بی شمس

ادبی

۱۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

شکایتم ... مدل الیور تو ئیست بود ... ! فرستادیم نز د فاگین پیر جهت پی گیری!" هول نکن"!

یک:
بسوز دل ناشکر من که شکر نکردی ...
هزار نعمتت ... از جمله ... چشم پی گیرش!
دو:
بسته بودند زبانم ...از دو چشمم غافل ...
که نگفته راز می گفت و ... همه ... خاموش بود!!!
سه:
بریده باد دست قلم!... اگر که صدایش بلند ...
تمام شهر بیدار کند ... بیداریش!!!

چهار:
گنجشک ها را می خوردیم ...
و...ماهی هارا پر می دادیم !
شکم توی پاساژهای شهر پر می شد ...
و عاشق می شدیم ...
وروی بالش های پر خیالات می کردیم ...
پائیز می دوید که به ما برسد ...
کور خوانده بود نمی شد ...!
زیر اسپیلت ... همیشه بهار بود!!!
پنج:
رضا(ع) به کشته ی خویش امان می دهی ؟!
امان بده که بیایم زیارتت مسیحا ...
تا جسدم دوباره زنده کنی ...
شش:
مزار شش گوشه ات جای گریه است ...
من شیعه ام واشک ... خاموشی سراسرآتش تنم ...


هفت:
درینگ درینگ درینگ ...
...: بله؟
خانم:
شرکت دید آوران نو پرداز خدای شکر!
...: بله!
خانم:
نا عادلید!بیچاره اید!از دم چارتا آدم بی حواسید!ما از شما قفس پرنده خاستیم شما برای ما کفش ورزشی فرستادید!خوابید؟پول قفس می گیرید کفش ورزشی می فرستید؟ ای خدا!بگم مدیریت کچل!شما را چه بکنه!با این پرنده ی سرگردان چه بکنیم؟آدم هم نیست شوهرش بدیم!!!ماهی نیست کبابش کنیم ... ایواااااای!
... : بیب بیب بیب ...
خانم:
چی؟تلفن رو من قطع می کنید؟دارم می آم شرکت!
.........................
مامان جان!بیدارشو جوجو مرغی دو روزه مرده ! دیگه نیازی به قفس نیست!بیدارشو!

هشت:
ترومپ!
اگر زنده ایم خدایی هست ...
خدا نکند شما ... جای ما باشید!!!
مامان بنز:
پراید!بیا ببینم ... درگاو صندوقو باز کن!100 تا سکه خریدم!
پراید:
مامان برای چی خریدی؟
مامان بنز:
ببین پراید از تنبلی نوبری!تا ننه خاور و بقیه نیستن کمکم کن!بذارمشون تو گاوصندوق... پدرم در اومده بایه هم چین تجارتی!
پراید:
که چی بشه؟کجا می خای برسی که نرسیدی؟ چی کم داری؟
مامان بنز:
ببین پراید!از پیری می ترسم!اینکه تو منو بذاری یه سالمندان بی کیفیت!اینکه زیر دست و پای تو و بوگاتی له شم!
ناگهان ننه خاور:
هی روزگار!!!!


ده:
رهبرم ...
فدای سرو قامتت که ایستاده است ...
چنان که میلیاردها نفر پشت آن قامت بسته ...


یازده:
هیچ چیزی الان منو به اندازه ی سوختن " یخچالمون " نمی ترسونه به خدا!
اگه بسوزه چی؟ازکجا بخریم؟ چه مارکی؟ اصلا چطور بخریم؟وای دلم هزار جا میره ...

بخند!!!
دوازده:
اینجا بلاگ بیان است جائی که دوستش داریم ولی امیدی به پایندگی آن نیست ...
شعارش می خین بمونید می خین برید است ... روبوت کمی دارد نه کیفی ...
آخه بیان با پسوند آی آر توی بی معرفتم بری من کجا بنویسم کجاخودمو نشون بدم ...کجا خانم مددی باشم ...اوهو اوهو ... سرمو رو شونه ی کی بذارم گریه کنم...
وااااااااااااااااای!
نرو!
۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۳:۰۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

حقم را می گذاری کف دستم ... می دانم از این به بعد فقط می توانم با اشک جبران کنم ناحقی تورا !

یک:
سند چشم مرا ... چشم مرا ... دزدیدی...
چشم من نیست دگر ... جز پی خندیدن تو ...
دو:
روی هوا گرفته ای دلم را و پس اش هم نمی دهی ...
گل می زنم به خود!... که چنین دل نشین شدم!...
سه:
بس است کشتن من ...یکروز تو آرام بگیر...
از کشتن من ... سودتو چیست؟" دلم" آرام بگیر ...
درکشتن من ...هزارها... نقشه ی توست ...
ای قاتل بی جیره!..." دل" آرام بگیر!...

چهار:
دندان روی جگرگذاشته ام تا بس ام کنی ...
کشتار من به دو چشم سیاه خود ...
پنج:
آهویتم ای ضامن آهو... رضا بده ...
که شکارم کنی به عشق و شکارم کنی به عشق!
شش:
مزار شش گوشه ات طنین صدای عشق ...
صدای عشق نوحه است ورقیه (س) صدای عشق ...

هفت:
آن قدر بوسیده ای دستم را که نفهمیده ای که عشق ...
به دست بوسی و ریا ... نمی چسبدم ...بفهم!
هشت:
ترومپ!
گذشت داستان سیه روزی جهان ...
فضا پر است از خنده و شیطنت...
نه:
بوگاتی:
پراید...هوس آش رشته کردم ... می خای بری برام بخری؟
پراید:
نه!مگه ناهار نداریم؟
بوگاتی:
چرا!ننه خاورو بابابیوک که همیشه کوفته می خان ... مامان بنزو بابا پژو که بخاطر تو و بچه ها ماکارونی با ته دیگ سیب زمینی می خورن ... راستش من دلم بهم می خوره!
مامان بنز:
بوگاتی جان ...مگه من هرروز مطابق برنامه ی خودت برات جداگانه ناهار نمی پزم؟
بوگاتی:
وا مامان بنز شما اینجائید؟
مامان بنز:
شنبه ها کت لت ... یک شنبه ها دلمه...دوشنبه ها اولویه ... سه شنبه ها ...لوبیا پلو ... چهار شنبه ها قورمه سبزی ... پنج شنبه ها قیمه از هردو نوع!جمعه ها آبگوشت...وهفته بعد بالعکس!
بوگاتی:
اه...پس آش رشته اش کو؟
مامان بنز:
چشم امروز آش رشته!
پراید:
ترسیدم!بوگاتی نکنه یه وقت بهت بد بگذره!؟


ده:
رهبرم ...
سینه پر از صفای علی (ع) است و مرتضی(ع)...
ای عشق جاودانه ... علی جان ...مددی...


یازده:
انصاف نیست توی یه خونواده باشیم ...کاسه و کوزه رو سر یکی همیشه بشکنیم ...
خوب اونم جبهه می گیره و جوابمونو می ده...
الان من اینجا دنبال دعوا و مقصر و جزا و اینها نیستم ...
مثلا الان من دومیلیون و دویست حقوق گرفتم... همه بگن تو بی عرضه ای ...پس نقش صاحب کار و تحصیلات و ساعت کار و قانون کار و اینها چی میشه!
آها یه چی بگم!راضی باشید ... همینه که هست... الان همینم گیر نمی آد ! تازه با سه ماه اضافه حقوق مونده این شده!صرفه جوئی کنید!همین ام زیادمونه!
تو بچه از پفک و اینا بزن ...منم از سینمام می زنم!یه ماه بشینیم تو خونه چی میشه واللا هیچ چی ...
اقایون و خانمها مارفتیم صفا سیتی!نیستیم فهمیدید؟!
"جل الخالق عجب..."
درضمن به همین دلیل گفته شده دربالا نداریم!چرا باید بیخود هزینه ی اینترنت بدهیم!!!
نمی ائیم!
............................................
وا... فضای مجازی مارو خارجی کردی ...ایول!یه عمر بود هیچ کشور خارجی ای به ما چراغ سبز نمی داد...ویزا نمی داد... قربونت!

۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۳:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

شهر دلم سوخته است ... در شهر سوخته عشق گران است ... می دانی؟

یک:
تمام شد قلب من ... مثل یک جعبه ی موسیقی ...
برقص که معلوم است ... ذهن تو هنوز می شنود!
دو:
توی شکلات... مغز یک فندقی ... سورپرایز!
ولی برای من یک خاطره از دورهمی...
سه:
اشاره می کنی ... یوسف بیا و یوسف ام تنهاست ...
در زندان ... عجب تنهائی غمگین ...ولی خوش حالی!

چهار:
کف دستت قورت داده فال من هرگز ...
نمی بخشم تورا ...ای عشق ...
می دانی سرانجامم!...
پنج:
بوسیده ای مرا بدون رضایت همیشگی ...
تشبیه تو بارن و گل و ... شبنم و دریاست!
شش:
مزار شش گوشه ات را بسازم یا حسین(ع)...
در گوشه گوشه ی چشمم برای اشک ...

هفت:
موی موی من راست می گوید اگر ... عشق بمان!
عشق ها می پرد از کله ی من ؟ عقلم کو؟!
هشت:
ترومپ!
رفته ای از دنیای سیاسیت یا نه؟
مانده ای تا دلار بیست تومن!
نه:
مامان بنز:
پراید ...بدو از اون اتاق قرصای آسپرین منو بیار!
پراید:
مامان بیخود ادای آدمارو درنیار!ما قرارمون این شد ماشین بمونیم!بخاطر دلار!
مامان بنز:
من قرص نخورم که قراره ماشین بمونم؟خوب نمی خورم! بذار سکته کنم بوگات ی جون برام لگن بیاره!
بوگاتی:
وا مامان!مگه شما برا ننه خاور لگن می آرید؟صد ساله شونه ماشالله!یه دونه قرصم نمی خورن!
ننه خاور:
نسل به نسل بدتر می شه ... بذار تو به سند و سال ما برسی... قرص کشکک زانوام برات می نویسن!!!!


ده:
رهبرم ...
کشته ایم سکوت خویش را و بیرونمان سکوت نیست ...
ما فریاد عشق ایرانیم ... بی شما فریاد مان کجاست؟

یازده:
عقیق چشم تورا معصومه جان(ع) به قم بستند ...
منم که ...درزیارت چشم تو ... مرد راه قمم...

دوازده:
حیران و سرگردان در گرمای کوچه های تهران ... تعطیلات است ...
کلاسهای زبان انگلیسی ...کاراته ... شنا ...بازیگری... ریاضیات واووووووووووه !
ودر آخر می گویند ملت بی فرهنگی هستیم!!!چون " هیچی بلد نیستیم"!!!
همه چی بلدیم آقاجان! انگلیسی بلدیم ...کونگ فو بلدیم ...حتی چینی و اسپانیائی هم بلدیم ...همه مان حداقل کارشناسی داریم و مدت هاست توی آپارتمان زندگی می کنیم!!!یواش یواش دارد از کشورهای خارجی برای مان خواستگار هم می آید!!!
چی؟مصرف انرژی؟آن را هم بلدیم!!!
در خانه مان را بسته ایم ورفته ایم خارج!با خواستگاران مان بیشتر آشنا شویم!!!
ما نمی دانیم کی ها هستند که دارند برق هارا مصرف می کنند ... خارجی ها یا مصرف کنندگان خارجی ...!!!!
" بله! جل الخالق...عجب دنیائی ! توروز روشن؟!!!"


سیزده:
je...nai...ai...aucune...pensee...dans...la...tete...que...toi
je...n...ai..aucun...desir...dans...le...coeur...que...to
a...te...proposer...au...bazar...de...la...amour...
je...n...ai...que...ma...vie...te....la...donne...a...toi!!!

۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۸:۴۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

می ترسیدم ... از دست بدهمت ... دادم !به سادگی آب شدن یک بستنی در تابستانی داغ !

یک:
کشیده ام به سر خویش ... خاطرات جدائی ...
شاید جداشود که "سرم "... از تنم جداست!
دو:
بیراهه کشیدی مرا و آغوشت جا برای من نداشت ...
هزار فتنه خوابیده در بستر اغوش تو ...
کامیاب تنی بودند که حواسش ...به کمیت نبود!
سه:
شاهد مرگ من ...ان دوچشم خمار تو بود ...
مست تر می شدی از لحظه ی جان دادن من!...

چهار:
می روم روی دوشم ... تمام صحنه های زندگی ...
می خندند که من ... تا همین دیروز!چطور ایستاده بودم!!!
پنج:
ای فدای ناز تو نازی بکن ...
نازتر ...
نازتر ...
نازتر درلحظه های خشمت ... فدا!
شش:
مزار شش گوشه ات دریغ مرا کشت و ره نداد...
صد سال گذشت از من و بیرون این درم!...

هفت:
جلسه ی خداحافظی بود و داشتیم می رفتیم ...به طبع من هم ...
سیاه بختانه همه جمع بودند و داشتند شیرینی می خوردند ...که ناگهان آقای"ف" چشم شان به من افتاد ...
سرم را انداختم پائین ورد شدم تا کتاب هایم را جمع کنم ...خیلی ساده گفتم: ببخشید از همگی خداحافظ !
شیرینی بین دهان و گلوی آقای "ف" گیر کرد ...با صدای خفه ای گفت:شما چرا؟مگر شما با اینها بودید؟به سادگی گفتم:بله!
به زور شیرینی را قورت داد وگفت:
پس من چطور متوجه این موضوع نشدم؟!!!همگی موضوع را به شوخی گرفتند ولبخند زدند!!!
بلند شد و به قامت ایستاد که... اصلا اهمیتی نداشت !!!
کیفم را روی دوشم جابه جا کردم و چادرم را مرتب و گفتم:...خدانگهدار...
احساس کردم شیرینی و یک حرف دیگر توی گلویش گیر کرده ...با سرعت فاصله ی پله ها را طی کردم ورسیدم به خیابان ...
هیچ چیز مثل دودقیقه ی پیش نبود ! زندگی ادامه داشت!!!
هشت:
ترومپ!
باعشق درجهان چه ها نمی شد کرد ...
یکی همین که دلار را کون فیکون کردی!!!
نه:
مامان بنز:
بچه ها دارم می رم خونه ی خواهرم اگه کاریداشتین تماس بگیرین!
پراید:
مامان خاله چشه؟هی همش می ری اونجا ؟
مامان بنز:
شوهرشو دستگیر کردن!
پراید:
لابد داشته قاچاقچیارو حمل می کرده!!!
مامان بنز:
نه!
پراید:
پ چی!هیلمن لاجون دهه پنجاه !عین تابلو بود بدبخت!
مامان بنز:
می دونی منو خواهرم ازجوونی باهم یه جورائی رقیب بودیم!سال گذشته بابات برای من یه سرویس خرید50 میلیون منم اشتباه کردم نشونش دادم!شوهرش زندانه ...چون برای خریدن لنگه ی اون مجبور شده چک بکشه!نداره!
بوگاتی:
وا!مامان جون!چرااینو نگفتی؟منم لنگه ی اون سرویسو خریدم 3 میلیون!چطور سر خواهرتون این همه کلاه رفته؟
مامان بنز:
چی؟یعنی شوهر خواهرم واسه خاطر 3 میلیون تو زندانه؟
خدا بکشتت پژو!پاشو از 3 میلیون تا 50 میلیون 47 میلیون باقیه ...تموم زندونیای هم بند هیلمنو آزاد می کنی میای خونه!
پژو:
چشم!بانو سرویسو بده!الان همون سرویس شده 100میلیون!ببرم یه سروس 50 میلیونی برات بخرم ...همین کارارم بکنم!
مامان بنز:
چی؟نه صب کن!
بابا پژو:
رفتم خودم آزادش کنم ... باجناقه ما داریم!!!


ده:
رهبرم ...
گرمست هوا و گرمست دلمان ...
این کشور عجب ...گرمای عجیبی دارد ...


یازده:
چند سال پیش یه سریال می داد که یه هنر پیشه ی مشهور انگلیسی توش بازی کرده بود ...خیلی جالب ...داستان داستان ترس فضائی ها از آبهای کره زمین بود!خلاصه اونا با آب روی زمین مشکل داشتن ...اون موقع علم و دانش که به اندازه حالا پیشرفت نکرده بود!
به هرحال جناب فضائی!آب کیارو می بری؟
برو قطب برو سیبری برو از یخ های جالب قطعه ای که خرس های خوشگل خوشگل روش واستادن وزرت وزرت ازشون عکس می گیرن بدزد!ااااهتو روز روشن!ازما؟
حالااین داستانو می ذاریم کنار ...
دیشب پیام اومده ...نیمه های شب که کجا و کجا و کجا خیلی گرمه و کجا و کجا و کجا آب نیست ...
تا صب نشستیم دعای آب و بارونو خنکی هوا و نسیم و اینارو درآوردیم خوندیم و...خدارو صدا کردیم!
خوب جان من پدرجان!پدر آمرزیده!این پیامو تا شب برسون میشینیم تاصب!خودمون سرکار نمی ریم ...بچه هامون که می رن!
حالا این داستان هیچی ...
آقاجان انقد شفاف سازی تو فضای مجازی چرا؟آدم نشسته پشت پنجره خیالات برش می داره می خاد سیبو بکنه بخوره!دیگه فرقی بین شیشه ی لامصب و فضای مجازی نیست!
یعنی تا این حد!
بعدشم می بینیم کاری ازمون برنمی آد مثل بچه ی آدم در حالیکه خواسته مون سرکوب شده سرمونو می ذاریم می خابیم !!!
اهههههههههههههه" جل الخالق"

دوازده:
دم نونواها و مردا و زنائی که تو نونوائیا کار می کنن گرم ...
تو این گرما با وضو با دستهای مرتب تو گرمای 100 درجه دارن نون با کیفیت تحویلمون می دن دیگه خوشرو تر از نونوا داریم؟ ... مهربونتر از نونوا داریم؟ دمشون گرم ...
آدم آزاده یعنی همین ... یعنی عاشق بی صدا...
۲۳ تیر ۹۷ ، ۱۵:۳۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ای غصه هایت قاتلم ...هرگه دعایت می کنم ...ای ر هبر و مولای من...جان را فدایت می کنم ...

یک:
از توی توی قلبم آمدی بیرون ..." آیا تخیلات"؟!
زیبائی و متانت و عاشقی ... ویژگی توست ...
دو:
ای رهگذر در سرنوشت من ...
چرا تااین حد تاثیر؟...
نوشته اند انرژی پاهای تو روی پیاده رو ...انقدر!
پس بوی تو چه می شود ...روی اندام چشم من؟!
سه:
دلم نشکستی و با عشق من آمدی ...
دیدم جوانه ام و تو ... سروی بلند ....
گریستم!از این همه تفاوتها...

چهار:
از جهان بیرونم کردی و رفتم جهنمت !...
دیدم فرشته های زمینی به عشق تو ... در جهنمند!!!
پنج:
دوستت دارم ودانند عاقلان...که دیوانه ات منم ...
منم لیلا ...منم تنها ...بی پناه ...
مجنون عاقلان تو نباشی ... عزیزمن ...
بهتر است!...
شش:
مزار شش گوشه ات نفس نداشتم ... انگار هوا نبود ...
از بس که عشق آمده بود ... قلبم درست کار نمی کرد یا حسین (ع)...

هفت:
آقای " ن" نشسته بودند پشت میزشان ومن تازه دانشجوی فوق لیسانس بودم ... فرم وام را گذاشتم مقابلشان و گفتم " امضا بفرمائید"!
فرم را گرفتند و انداختند آن طرف و گفتند" فردا میری و وام را می گیری ...ما چکار کنیم؟!
گفتم:
ناراحت نباشید این فرم ارزش قانونی ندارد!نه مدیرمان مهرو امضا کرده ونه شما!یکی بدهید به من تا امضاهایش را بگیرم دیگر نوبت من است!!!
بلند شد و گفت: بروید!!!از کنارمن بروید کنار!...
معمولا صدایم را بالانمی برم ...گفتم: ببخشید چی گفتید؟!
گفت:
بروید!لبخندی زدم و گفتم:حالا نشانتان می دهم !چادرم را مرتب کردم ورفتم پیش معاون ...
سرشان را انداخته بودند پائین و منتظر بودند تا امضا کنند ...گفتم : جناب معاون!دراین اداره به من توهین شده!چشم هایشان گردشدو گفتند: یاخدا...کی؟!
گفتم:
آقای "ن" فلان فلان فلان !
بنده ی خدا آمدند بالای سر آقای"ن" منهم بله!
گفتند: آقای " ن" چی شده؟ چرا؟
آقای " ن" درکمال تعجب من و آقای معاون گفتند: آقای معاون ایشان به من سلام ندادند !!!" سلام"!
توی دلم گفتم : اوهوک!همان بهتر ... فردا که فوق لیسانس می گیرم!!!
آقای معاون گفتند: خانم فرم را نبرید!
گفتم:آقای معاون این فرم از لحاظ قانونی ارزشی ندارد!نوبت وام من رسیده و باید مدیر و بعد اداره و بعد شما امضا و مهر بفرمائید تا جهت رسیدگی به جریان بیفتد!از من یک کاغذ را دریغ می فرمائید؟!خیلی بد نیست؟!
کمی فکر فکر کردند و بعد گفتند:بدهید دست ایشان ببرند!
یادم نمی رود وقتی کاغذ را می گرفتم چه حالی داشتم !
...............
دوسال و نیم بعد مدرکم را گرفتم و رفتم اداره ...تا به حقوقم اضافه شود ...
رفتم دیدم آقای "ن" دیگر در آن قسمت نیستند ...ایشان رفته بودند یک قسمت دیگر!!!
هشت:
ترومپ!
دانائیو عشق و آدرس را ... فراموش می کنی؟...
چه عجب!به یادت مانده پریزیدنتی!!!
نه:
مامان بنز:
تجمع بنزهای دهه شصتیه دارم می رم!
پرایدبا خنده:
برای چی؟ بدبختید؟!
مامان بنز:
این چه طرز فکریه پراید؟داریم می ریم اعتراض!...لوازم یدکی مون تو ایران پیدا نمی شه!پس فردا من بیفتم تو می خای چیکار کنی؟
پراید:
مامان خودمونیم ...تو تو خود آلمان از رده خارجی!از اون طرف کلا اونموقع سه میلیون می ارزیدی بابای بدبختم تورو خریده شونزده میلیون!...بسه دیگه!
بابا پژو:
آی گفتی!
مامان بنز:
تو ساکت شو!فرانسوی پرمدعا...باز تو عاشق شدی منو آوردی ایران!خودت چی؟!مونتاژی!!!
ننه خاور:
بنزی جون!هرجا می ری برو! فقط کوفته ی منو بپز ...شماهام ساکت! جامعه مدنیه!خودشون می دونن!
بوگاتی با گریه:
نرو مامان بنز!تورو خدا نرو!پس فردا تو نباشی من چطوری این سه تا بچه رو بزرگ کنم ؟!تورو خدا؟!مرگ پراید!
مامان بنز:
ولش کن !بچه ها برن بسه!می مونم ...اه ه .ه .ه .ه. ه.

ده:
رهبرم ...
قفل های زندگی جمعی ما ...
با کلید یاعلی (ع) باز می شود ...
امیدواریم و امید هست ...
با دست های پر توانتان ...

یازده:
مصریان باستان مومیائی هارو با اعتقاد باز گشت به زندگی انجام می دادن ...
یه اعتقاد شون این بود که ارواح در کشتی مردگان جمع می شن و در طی طریقشون دوباره بر می گردن ... خوش به حالشون 1 چه دل خوشی داشتن!حالا اینا هیچی ...
تحقیقات پزشکی ثابت کرده سلول های بنیادی شون زنده است!
ای داد و بیداد فردا یهو میبینی از تو آزمایشگاه یکی عین شون رو آوردن بیرون ...
این مهم نیست ... شما صد میلیون جمعیت ام بسازی مهم نیست ... مهم این که روح همه شون دست خداست!کشتی روح و اینا کجا بود؟
جالبه نه؟!چی گفتم اصلا؟جدی نگیرید!" جل الخالق"!

.................................
می گن ماهواره ها که توفضا خراب می شن یکی از عوامل پاره گی لایهی اوزونن!
نه! می گن یه تاریخ مصرفی دارن ...بعد که تموم میشه ولشون می کنن می گن فضا پره!!!
حالا ما دو تا بفرستیم آسمون!پس فردا در می آن می گن فضارو شما آلوده کردین!یعنی چی؟جای یه لیزر که از اون بالا دنیارو هدف بگیرین ...یه آهن ربا بفرستین بالای جو آشغالا تونو جمع کنه!!!
ما اصلا هیچی!بلد نیستیم...
پس فردا لیزر می زنین می خوره به این آشغالا بعد کمونه می کنه خودتون جزغاله می شین!
" نگید نگفتین یا مددی نگفتی"!!!
........................................

۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نامه ای برای تو نوشتم ...سلام نداشت !حالا مدت هاست سرکوچه منتظر علیک تو هستم!

یک:
روی زنجیر من ... نامم نوشته بود :
خواندی مرا و خندیدی و گفتی:
توایی دیوانه؟!
دو:
تمام چشم هایت حوصله ام را نداشته اند ...
یک گوشه ی دیگر جای من است ...: ته دلت!
سه:
وپهنای باند فرودگاه ... به قامت دست های باز من نبود ...
فرود آمدی ...
بال هایت شکسته بود و می سوختی ...
گفتم:
پرنده های انگلیسی !
یواش یواش !
و تو خیلی تند نشستی!
دیگر خیالم راحت است ...
پرواز دردنیای امروز دردسرها دارد!!!


چهار:
بشکن کمرم ... زیر بار درد دلت ...
این همه بار که می بندم و باز م دل تو ... از درد " پر " است ...
پنج:
یک ثانیه مردن ..." یعنی همیشه مرگ" !
مثل یک ثانیه زندگی نیست!که ابدی باشیم!
شش:
مزار شش گوشه ات پر از کلام خدابود ...
انگار نشنیده بودمش ...آنقدر که آنجا زیبا ... تلاوت می شد ...

هفت:
یوسفا!
بوی تورا فروختم و گفتم بگذار یکی دیگر بیچاره شود ...
پیراهن تو تن به تن شهر گشت و همه خوشبخت شدند!!!
هشت:
ترومپ!
کوله باری از تجربه برده ای لندن؟
سر ملکه کلاه نمی رود ... باور کن!
نه:
بوگاتی:
مامان یواش یواش تانک داره دنیا می آد اگه اجازه بدی من و پورشه و لامبورگینی بریم ایتالیا ...
من برا این بچه ام تابعیت ایتالیا رو بگیرم برگردم!
مامان بنز:
دخترم!این بچه با بچه های دیگه فرق داره!بذار این تو ایران بدنیا بیاد!
پورشه:
ما عارمون می آد!
پراید:
چی؟خانم خو از اول می خاستی بری ایتالیا !الان می ری چیکار؟اجازه نداری!درضمن پورشه خان!من تورو بزنم یه میلیارد از قیمتت می افته ...حواست باشه!
" پراید چیزی برا ازدست دادن نداره"!
مامان بنز:
خو راست میگه !بوگاتی برمی گرده دیگه؟!
بوگاتی:
حالا مامان جون بذار برم!
پراید:
همگی گوش کنید!برید برگردید م خودم با پاهای خودم می رم یارانه تونو قطع می کنم!!!خود دانید!
لامبورگینی:
مامان ایتالیا بهمون می دن؟

ده:
رهبرم ...
دردست های ما گل دعا شکفته است ..
هزار سال بوی عطر می دهیم ... خدا می داند...

ببخشید یازده!:

چطور می شود که نمی دانیم برخی بانوان فرهنگی که سرپرست خانوار هستند روزی دوجای دیگر کار کنند تا هزینه های زندگی شان را تامین کنند " آژانس و تدریس خصوصی"...
چطور می شود که ندانیم آموزش و پرورش ما از درون خود نهادی ست که خودرا ترمیم می کند ... ما به همدیگر کمک می کنیم و به فرزندانمان هم در مدارس کمک می کنیم ...
چطور می شود که ندانیم انتخابات کشور با وجود فرهنگیان می چرخد و اداره می شود ...
چطور می شود که ندانیم ...این فرشته های جامعه اولین گروه ها در دفاع از مملکت ... مدافع حرم و زندگی مردم در جامعه هستند ...
چطور می شود که ندانیم فرهنگیان زندگی بسیار ساده ای دارند و چشم های خودرا روی تجملات و زندگی اسراف گرایانه بسته اند ...
دراین گرمای تابستان دم همکارانم درجای جای ایران گرم که چراغ مدارس را روشن نگه می دارند و گرما و سرما برایشان مطرح نیست ..."
یه داستان بامزه ام می خاستم بنویسم یه روز دیگه "

انشالله چراغ دل و خونه ی همه ای رانیا روشن علی الخصوص فرهنگیان"

۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۲:۱۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

جوجه اردک زشت ... توک!...هانس کریستین اندرسون و رونمائی سواد در کپنهاگ!!!

یک:
درقلب من سوگ تو بودو بیرون ... عروسیت!
آه از منی که می روم و ...توئی که زنده می شوی!...
دو:
فردا طلوع می کند و تونیستی کنارمن ...
ناگزیر از خورشیدیم ...
تویی که می روی و منی که می مانم ...
سه:
واژه تو را می پرستید و تو خدای جمله های من بودی ...
یوسفا!
خدای من از حسرتم مرد ... ومن ...هنوز زنده ام!



چهار:
اگر از من جدا شوی ...خدای را چه می کنی؟
بسته ام صدهزار دعا به دامنش ...که بمانی و همدلم باشی ...
پنج:
رفتن از شهر تو با هر وسیله ای حتی اتو بوس ...
راحت بود ...!
من پیاده رفتم!
تا بدانی سخت ترین کار همین بود!!!
شش:
مزار شش گوشه ات یا حسین(ع) امشب قیامت است ...
چون صادق اهل بهشت ... سوی چشم ماست ...



هفت:
کوله پشتی شعری من پر است از واژه های بی تو ئی ...
بی توئی درد بدی نبود ... حداقل برای کوله پشتی امثال من!
هشت:
ترومپ!
مو دانه ای صد هزار درایران بد نیست ...
در یو اس تو چند؟ موی وطنی؟...
نه:
مامان بنز:
حواسم بودآنمی دونم چی شد؟
پراید:
مامان فدای سرت!تو تازگیا به چیزای بی اهمیت خیلی اهمیت می دی!اینه بغل پورشه خیلی قبلتر از اینا باید می شکست!جهنم!
پورشه:
اوهواوهو!مامان بزلگ شیکونده!بلین بخلین!
بوگاتی:
بابا جان!بریم بخریم!
مامان بنز:
اللهی دستم بشکنه پورشه جان!اللهی مامان بزرگ بمیره!حواسم بود از آشپزخونه می پیچم می آم تو هال!ولی نمی دونم چی شد؟
ننه خاور:
8 نفر داریم تویه 100 متری زندگی می کنیم!
بابا پژو:
بنزی پولوریختم به حساب برین یه آینه بغل بخرین!
پراید:
چی؟پول روزانه ی خونه دست شماست بابا؟
بابا پژو:
نه بابا!مثل توام یه قرونمم بدست زنم!
پورشه:
بدوئید !اوهو اوهوبدوئید!آبلوم تو اینستا گلام می ره!پلشه ی کامرانیه!!!!.... یدوئین!



ده:
رهبرم ...
تمام آرزوها یما ... فدای حقیقت یک آرزوی ملت است ...
پاینده بودن ایران ...
پاینده بودن ملت ...


یازده:
دیشب درنهایت تعجب یه فیلم رو به طور اتفاقی از شبکه یک دیدم " هانس کریستین اندرسون"
که واقعا جالب بود ...
یه واقعیت تو جون فیلم بود به نام " نگاه از بالا"!که دریغ شاید اون موقع شب بعد سریال کمتر کسی فیلم رو دیده باشه!
هانس جوان با قوه ی تخیل بالا تشخیص داده می شه ولی بیسواد!!!آقا بیسواد!
علی حضرت پادشاه بهش بورس می ده تا بره یه جائی درس بخونه ... فکر می کنید اونجا کجا بوده ؟ یه دبستان درچه مقطعی ؟ کلاس دوم!اولین برخورد بچه ها بعد از این که می فهممن اون معلم نیست پرتاب سنگ به طرفش بوده!!!
معلم مدرسه تا قتل دوست صمیمی هانس به نام توک پیش میره اونم فقط به خاطر تنبیه هانس و شکنجه اش!!!چه جهنمی!!!ولی هانس تا کشف خودش پیش میره ...
نمی گم نگاه از بالا بده یا خوب اما ...
یه چیز جالب بود نگاه برعکس ما به استعدادها ...
ما تا یه استعدادی رو کشف می کنیم یا خودمون خرابش می کنیم یا می دیم دیگران اینکارو بکنن بقدری شگفت زده می شیم که نگو بهش دکترا می دیم براش " شو " می ذاریم انواع و اقسام درجه ها رو به پاش می ریزیم ...
ولی نگاه دیشب نگاه برعکس افراطی ازاون طرف بود ...خوب که چی؟ تخیل داری؟ داشته باش!
" تا منو نگریونی نمی تونی کسی بشی(استاد بی رحم و فوق العاده هانس)"!
انقدر هانس رو زدن زدن تا یه چیزی از آب در اومد!البته با اون کتکائی که اون خورد حالا حتی غیر مستقیم بلانسبت خرم بود یه چیزی از آب در می اومد !!!
کاش میدیدین و خودتون قضاوت می کردین!
منکه یاد دکتراهای کیلوئی و بعضی موقعیت ها که به بعضیا به طرفه العینی مثل آب خوردن داده میشه افتادم ...
شمارو نمی دونم!
دوازده:
عشق اون دستای آفتاب خورده ی مردونه برای خانمش ...بسه که از صب تا شب تو حموم آفتاب پارکینگای تهران برا یه لقمه نون حلال تلاش کرده ...
پارکینگ بان های تهرونو می گم که خدائیش تو این گرما نون نداریم انقد حلال باشه...
دمشون گرم ...



سیزده:
دیروز وفت آقا امام صادق علیه السلام بود ...
هم تسلیت و هم شگفتا ...
که نقش ایشون در کشف دنیای ماورالطبیعه برای انسان کم گفته میشه ...یه زمونی علم فیزیک و شیمی جز علوم ماورالطبیعه بوده که اتفاقا از دل شاگردای ایشون بر می آد ...
نمی دونم دنیای ماورالطبیعه و کشفش برای انسان چقد ارزش داره فقط می دونم داره و خواهد داشت ....
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیندرلا ... چایکوفسکی و ارتباط نزدیک عشق با اندیشه ی حکومت پلاستیکی!!!

یک:
رفت بیرون از دلم یاد تو و دیگر نیست ...
این آلبوم از عکس تو و باران پر!...
دو:
می روی توی ذهن من و منگنه می شوی به شعر ...
شعر می آید و من تازه می بینم که تو ... تازه واردی!
سه:
خنده هات مزه ی چای انگلیسی می دادو خوردنش ...
بعد می فهمیدی ... تحت استعمار چشم های آبی ... تویی!

چهار:
بغض نمی ترکد ...این دل من است ...که خون ...
از گلویش می رود پائین و بینوا ... لال است!
پنج:
ماه...
آرام باش و خودت را کوچک نکن!
این دنیا ...برایش فرق نمی کند ...
زیبائی حسرت برانگیز تو ...
بزرگ باشد یا کوچک ...!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را ساخته ام از طلای ناب...
بگذار بدانند که من خریدار دلم را طلا می گیرم ...


هفت:
گیسویت را فروخته ای و برای من دل خریده ای ...
بیا بگیر و پس بگیر ... موج موج ... طلا طلا...
هشت:
ترومپ!
گذشت دوران ترساندن بچه و ...بچه ها دگر ...
از بزرگی پدرشان هم درخانه نمی ترسند!!!...
نه:
مامان بنز:
پراید!اگه پول نون امروزو نگیری ...شیرتو حلال نمی کنم!
بابا پژو:
بابا بنزی...ول کن دیگه!4000 تومن دیگه این حرفارو ندارهکه حلال کنی یا نکنی ...!
مامان بنز:
چی؟یعنی 4000 تومن انقد بی ارزش ؟!چطور بود که پدرم مهریمو 4000 تومن گرفت ؟ نه نمی تونم بی تفاوت باشم!!!
پراید:
مادرمن حلال خوشت!بیابرو سایت مهریه 4000تومن سال 50 رو بزن ببین معادل امروزش چقده؟!!!
بعد پدر مارو درآر!


ده:
رهبرم ...
گذشت ... داستان غم انگیز کشور مانیست ...
ماقاتل بی رحمی و ستم هستیم ...


یازده:
یعنی هفته ی گذشته موندم تو کف این داستان که چطور ممکنه یه بدبختی روز آخر جنگ جهانی تو هیروشیما باشه ...بعد دقیقا بمب اتم رو بندازن و همه بسوزن و بمیرن این زنده بمونه ... بعد پاشه بین این همه شهر بره ناکازاکی درست همون موقع که میرسه بمب اتم دیگه ای بندازن اونجا!!!دوباره شهر بسوزه و آتیش بگیره و ... اشون زنده بمونه!!!یعنی آخر خر شانسی!!!بعد آخرشم در سن هفتاد سالگی به مرگ طبیعی بمیره!!!
امپراتوری زاپن همسن امپراتوری قاجاریه ست تقریبا اما از اون موقع تا حالا ما غزل یکی دوتا حکومت دیگه رو هم خوندیم !!!حالا نمی گم امپراتوری زاپن بهتر بوده چون افتضاح ترین حکومت تاریخ می شد از دید ایرانی !!!
خود این امپراتوری امپراتوری استعمارگر چین بوده به اون گنده گی ... تاریخ با این همه سر افکندگی؟!
ژاپن امروز به تاریخش با دید ننگ و بدبختی نگاه نمی کنه بلکه این کشور با تاکید برگذشته به امروزبا افتخحار نگاه می کنه ...حالا الان امپراتوری ژاپن چیکاره ست؟ هیچی یه حکومت تزئینی !ولی بالاخره این همه ثروت رو باید یک گروه قدرت اداره کنه؟
قبول کنیم ملت یه دل و صد عشقیم ... بابا ایرانی اون عشقتو پیداکن؟!!!


۱۶ تیر ۹۷ ، ۲۰:۵۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وبوسه هایم را دزدیدند ... باران و آفتاب و آینه!

یک:
سرمای سرد بود و من ... میان دستانت ...
یک قبضه عکس بودم ... برای کشتن تاریخ!
دو:
از اسارت درقاب عکس ...
رهاشدم که شکست ...
وتوی آتش میان باغ ...
همراه برگ ها ...
سوختم!
سه:
ابر بود خاطرات تلخ من ... گریست ...
یک شب تا به سبح باران امان نداد ...

چهار:
روح روی لب های من ...
تابستان بود ...
شعر و عرق می آمد ...
شالیزار کیف می کرد و می کاشتیم ...
برنج خون خسته ی ما بود ...
که می رفت ...
پنج:
سحر چشم های من ... طاقت دوری نداشت ...
شامگاهان آمدی دیگر ... از عشقت مرده بودم!
شش:
مزار شش گوشه ات پراز کلام خداست ...
همین بس است که بازیارت تو ...خدای زنده شود ...

هفت:
ماه را بریده اند روی تن شب حرفه ای ...
هزار سال اگر بتوانی خیال کنی ... که ماه کج است!
هشت:
ترومپ!
هوا گرم است و دنیا پی فوتبال ...
دست بردار آخر سر برزیل می برد!
نه:
پراید:
مامان این ده میلیونو بگیر واسه خونه خرج کن ...
مامان بنز:
پراید تو این همه پولو از کجا می آری؟نکنه فک کردی من بچه ام ...پدرزنتم که ...
پراید:
مامان رفتم تو کار شر خری!
مامان بنز:
چی؟ تو این سیاهی بازار می ری روزگار بچه های مردومو سیاه می کنی؟من دست به این پول کثیف نمی زنم!
پراید:
مامان من مهربونم!اگه چن تا مهربون مثل من تو این کار نباشن ...مردم میمیرن!می فهمی؟یه چشمک به این می زنم یکی دیگه به اون تموم میشه میره!
مامان بنز:
پورسانتی؟
پراید:
حالا!
بوگاتی:
من می رم ایتالیا..یه لحظه ام با تو زندگی نمی کنم پراید ...
پراید:
بابا شوخی کردم 50 میلیون از بانک وام گرفتم جهت خرید کالای ایرانی ...حالا واسه چی می پرسید برا شما که حلاله!؟
بابا پژو:
موقع برگردوندن 120 میلیون تومن حالتو می پرسم!اسپایدر!

ده:
رهبرم ...
کلاس عشقمان تمام نمی شود ...
همیشه دانشجوی سال اولیم ...
یازده:

یکی از جاهایی که تو تزهای اقتصادی خود به خود تنظیم میشه بازاره!
الان می گن دیگه همه چی حتی سرطان هم خود به خود تنظیم میشه " جل الخالق"!
البته تنظیم بازار تو نظریه های غربی اینطوره وگرنه در نظریه های سنتی شرق و کمونیست بازار باید منقلب بشه !بعد خودش تنظیم میشه!مثل شوروی بعد 70 سال!حالا دیگه مثلا توی تاریخ به اون گندگی 70 سال چیزیه!؟
نگران نباشین این قانئن درهمه جا کارایی داره!و بهش می گن اتو ماتیک لی!خیلی ام کیف می ده!
عرضه و تقاضا دوواژه ی کاملا مسخره اند که اقتصاد دان ها همین جوری واسشون جدول می کشن و برای قبول یارد نظریه هاشون یه صد سالی لازمه که... مگه صد سال تو کل تاریخ زمان زیادیه؟!!!
الان بدهکار ترین کشور دنیا اون گندهه ست!ولی چه جور بدخکاری ...آزاد!می فهمی ؟پس بدان اگر نمی دانی!
حالا شرخر بین المللی هم داریم!نمی دی لامصب از حلقومت می کشم بیرون!
اوه چه داستان هایی کی باور می کنه!؟50 سال دیگه ملت نشستن پای یه دستگاهی به نام brain visionدارن یه چیزی مثل بیت کوئین می خرن می فروشن لعنت خداهم همین طوری به بخت و اقبالشون می فرستن ...حالا نگید نگفتی !!!
دوازده:
خون آشامی یه جور اعتراضه اعتراض یه کنت از طبقه ی بالا با درد وها و مشکلاتش به از دست دادن موقعیت های اجتماعی و اقتصادیش ... متاسفانه متوجه میشه که عاشق شدنشم دیگه عین آدم نیست ... بدردی قربان بد دردی!

یه دفه نوشتم همه اش پرید بعد هی خورد خورد نوشتم والا دیگه انقد جوون نیستم شش ساعت بشینم چهارتا خط بنویسم!
۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

گل خوردم ...حواسم نبود ... تو رد می شدی و بوی سیر می دادی!

یک:
در سرم بودی و بی سر شدم ... از سرتو ...
تو چه می دانی از این سر ؟ که روی دست من است!
دو:
وبستی کفش هایم را که من بروم ...
فضا ...آلوده بود ...پراز ماهواره ها و زباله های فضائی ...
پایم نمی آمد ...
ولی شغل جدیدم همین بود ...
ودیگر درروزنامه ها ...
با دکترای هوا و فضا ... بیشتر ...
پیدا نمی شد !
سه:
کاشتی مرا سرکوچه و ...گل ها همه می خندیدند ...
سروا!تو کجا و ... سرکوچه کجا؟!

چهار:
زندگی من ... میان چشم های تو می سوخت و ...
هیچ کس نمی دانست ... خودم می خواستم ...
" همه درتلاش برای زندگی من بودند ..." !
پنج:
یاپیرهن پاره ی تو ... یوسف خودم!
صد داستان ساخته ام که ... زلیخای آن خودم!
شش:
مزار شش گوشه ات را نسیم با خود برد ...
چرا دیر رسیدم به پای باد بهشت ...

هفت:
دریای عشق تو که مرابرد ... عیب ندارد!!!
پس ساحل...آغوش نداشت؟... عیب ندارد!!!
پس صبر کنم شاید نجات باشد نه؟... عیب ندارد!!!
عیب ندارد آخرش غرق می شوم وباز " جهنم" ... عیب ندارد!!!
هشت:
ترومپ!
دنیا می سوزد و آتش نشان لابد که شمائی؟!
فرض من این است که شما زره ... می پوشید!!!
نه:
مامان بنز:
همینطور بیکار نشستم شاید سری جدید کبری 11 رو بسازن ... بگو زن!پولک دوزی ای منجوق دوزی ای چیزی رو تو همین مملکت شروع کن!
ننه خاور:
بنزی مگه تو زن قدیمی هستی؟دوره ی پولک و منجوق و سرمه دوزی گذشت ...یا برو تو کار بدلکاری یا این که استاد آموزشگاه شو ...
پراید درحال خمیازه:
آخه مادرمن!چقد دنبال پولی !!!بابام تا حالا دوبار خودشو تو فیلمای آقای کیمیائی ترکونده!خودت 6 ماه 6ماه رفتی آلمان!همین دیروز پدرزن من 3000دلار فرستاده !کرایه ی پارکینگ قیطریه رو می گیری!
چه خبرته؟!!!
بابا پژو:
سرور گرامی!من خودمو هرروزم بترکونم کمه!تو ناهید نشستی ... خرج لامبورگینی و پورشه و بوگاتی تم ما می دیم!شدیم بانک ملی با اون عظمت ... هی بده!هی بده!
ننه خاور:
بناوا بالام!!!

ده:
رهبرم ...
بسیار گذشت و عشق ها بیشتر است ...
ما ملت عشقیم که عاشق ماندیم ...

یازده:
درون مغز ما نرون ها و سلول های عصبی بسیاری وجود داره که اگر بگم میلیون ها میلیون هستن ...بازم کم گفتم ... جالبه بدونید که وقتی ما شی ای رو می بینیم بسته به قرار گرفتن موقعیت ما و ترشح هورمون ها ی بدنمون ... هورمون های درون ریز ...و نوری که به همون شی تابیده میشه چشم ما تصویر شی رو می گیره ...می بره مغز بعد مغز شناسائی ش می کنه ...بین شی هائی که می شناسیم و سریع شناسائی ...بعد رنگ و وضعیت شی رو به ما و چشم مون گزارش می ده تازه ما باید براساس وضعیت عکس العملم نشون بدیم مثلا اگه تشخیص بدیم شی دراکولاست !باید فرار کنیم و جیغ بزنیم قبل از اینکه اتفاقی بیفته!بنابراین هرکدوم از 8 میلیارد نفر کره ی زمین اگر به شی ای ثابت خیره بشن... هرکدوم اون شی رو با رنگ وو ضعیت خاص شرایط خودشون می بینن و جالب تر ..." قضاوت ماست"......!!!" جل الخالق"!
دوازده:
عشق تورا خوردم ای یار!!!
چون چشم های تو ... خوردنی نبود!!!


ببخشید یادم رفت بگم که کاریکاتورها از سایت ایران کارتون هستند و برای اینکه طراح شون رو بشناسید بد نیست یه سری به این سایت بزنید ...
۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی