بی شمس

ادبی

بگذاربرود ... من بهشت رامی بخشم!


یک:
ازدست دادن همیشه ...درد دارد ...
جایت خالی که تا آخرین نفس ...مرد بودی ...
خانواده محترم برومند و رشیدی ...تسلیت...جایش پراز خاطره و انسانیت است ...
دو :
درکمین مینشستی تا بیایم ...
گل فروش نبود درشهر ...نشناسد تورا به سادگی ...
سه:
آقای رشیدی ...سالها قبل به همراه خانم ثریا قاسمی سریالی بازی می کردند به نام رئیس جمهور ...واقعا توصیف ناپذیر بود ...
چهار:
خریده ام به بخت خویش ...نام تورا ...
که کس نتوانست ....جداکند بخت را ازخویش...
پنج:
امام رضا (ع) ...کبوترم یک روز ...
که روح ازبدنم برود تا گنبد طلایی تو ...
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ان الله سمیع الدعا...


یک:
قبیله ی لیلی...نداد تن به دو عشق ...
مجبورشد بپذیرد که عشق لیلی تن هاست ...
دو :
بگیر پول ...تا بفروشی عشق من ...
دوسر سود شنیده ای ...اما نه به این غلیظی !...
سه :
جواب آزمایش ها درست بود ومن اعتیاد نداشتم ...
تو دویده بودی تا وقتی من میمردم ...این راثابت کنی ...
آخر معلوم شد ...قلبم ایستاده ...ریه هایم مرده ...مغزم افتاده ...تا قندم بالا برود و چربی ام ...
...یک می خواستند ...فقط برای بازی ...مارا به هم نزدیک کنند ...
چهار:
فدک برای ارث زمینی ...زمینی بود ...
مردم کجا بدانند ...که ارث بهشت چیست؟
پنج:
گاهی وقت ها مردم خیال می کنند ...تولیاقت داشته هایت رانداری ...
ازحقوق شروع می کنند تا مدرک ...
ازفرزند شروع می کنند تا همسر ...
کجای دنیا لیاقت معیاردارد ...
کجای دنیا این توهمات خریدارندارد...
باید حواس مان جمع باشد که نشویم روابط عمومی خودمان ...وهی توضیح دهیم .
به جهنم بگیر بسوز آنتن لیاقت!
شش:
رویا نیست که مهدی (ع)قراراست بیاید ...
ما واقعیتیم ...حقیقت درون ماست !!!
هفت:
کفن می پوسد و لاغرچو استخوان ...
هزارسال که بمیری داستان چاقی و خش تیپی همین است !
هشت:
بوی زهرا(س)بوی یاس است ...شک نکن !
مردی نیست مسلمان که علی (ع)را متهم کند به بد سلیقگی ...
نه:
جمع شویم و پراید را نجات دهیم ...
ظرفیت پراید 3است و ما هجده نفریم !
ده:
خدایا!یاربی!my god...می دانی که دراین دنیا ...زیاد نباید بزرگ شد ...
چون ما بلد نیستیم ...بزرگترهایمان را نگهداریم ...
می زنیم از بزرگی می اندازیم ...تا همه دریک سایز بمیریم ...
خدایا ...مرا به وضیت فوق نمیران ...وهمین طور نمیران!
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

آن چه نادیدنی ست ...آن بینی !


