...
خدای راببین چه خیالاتی دارد...
که می شود زندگی ما!
پنج:
بالای برج میلاد می پریدی بدنبود...
اینطورکه بال می زنی ...ارتفاع پست یک پله است !
شش:
قند و عسل می شود طبیعی!
تو انسانی حیف است درحد زنبورها شوی!
هفت:
گریه می کردم و...مادر تکیه گاهم بود...
آنقدرعشق داشت که بفهمم...عشق ها رفتنی ست !
هشت:
درانتهای یک بزرگ راه می رسی به یک کوچه...
آنوقت داد می زنی که شهر برای ما کوچک است!
نه:
بگرد یه مدرک پیداکن...
پرادو...دوتای یه پرایده...اما چرامن دارم !
ده:
صد واژه ی پسندیده نه...هزارواژه ی پسندیده ...ازالقاب توست ...
چکار کنیم خدایا...به هزارویک برسیم ...نمی دانیم.
بگذار اقبال این راداشته باشیم که حداقل ده نام پربرکت تورابه زبان بیاوریم درروز...
ان الله سمیع البصیر...
یازده:
تصویر خلبان کامی کازی