یک:
دبیرستان...راهنمایی ...دبستان نداشتیم ...
یک مکتب بود!نه صندلی ...نه تخته سیاه ...
اما برای خواندن بوستان ...گلستان ...ومثنوی ...با دکترای امروز برابر ...مجنون بیرون می آمدیم !
دو:
خنده از لب های من...گرفته است غم تو ...
چه کنم که می خندی به غم هایم ...که درقواره ی تو نیست !
سه:
شب گذشته ...صبح را نپذیرفت !
آنقدر سیاه کرده بود...خورشید را!
چهار:
زورق پلک تو ...روی دریاهای چشمت!
گفته اند آنقدر سبک باش ...میان آن بنشینی !
پنج:
آمده ای ... یک کیسه پول نقد ...
دیگر گرانی است ...عشق پارسال ارزانتر بود!
شش:
شعبده بازی ...نه درحد " دیوید کاپرفیلد"
من نمی آیم ...بلدی ظاهرم کن در" هاوایی"
هفت:
تولد تو را که تبریک نگفتم ...بلای جانم شد ...
مبادا که بدانی که من بی حواس توام !
....................................
تصویری که دوست دارم ....
هشت:
فرشته هایت را ...خدای من...
گاه شبیه مردان می آفرینی ؟
که می ایستند پای فقر بعضی ها...تا...توانگرشان کنند!
نه:
یک لشگر پراید از جاده ی شمال برگشتند!
اما یک پورشه سیاه درتهران نمی تواند راه برود!
ده:
ای خدای من!
به من لیاقت بوسیدن دست کارگری را بده ...
که نیازش را نمی گوید و برای کارش قیمت نمی گذارد ...
می بخشد و با اندک می سازد ...ومی گوید:خدا بده برکت ....