یک:
دورازتوام ...خبر مرگم نمی آید !
آن قدر زتده بمانم که تو لشگربیاوری ...زرقیب!
دو:
چه گویم از زمان حال!
که درگذشته مانده ام ....
تو رفته ای و ارتباط من ...گذشته درآینده ...
سه:
بخارهم داستان عجیبی ست ...
از بریتانیا ...قطار کشتی استثمارهند وغیره شروع شد...
الان زمان باتری های افتابی ست ...
اصلا من فکر می کنم...بدون بخار...خورشید چه کارمی کرد !!!
چهار:
خانه ها ...درشت می شوند و ازکنارمن...می گذرند...
ازراه دور ...می شناسم خانه ی تورا که بغض کنم ...
مرگ داستان کمی نیست ....چه فیزیکی ...چه فیزیکی ...چه فیزیکی !
پنج:
یوسف...دریده بود دل برادر را...
آنقدرخوب که حسادت می خورد شب وروز!
...................................................
یوسف...یک قدم تا من مانده بود ...
گذاشتی بیایم ...که عبرت شوم مسلمان را!
شش:
کشتن از هابیل و قابیل هم گذشت ...
انسان ها زود می آموزند و لی ...دیر فراموش می کنند !
هفت:
یکدانه سیب دردست داشتم ...
می خواستم خالق باشم ...
گوشه ی یک پارک سیب را کاشتم ...
هیچ هیچ هیچ ...الان ده نفر دارند سیب هایش را ...می خورند!
هشت :
کمکم کن که به بیراه نمیرم ...تو علی (ع)...
نورهستی ...عاشق نور به نور تو ...فاطمه ...توعلی (ع)...
نه:
ریزگردها ...نفس شهر بریدند ...پراید ...
اهواز مقاوم است ...درددل می کنم باز ...پراید ...
ده:
کارهیچ عیبی ندارد ...
وخوشبختانه من زنانی را می شناسم ...که کارشان سخت است ولی نمی نالند ...
خدابرکتشان بدهد که نان شب فرزندانشان ...با آن هاست ...ولی .................
شوهرانشان را زیرسئوال نمی برند...
۰۴ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

یک شب...ماه شو...شمس من ...اگربتوانی !!!


یک:
ترکیب نور بادل سیاه شیطانی تو...رقیق است ...
من دیگر با شمس هم بیایم ...تاریکی غالب است !!!
دو:
می روی با خنده هایت ...شیشه ها هم خنده اند ...
من چه می دانم که دیدارتو ...شادی آفرین است ...
سه:
پشتکارعجیب...خواب توبود...
بین بیداری... تعریف خواب هایت ....من نبودم؟...
چهار:
لب بزن برغزل ...کنسرت است !...
من چه می دانم تو می خوانی یا حافظ...حافظ را!
پنج:
کنارجوی ...گزنه روئیده بود ...
می دویدیم کودکانه...انگارماربود ...
مادر همسایه یک بار کوکو پخت...
وشاعرانه بازرشک تزئین کرد ...
دانستیم گزنه ...کوکوشده ومی توانیم بخوریم !
شش:
یک وقت جدا می شوم ازتو ...که عاشقی!
چون دردعشق بایدت ...ندیده عشق و عاشقی !
هفت:
ساکت نماندی و غریدی ....
این جا که لندن است آسمان؟
ما آماده ایم که سیل نیاید!
هشت:
اگر غم ...ازدل زمین مارا به گورهم ببرد !
ماعلی داریم و آل علی ...به توکل ...
نه:
پرایدو بردن هی هی...
سوئیچ آوردن ...هی هی ...
ده:
خوب است کمی سیاستمدار باشیم تا کم کم عاقبت به خیر شویم ...
غیبت نکردن را ازکم شروع کنیم ...
تهمت زدن را از جمع هایی که داریم ...کم کنیم ...
ببینیم وقتی دوزشان را کم می کنیم درزندگی مان اصلا اثردارد ...
گشایشی هست؟...
باید بگذریم تا خدای ازما بگذرد ...
جان کلام ...بارمان راسبک کنیم ...
دراین دنیا ...وسایل شادی فراوان است ...
" ان الله مع الصابرین" ...
یازده :
دیوانه ی حسین (ع)نبودم ...علی من؟
آنقدرعاقلم که بفهمم حسین کیست ....!

۰۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نمک ...چهره ی گندمگون توست ...مشرقی !


یک:
لب می طلبد ...رسوایی و...رسوا نمی شود !...
همراه من تویی...که می خری صد آبروی را!...
دو:
گریه سزای اشک بود که نمی ریخت فرو !
هق هق جمع می کرد ...همه اشک بریزد بیرون!...
سه:
مرا کودکی فرض کن ...پنج ساله!
که ازلحاظ روانشناس ...آنقدروابسته ام ...
که هرکه می رود ...تصورمردن دارم بی بازگشت !
چهار:
نمی شناسم مسیررا...ازبس که برده ای ...
ازراه دوری مرا به مقصد خویش!
پنج:
ذهن یارای نام تو ندارد دیگر...
سنگین شده ای ...رفته ای از یاد ...آنقدر خاطره بودی !
شش:
علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین(علیهما سلام)
زیر بال پیمبر(ع)آل عبا پنج تن اند ...
من اگر خود بکشم ...دست به دامن این پنج تن ام !
هفت:
کفش هایم ...بیرون یک حرم گم شد ...
می خندیدم ...که پای رفتن نداشتم ...
توآمدی ...
با کفش هایم !
گفتی ...انقدرها هم شاد نباش!...
هشت:
بکش به خنده ...که رفته ای تا مرز...
که بشکنی ...همه ی عهد های من وتو !
نه :
پراید پراید واپراید ...یاروم می آیه ...دلداروم می آیه ...عشقم می آیه ...(وغیره)!
ده:
نمی دانم عادت داریم چشم نخوریم که تا این حد خودمان را بدبخت نشان می دهیم؟
یا واقعا بدبختیم ...من یکی به شنیدن بدبختی های خانواده های خوب عادت کرده ام!
ولی امروز صبح ...واقعا به یکی خندیدم!...که بماند ...
چرا به ما می رسی انقدربدبختی ...
دلم سوخت چطور تا به حال زنده مانده اید؟!!
(الله سمیع بصیر)
یازده:
فروببرتوبه مزگان حرف دل را زود ...
که زورکی بپذیرد ...بدست خنجر حرف!
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

روح را دربدنم خفه می کنی ...که نمیرم!


یک:
ورود به میدان شهر عشق ...پهلوانی می خواست ...
بستی بازوبند عشق را...که پهلوانی ...پوریا ...ولی !
دو:
هزاربار قلب خودرا دریده ام ازاضطراب ...
من که نوبت دارم ...تورا ببینم ولیک !
سه:
پشت یک بوته ی تمشک وحشی ...
جوی خفته بود...
اردک می خزید و ماهی می جهید ...
یک پرتقال مانده بود ...
تصمیم گرفت بیفتد ...روی دامن دختری که ...ظرف می شست !
چهار:
پلکان رتبه های عشق را ....پروازمی کنی ...
عشق ماه است ...سیب سرخ ودست های تو ...ای روزگار!
پنج:
پلنگ ماهی نمی خورد؟ای وای!
آهو ...عشق من بود...یادش بخیر !
شش:
دردازپیشانی من گذشت ...سرنوشت !
بدو رقیب که من افتاده ی روزگار طلایی ام!
هفت :
حتما صدایم می کنی حسین (ع)...که قلبم تپیده است ...
عشق کربلا دارم و ایران نشسته ام!
هشت:
خندیده ام به روح عشق ...که می دمد به جان عمر تازه ای...
چون مرگ هرلحظه درکمین است ...یکی چون رقیب عشق !
نه:
می دویدم و با پراید مسابقه می ذاشتم !
اخرسر ...جلوزدم ...قربون مرامت وطنی!
ده:
خدای ...اگربدم ...توبه ...توبه اگرسیاهم توبه !بعضی مجازات ها به نسل بعد منتقل می شود ...
خودم بکشم بهتراست ...ازخدابخواهیم فرزندانمان ازما بهترزندگی کنند ...نه بدتر!
یازده :
یوسف...برو که نمی خواهمت دگر...
چشمم به سوی تو سوی ندارد ...غمی دگر!
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

به روحم نواخته ای ...دست های خویش ...


یک:
درسایه ی تو ...می درخشد خورشید ...
برای من یک نفس مانده باشد ...آن هم یا علی ست ...
دو:
بمیرم و آغوش تو را جان کنم برای خودم ...
لحظه می آید و جان می گیرم ...از خدای بزرگ...
سه:
ماه را تو بخوابان ...
کوه راتوبشور...
کویررا تو بخندان ...
من زندگی را بخورم!شیرین نیست؟!
چهار:
فرصت عشق ازساعت من برترنیست ...
فکر برتر درون ساعت دست خداست میدانی !!!
پنج:
قدیم ها تورا قدرجان ...پرستیدم ...
اکنون زمان آن رسیده است ...جان به جان توتقدیم کنم!...
شش:
ببخشید ...که حتی اسم شمارا نپرسیدم...
شرایط خاصی نبود؟آنقدر اسم مرا صدازدید...تابرگشتم...ممنون !دکتر!
هفت:
بحران قلب ...ایستادن کنارتوست ...
من کجا؟قدو قامت تو کجا؟...
هشت:
میران بود شهری که به ان می اندیشیدم...
دست های تو می توانست بسازد ...
هی به دست های تو نگاه کردم ...هی ساختم ...
آخردیدم...کارتو همین است ...
ارائه ی الگوی مناسب برای بهزیستی !...
نه:
پراید رو می خریدیم .....
حالاقدرت خدارو ببین ...مام دیگه نداریم بخریم!
ده:
بعضی پزشک ها فرشته اند ...
وبعضی پزشک ها فرشته اند ...
وباز بعضی فرشته ها پزشک اند ....
ولی باید مواظب ...این فرشته بودن بمانند ....
انشالله امنین...
برای پزشکان کشورمان:
لاحول ولا قوه الا بالله ....العلی العظیم ...
یازده:
__: اگه گفتی چرا یک اسکلت ازخیابون رد نمی شه ؟
....: چون جیگرش رو نداره!
(ازکتاب جودی دکتر می شود )
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نود


یک :
طلب عمر نکردم ...طلبم روی تو بود ...
می روم سوی 90...روی تورادیدن و بوس !
دو:
قسم به کربلا...که صدشاه خفته است ...
بیدارهم نتوان کرد چون حسین(ع) برای شهادت!
سه:
جان را دست اخر می دهم ...شیطان دوست !
راه را گم کرده ام باتو ولی ...جان من دست فرشته می رود ...تا کوی دوست!
چهار:
پشت دیوار زنی ناله کرد ...
همسایه خندید که یعنی ما "درد" نداریم چه خوب !
یک فرشته بیدارشد و مادرش امد ....
یک حلقه از ازدواج بیشتر برایش نمانده بود ...فروخت!
....
دکترگفت: بارداری ؟...
زن خندیدو برگشت ....
همسایه هنوز داشت می خندید ...می دانید دنیای مجردی ازاین خنده ها زیاددارد!
پنج:
این کوچه پیچ داشت ...
ولی تو صاف می رفتی ....
خانه برای تو مفهوم عشق داشت ...سرپیچ!
شش:
درخت راکه ببری ...سنش پیدا می شود ...
انسان ولی راحت است !!!
ازدندان هایش ...هم می توان پی برد!
هفت:
سنگ به حوض دلم انداخته ای ...این همه موج...
روی موج ماهی قرمز تو می رقصد...عشق ترین ....
هشت:
دردتورا بخرم ...عشق تورا بخرم ....نازتورا بخرم ...
هیچ هیچ نیارزی ....می شوی میلیون ها...
نه:
یه رنگ خاص خاص برای پراید سفیده ...
تهران اصلا گردوخاک داره؟
ده:
گاهی ازراه دور شاه عبدالعظیم ...نزدیک می شود به قلبم ...
آنقدر که بوی خوبش را می کشم به ریه ها...
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۵ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

چخوف...ایده آلیست نبودی؟!


یک:
تبدیل شدم به یک انسان!
روح من دست تو بود ...همین به من می آمد !
دو:
درکشور عشق ...شهروند توام ...
تابعیت رابگیری هم ...درغربت ...ولایت عشقی!
سه:
روی نردبان ...یک درخت بالا رفته بود ...
آلبالو ...می ریخت!
مادربزرگ هنوز جوان بود !
حیات را جارو می کرد ...تا کرم ها ...به این ماجرا نخندند!
چهار:
کربلا ...شهر عشق فاطمه هاست ...
اما یکی بیشتر مادربود ...یاحسین(ع)...
پنج:
پول از گاوصندوق...همیشه کش می رود ...
آن ها که دست درازند زرنگ و ...ان ها که دست کوتاه ...پاک می روند!
شش:
یوسف!ازخواب بیدارشد ...با پیرهن پاره ...
تازه وقت رویای زلیخا بود ...باپیرهن تازه !...
هفت:
حافظ!تنگستانی بخوانم یا جدید!
چه فرق می کند ...آن جا که گوشه ی چشم تو...شاخه نبات نیست!...
هشت:
رفتم به دیدن یک یارقدیمی ...
سنگ ازبدنش ردشده بود ...با یک شعر سپید !...
نه:
باپراید رفتیم مسافرت...
انقدر خوش گذشت ...انقدر خوش گذشت ...
که وقتی اومدیم به تبلیغات تیبا خندیدیم ...
ده:
برای اظطراب های مان کلا می توانیم یک دقیقه وقت بگذاریم !...
آن هم با خواندن دعاهای سکینه !
درقرآن کریم چند آیه هست که می تواند مارا آرام کند ...و به قلب هایمان آرامش بدهد ...
باورکنید کلا یک دقیقه است ...هم می توانید خودتان ازقران کریم پیداکنید ...وهم می توانید از
اینترنت کمک بگیرید ...
هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین ...لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم ولله جنود السماوات والارض وکان الله علیما حکیما ...
یازده :
طنز بالش از کتاب بگو ماهم بخندیم ...
آقای ...و خانواده اش با قطار مسافرت می کردند ...
بعد ازشام ...آقای ...رفت تا مسواک بزند ...
وقتی برگشت دید زن وبچه هایش چراغ کوپه را خاموش کرده اند و خوابیده اند ...
فرداصبح مامور قطار آمد و گفت:خب ...شب راحت خوابیدین ؟...
اقای ....گفت:دوست من چرا بالش های قطار شما این قدر کوچک است ؟گردنم دردگرفت ...
خانوم آقای ...گفت : بازپوشک ...بچه مون رو گذاشتی زیر سرت!
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

میان گنجشک ها ...خدا دانه می ریخت !


یک:
توازدل من ...گذشته ای چون رود...
هنوزخون است که می رود به شکل اشک ازمن !
دو:
خسته ای ازبس که " ازصب میشکنم " قلب تورا...
بایدم " یک شکرو یک سجده خدا" که ازگوشت است ...قلب حوایی تو!
سه:
کربلا یادم نمی رود ....ماه ذی الحجه ...
تاکجا برسد حج...که آخرش وداع مدینه است !...
چهار:
تابستان ...یک گل خانه مریض است ...
آن قدر عرق دارد ...
ولی چه سود ...بهارکه نیست !
پنج:
بینایی رفت و ...کمرشکست و ...ضعف هم آمد ...
چگونه این چهل به هفت دهه می رسد؟
عشق به من بگو چرا؟
شش:
یک قلعه ساخته ای دوروبرت شاهزاده !
رابین هود هم نتوانست بیاید کنارتو!
هفت:
روزنامه عرق می کرد ...وتو...با پوتین روی برف ها راه می رفتی ...پاهایت میان روزنامه گرم می شد ...
کسی نبود که باتو حرف بزند...
آوازمی خواندی و با خاطرات فرزندانت خودبه خود می خندیدی...
حیف!چه زمستان هایی پدر!
هشت:
غم لبش را باز کرد ...تابشوید خنده را ...
خنده ازجاکه پرید ...هزارغم مردو رفت...
نه:
توپراید مون سوئیچ پژو جامونده ...
توپژوام بچه مون!
حالاباید یکی رو پیداکنم پراید و پیداکنه ...زنگ بزن پلیس!
ده:
آقای عزیز...
ازهفته پیش به دلم مانده که تو ملت شریفی مثل مارا بد خطاب کردی...
خسته بودی درست ...درترافیک مانده بودی درست ...مگرازهمین خیابان ها وهمین مردم پول نمی گیری ...بعد خودت 48000تومان گرفته ای واس ام اس می آید باتشکر دریافت 45000تومان ...
حیف ان جایی که رفته بودیم ...جگرمان بود وگرنه ملت بدرابدجوری نشانت می دادیم !
یازده :
خدا...چقدربگردم وپیدایت کنم ...آن هم لا به لای گل های رز ...
خودت می دانی که چه می گویم ...برای جمع می نویسم تا بدانند ...عشق آنقدرها هم گران نیست!
وقتی تو ازآن بالا به خاطر ما پایین می آیی ...ما کیستیم ؟
بازهم کنارهم باشیم...
ان الله سمیع بصیر ...
دوازده :
یه طنز ازکتاب باهم بخندیم ...نشر پیدایش:
خاله:
درقبیله ی آدم خوارها...مرد گرسنه به آشپزخانه رفت .دردیگ را بازکرد وخاله اش را درآن دید!
مرد:خاله!این که خاله ی منه!
زن:تقصیرمن چیه که تاحالا خاله ات رو ندیدی ؟!من که نمی شناختمش !!!
مرد:حتما باید این بدبخت رو می شناختی تا چند ورقه ...سیب زمینی زیرش می چیدی!!!
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی