بی شمس

ادبی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

ببخشیدا ما توی قبریم ... زحمتامون گردن شماست... انشالله انجام میدید دیگه؟

یک:

در پوست شیر ... خوابیده مادرم ایران ...

تا به هنگام خواب من ... شغالان ناراحت...

دو:

روی کتاب های عشقی ... تلفظ مرگ !

روی پتو ... پلنگ ... پلنگ ...

نه! خواب!

نه! بوس!

بجنگ ... تا روز!

سه:

اگر برای کشتن من! دامن سیاه می پوشی!!!

من چه کنم؟

" سپیده ام"! اسمان می فهمی؟!

 

 

چهار:

بیا " یوسف"!

توی قبرماه ... " کنارهم"!

نور نیست...

توی تاریکی چشمان هم ... غرق شویم ...

پنج:

ای مجلس تو ... بی رونق ؛ اگر عشق نباشد ...

ما جای غم خویش ... به ملت نفروشیم!!!

شش:

مزارشش گوشه ات را یا حسین(ع) برده ام از یاد؟

دیگرا چرا نمی بینم ... هنگامه ی عاشورا به چشم خویش...

 

 

هفت:

یک/

و داشتیم توی مطالعات اجتماعی " انتخاب " را می گفتیم ... از دهانمان پرید ... سنمان را که مثلا داشتیم از انتخاب و ازدواج می گفتیم ...گفتیم ... یکی از دانش آموزان فرمایش کرد ...: ای وای چهل و هفت!یعنی شما به این جوانی هم سن مادربزرگ ما هستید؟یک آن ماندیم یعنی چی؟ یعنی جوان مانده ایم؟یعنی یاخدا چقدر دیر ازدواج کردیم و انتخاب شدیم و یا ازدواج کردیم و انتخاب کردیم و بعد هم ماندیم که بگوئیم بابا مادر بزرگ شما چه زود...

که دیدیم بهتر است از ترکیب بحث ازدواج و آن..." انتخاب "... بگذریم!

دو/

قربان یکی که وقتی بحث از ازدواجش می افتد مارا می خنداند و می گوید:خدایا!مادر شوهر مرا بیامرز که وقت انتخاب و اوکی کردن من!دو خانواده را از رنج رهانید!!!یکی خانواده خودش و شخص پسرش و یکی خانواده من و شخص خودم!

ایشان در فرمایشاتشان اشاره دارند به این نکته که درخلاصی خانواده ایشان از بابت ایشان در آن خانواده ایشان ... حکمتی ست که در خوشبختی همسر ایشان نیست... ایشان در حال حاضر در عین جوانی و خوش تیپی ... نوه هم دارند!

جل الخالق!

سه/

جائی تشریف داشتیم به صرف ناهار که همین که از در وارد شدیم یکی از جوانان زیبا روی از قدیم علاقه مند به خود را ... اندوه گین دیدیم!ایشان به ما فرمودند:ای عشق!خیال نکنی که دراین دنیا ما هم مثل تو " تسلیم" و " بی خیال" ادامه بدهیم! ما " جدیدی " هستیم!!!

می زنیم دنیارا عوض می کنیم و مثل شما نیستیم!

ما که در هرصورت اختیار اعصاب خویش را ازدست نمی دهیم گفتیم: امشالله ما که بخیل نیستیم! اگر قرار است هر صد سال یکبار جهان اطراف ما تغییر کند ..." جهنم"! بگذار ما عامل تاثیر گذار و...درس عبرت باشیم!!!

چهار/

داشتیم گریه می کردیم و می سوختیم ... انگار سرمان " هوو" آمده باشد!!!تو نگو همه داشتند تحصیلات عالی می کردند و ما بلد نبودیم!یکی آمد دستمال کاغذی آورد و گفت: عزیزم!انتخاب خودت بود!انگار آب جوش سماور عالی نسب را روی سرمان خالی کرده باشند از جا پاشدیم ... سه سال بعد همه دکترا می خواندیم و اگر در دانشکده و بیرون کسی جرات داشت به ما نگوید : دکتر؟!!!

پنج/

تو هم ای نازنین!

چه می دانی که هنگام انتخاب تو چه خیالی که نداشتیم !

گفتیم پول نداریم سرت را کلاه می گذاریم ... مهریه امان را می گیریم و می رویم پیش خانواده آمریکا!نگو زرنگتر از ما بودی ...

یکهو دیدیم وسط خانواده هستیم ... خانواده امان بلند شده اند از آمریکا آمده اند ایران!و درهمین مملکت دارم با هم صفا می کنیم ...

ای احساسی بودیم؟ ای تنها و بی کس بودیم؟ ای پول داشتیم؟!حالا سر پیری.... بوس: لیلی!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

خدارا شکر که قسمت نشد وقت انتخاب " حضر تعالی"!

ما هم از جمله آمار یواس جان اتان باشیم...

نه:

مامان بنز:

فردا اول وقت همه دماغ عملکرده ها و همه لباس صورتی ها با من می آئید...

پراید:

مثلا کدومامون مامان؟ بابا بیوک بدبخت با 80 سال سن؟

بوگاتی:

نه منظورشون منم!داریم می ریم تولد سوزوکی جون!

بابا پژو:

منو میگی ...منم می آم ... تازه رفتم خوشگل کردم 500 میلیون عمل زیبائی کردم به اضافه پیرهن صورتی که خواهرم گرفته ... بپوشم بیام؟

مامان بنز:

جان من؟!دیگه چی؟اسم خواهرتو که میاری ... میخام از تولد پشیمونت کنم...

ننه خاور:

بابا بنزی جان!این اختلال شخصیته!خوب تو که می دونی اذیت نکن نه خودت رو نه این رو...

بابا بیوک:

منم عمل کردم اما به کسی نگفتم ...

ننه خاور:

بیوک از بچگی تورو می شناسم همین ریختی نبودی؟

بابا بیوک:

نه!زمان شاهم عمل زیبائی بود!من اولین مرد ایرانی ام ...

پراید:

خدایا!بابا مامان جون بیا تمومش کن دیگه ...اه!... عجب گرفتاری شدیم ... اصلا منم عمل کردم!سالی یه بارم عمل می کنم!راحت شدین!خودروهای سالم ... شکست ناپذیر!ماندگار... فولاد بالا!...

 

 

ده:

رهبرم...

درانتخاب عشق اگر آزاد نبودیم ...در ایران ...

خدا می داند ...

که دیگر عشق علی(ع)... کجا ...کدام سرزمین ... کجا کجا..

یازده:

یک/

هی دارم میگما هیچکی گوش نمیده!همش می گن ما که داریم بازنشست می شیم !بابا خوب همه می میرن!همه بازنشست می شن!خوب چون می میریم باید خودمونو زودتر بکشیم که از مردن زودتر بمیریم!یا چون بازنشست می شیم بریم بزنیم کنار ...چون بالاخره که می ریم و نیستیم ...

عجب حرفیه ها ... گرفتن ختم قبل از مردنم مد شد!

دو/

کویت ام همین ایران!

ما میترسیم با خودمون ناخن گیر ببریم سرکار!ملت ریختن یه جا با سلاح که ای داد ما طرفداریم ...

قربون خدابرم... شانس " و" میبینی!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم ...

رولت ...کیک و بعد کیک یزدیو کیک مشهدی و ایناست که دارن تو سینی ها می ارن .... من که حرصم دراومد .... از زمین من قند دارم!

بعد گفتن تو ام بخور زیاد شیرین نیست نهایتش یه قرص قند می خوری...حالا داشتیم میخوردیم گفتیم مناسبتش رو بگین ... گفتن بهجت خانم جون به مناسبت شصتمین سال اشتغال به کار روی زمین ابتیاع فرمودن !...

واقعا خدا دل و دماغ بده!

سیزده:

انشالله همدیگرو درصف های رای گیری ببینیم ...

انتخاب فردی که دوست داریم بین ما تصمیم بگیره و یا تصمیمات مارو به گوش همه برسونه ...

 

 

 

 

۳۰ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۲۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سندروم ایمپاستر!!!

یک:

وقتی می رفتی آن سوی رفتنت " هیچ " بود ...

درد من رفتن تو نبود ... پیوستنت به " هیچ " بود!

دو:

رنگ پیراهن شما تلخ بود!... می دانستید !

وقتی درست مثل پیراهن مادرم ... مزه می کردم ... فهمیدم!

سه:

توی قوری چای می رقصیدی ... از چشاندان تلخی ...

حیفا!که ما کلوچه ی لاهیجان ... قورت می دادیم با تلخی!

 

 

چهار:

آذر ...

توی ماه های پائیزی غلط کرد!!!

که نه درمیان می گذاشت رازهای مهرانگیز...

که نه درمیان می گذاشت ...درددل های زمستانی ...

فقط معجزه ی نیشابوری ... فیروزه از دلش ...

خبر می داد...

آه درمانگر عشق ... فقط!

پنج:

کوچه در پس خیابان می دوید ...

ما سرپل امیر بهادر مدرسه می رفتیم ...

و تنها ...

کوچه مافی قدیم ... کیهان بچه ها... و اتوی روپوش مدرسه ...

تکنون کنار اتوبان می ریزمتان بیرون ...

و می روم بالای یک برج و می سوزم !!!

شش:

مزار شش گو شه ات را حسین(ع) پرستیدن چرا ؟

وقتی خدای می خواهد که  با عشق شما ... زندگی کنیم ...

 

 

هفت:

یک/

روز اول که تورا دیدم ... فقط خندیدم!

چهار طبقه مو داشتی که از خدا می خواستم و سه طبقه تحصیلات و ...

سال آشنائی انقدر که بتوانیم با هم خوش باشیم !گفتم همین تصویر ... پیکچر ... چه می دانم ...همین کافیست !و قربان خدا بروم همان که می خواستم شد!ندا از غیب رسید که این " سوژه " هم  تورا دوست دارد بیا که دستی به آتش دارد که نگو!

دو/

نبودی که!

می گذاشتمت روی بلندی!مثلا روی قفسه ی کتابها ... بعد آن قدر می رقصیدم که بیفتم... می بردمت مهمانی !و چقدر خوب بود که توی کیف جا می شدی!

یکبار بردمت عروسی و بعد پشیمان شدم که چرا ... درکل تو برای من یک موجود زنده ...زیبا... یک عشق بودی که " پرتابل" می توانستم همه جا ببرمت !

با تو شاد بودم!

سه/

باورت نمی شود!یکروز نشسته بودم کنار ساحل دم غروب!و داشتم از جدائی دردناک از تو ...گریه می کردم ...از دلچسب ترین رنج زندگیم " حال می کردم"!که یکهو دیدم نیستی !یک حس عجیب زنانه وادارم کرد که بگردم تا به اولین مونث نزدیک بخودم ... انتقام بگیرم ...ولی نه!اول تورا باید پیدا می کردم که ای خدا داشتی با موج های دریا می رفتی ... غلط نکنم چنان میان موج ها پریدم و گرفتمت که چند نفر از دور درفکر خود کشی من دوان دوان آمدند ... ولی تو توی قاب همان خوشگل ...موهای طبقه طبقه ...دماغ ...وای!!!

چهار/

باورم نشد که تو رفته باشی... حتی عکس جدید تو آنقدر متفاوت؟سوراخ بینی ات ... بر آمده گی اش همه ... جراحی شده ... لب هایت؟

خوب چه اشکالی داشت ؟ بهتر !مگر زشت تر شده بودی؟ درحال بدی پذیرفتم که اگر من دارم زشت تر می شوم و پیر تر ... چه خوب که تو در شرایط بهتری روزا روز بهتری ... که ...بد شنیدم!

شنیدم که گفته بودی: آن عشق عشق است که تب کردنت را شنید مرد!

آن عشق عشق است که تب کردنت را شنید استامینوفن به تو تقدیم کرد!

ان عشق عشق است که تب کردنت را شنید پاشویه ات کرد آن هم قبل از اینکه خودش تب کند ...

ولی جهنم!تو بودی !تو یکبار آن اول ها بودی ... آن چهره ی قدیمی و طبقه طبقه نه؟

پنج/

باور نمی کنم ... مگر تو پرستار نداشتی؟یا چطور بگویم آن که به تو استامینوفن می داد و آن هرکول پرقدرت که من نبودم ...بلندت می کرد و می انداختت توی ماشین و می بردت بیمارستان ...

باور نمی کنم ... مگر تو دلسوز تر از من نداشتی؟یک آدم واقعی یک نفر که تو را آن قدر می خواست که باتو زندگی کند ... تو مگر تخصیلات پول پول پول نداشتی ... تا ... چطور شد مردی؟

سال هاست که معذورم معذورم از پذیرفتن کلمه ی مرگ!

که از نظر من تو ... نمردی!

هرچند آمدند و گفتند آن قدر پیرم که دیگر یک قاب عکس را چطور توی کیفم " اضافه" باید جا به جا کنم !چه زحمتی داشتی ...غیر از آن که به من عشق می دادی ... ادامه زندگی با تو ممکن بود ...

با تصویرت و خیالت و اندیشه ی باتو بودن ...

باور نمی کنم ...چنانکه نکردم ... به چه دردم می خورد و به چه دردم می خورد!

دریغ!

که دیگران از همان ابتدا مرا ندانستند و باهم نمی دانند ...

عزیزم!ادامه داری...

 

 

هشت:

ترومپ!

توی کله ی دنیا نمی رود غم ها ...

ولش کنیم خودش شاد و شادمانه ...رود!

نه:

پراید:

مامان !مامان !

این دسته چکای بابا کجاست؟اونی که توش پول بود؟

مامان بنز:

میخای چیکار؟تصادف نکردی؟

پراید:

نه!راستش بابا گفت داره میره شمال بعد گفت شاید یه ویلا اونجا بخره !بعد ... چند روزم بمونه!

مامان بنز:

از کی تا حالا ؟ رفته بود نون بخره؟

ننه خاور:

چی شده؟چه خبرتونه؟دسته چک کی؟

پراید:

بابا دیگه!...اه... یه دقیقه فکر کنید ...بابای من پیر شده ... اگه افتاد مرد ...چیکار می کنید؟

بابا بیوک:

نوه!ما خودروایم!نمی میریم! یه دفعه این رو توی اون کله ات فرو کن! پژو کو؟

بوگاتی:

آخه... چطوری بگیم ... بابا پژو ..ام ... چطور ...آخه... ناراحت نشیدا... عوض شده!!!

مامان بنز:

یعنی چی شده؟یا پدرم!یعنی چی؟

بوگاتی:

یعنی یکی گفته موتورش رو می آره پائین ...موتور جت میندازه جاش ... بعد اتاقشم عوض میکنه ... میشه خیلی عالی...

مامان بنز:

یعنی چقدر؟

پراید:

با یه...نه!..پونصد میلیون!

مامان بنز:

چی؟سال پیش که من تو آلمان بودم زورش اومد رضایت بده اتاقم رو عوض کنم ! حالا واسه من عمل زیبائی می کنه ...کجا می خواد خودشو نشون بده ... نمایندگی پژو ؟ نمایندگی ایران خودرو؟کجا بگو ببینم ...مسابقات رالی دبی؟

ننه خاور:

حرص نخور بنزی ...جهنم! حتما یه اشکالی داشته ...پسرم دیده تو بهتری!جلوی توروخودش عمل 500 میلیونی کرده... بیا پراید طلاهام!بگیر بده بهش ... انشالله!

مامان بنز:

اگه نرفتم آلمان ... نکردم ... اگه جیگر شو نسوزوندم ... دختر اون بابا بنز نیستم که منو به پژو داد!

پراید:

خیل خوب بابا حل شد!

 

 

 

ده:

رهبرم...

آمدیم و عشق کم آورد از احساس ما ...

زیر پرچم ولایت علی(ع)... هستم ...

یازده:

یک/

دی شب... شب روز خوبی بود ... بسیار سرد ... و ما توی کاخ جشنواره اختامیه را داشتیم ...تماشا می کردیم ...

دو/

ببخشید ولی نمیدانم چرا مسئولان چنین جشن هائی تصور می کنند ملت را دعوت کرده اند جهت بازی صندلی!400 تا کارت می دهند برای 100 صندلی!که یکهو معلوم شد ... ای بابا!همین 400 تا همان 400 تا ست! خوب بعضیها رفتند بالکن ... جهنم بهتر!

سه/

حالا بگو بیا عزیزم توی سینما عمر بازنشستگی داریم ...مگر قبول می کنند هی می گویند خیر!

فلانی می گوید 10 سال کار در تصویر دیگر تمام است و بعدش تفریحی... بعضی ها که یعنی اغلب می گویند ...نو ...خیر ...لا!ابدی ست ...توی رختخواب موت هم هستیم ....

خوب عزیز من وقتی توی رختخواب موت هم هستی ...پس ملت را چرا اسیر می کنی ...اگر ما ملتیم آمده بودیم ...شما نبودید... اگر شما ان موت هستید ... پس کجا بودید؟

چهار/

جهنم!

بعد از دقت فراوان متوج شدیم که از هجوم ملت جای بعضی  کارگردان ها و افراد مشهور تابعیت دیگر را " معلمین و محصلین" از جمله خودم پر کرده اند ...و از این مسئله با شور فراوان به خانه باز گشتیم!!!

پنج/

خدا عمر بدهد که سال ها بعد را هم ببینیم ولی حالا...

باید بگویم برای خانم طناز طبا طبائی و آقای امیر آقائی خیلی خوشحال شدیم آن که داشت از آن بالا هو هو می کشید ما بودیم ... واین ربطی به جمله های ایشان نداشت ...

شش/

آقای مهدویان؟ببخشید شما که دنبال سیمرغ نبودید دیگر به شما چه سیمرغ ایرانی بود یا خارجی؟تازه وسطش هم یه سکه ی طلا گذاشته بودند که هیچ جای دنیا مرسوم نیست ... شاید این یکی از اون یکی های دیگر از اون قبلها قشنگ قشنگ تر بود ... تازه اگه ام می شکست طلاش می افتاد وسط دست خانم شما!...

هفت/

جاتون خالی... ما مواظب همه بودیم!!! رعایت خانواده شد! همه تقدیر نامه ها و جایزهایشان را دادند دست مامان و بابا!و خانم!خیالتان راحت... از بیبی می بی هم خبری نبود ... همون اندش خانواده...

هشت/

جدا ... لذت بردیم از توانائی تحمل بعضی ها ... وقتی بعضیها سر هیچی " مثل من اول خودم را مثال بزنم" حوصله هیچی را ندارند ...

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... گفتن خواستگار اومد... انقدر خندیدیم که نگو ... از قضا برای من ... اومده بود!

کی بود نمی گم ... خوشگل و خوش لباس و پولدار از نوع انوشه انصاری ...مردش ...

گفتم بابا من رو مگه نمی شناسی؟ من اصلا دارم می میرم ... پیرم!خانواده دارم!گفتن ...وا؟ما چن میلیون ...چه می دونم دلارو یورو خرج کردیم اومدیم فضا ... مگه شوخیه ...

یه دفعه دیدیم پیام اومد از بهجت خانم جون " ما بودیم"...

گفتم دیگهک خدایا چیکار کنم!بعد خودشون گفتن دیگه همین که تا فضا اومدیم خوب شد... شمارو هم شناختیم...

بعد برگشتن زمین ...

سیزده:

سندروم ایمپا ستر...سندروم بدیه ... از سندروم داون بدتره ...وحتی از سندروم هائی که می شناسیم ...

خدا نکنه بشری بگیردش نمیگم تا در دنیای روانشناسی خودتون مطالعه کنید " یه سرنخ ... یه چیزی مثل ضعف درونی شخصیت " برای ما معمولیا بده چه برسه به بزرگترامون ... اندیشه ورزامون و بخصوص هنرمندا... نگران نباشد جهانی ام هست ...

" من الله توفیق"

چهارده:

خودتون تصاویر شرکت مردم در راهپیمائی 22 بهمن سالگرد پیروز ی انقلاب رو دیدید ... تکرار نکردم ... درضمن مراقب خودتون در سرمای زیر صفر و لغزندگی ها ی خیابون و جاده ها باشید ... چی بگم خدا انگار نعمت هاشو داره به سختی به ما می ده ... برف هم نعمته هم ....

 

 

 

۲۳ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

روح پیچید توی کوچه ... درخت فریاد زد: فرار کنید ؛ دارند دوباره مارا زنده می کنند؛ که بعدا بمیریم!

یک:

وزش روح من ... درکویر تنهائی شما ...طوفان کرد!

دیگر بودنم برای عشق شما ... مسئله نیست؟

دو:

رفتیم زیر سایه ی هم...

                                  مثل دوخورشید!

باور نمی کنند که... سایه ها!

                                  غروب هست!

سه:

در؛پشت پنجره خوابیده بود ... مثل ماه!

پرده خودرا کشت...

                        تا نسیم داشت می آمد تو!

 

چهار:

انگیزه داشتم ...

برای کشتن ات ... مثل مادرها!

که رفتن فرزندشان هزار شکل دارد!

اما...

باور مردن ؛ وقتی کسی زنده است ...

هزار دلیل می خواهد ...!

...

همیشه خریداری هست ...

مثل لحظه ی آخر ماهی آزاد ...

لا به لای یخ های ماهی فروش ...

که بایستد ...

تا لحظه ی آخر ماهی آزاد ...

تا بیفتد از نفس ...

و؛ بریده شدن سرش را ببیند ...

طعم ماهی سرخ شده ...

بالاتر از این حرفهاست ...

شب عید!

پنج:

کبوتر دل تورا هر لحظه صید کردن ...

انداختن تور عشق است ... روی قلب ات !

شش:

مزار شش گوشه ات ؛ تمام عشق من است ...

بارها اگر که آمده باشم منزلت ... یا حسین(ع)...

 

 

 

هفت:

رفتیم به سمت دانشگاه ... بیست سال بود می پائید نمان که آهسته برویم و آهسته بیائیم ...و شر به پا نکنیم ... اتفاقا توی آمریکای ایران قبول شدیم نه توی ایران آمریکا!

...

قربان خدا بروم که انگار هرجا بچه مثبت باشد شیطان هم همانجا هست!ولی اگر خدای نخواهد نمی شود که نمی شود!رفتیم خودمان را وصل کردیم به جوشن کبیر و صغیر... بعد نمازهای یومیه که هیهات هیهات گناه نکنیم ...

دانشگاه چه می دانم یونیورسیتی مان نرسیده به جاده چالوس بود ... برای اند خلافکاران که به بهشت نمی روند!

انقدر مثبتی گرفتیم از خدای که نهایت قبل از ورود به سیاست که درسمان بود ... شدیم معلم بی دست و پای مملکت!...

...

اوایل چه می دانستیم دنیا عوض شده!فکر کردیم که چه می شود مارا!شنیده بودیم دورانی ست که بچه ها سرکلاس آئینه می آورند!و خدا به دور! ولی بعدا فهمیدیم بازهم بایدبا  شیطان یاوه گو مبارزه کنیم که خدای نکرده روزی 200 نفر از دانش آموزانمان به قربانگاه شیطان هل داده نشوند!

درهمین جنگ و جدال بود که دانستیم خیلی خوب داریم عمل می کنیم و مرتبا پیشنهادهای کلان داشتیم!جهت ازدواج!و خرید نمره!ولی توانستیم که بالاخره همه را از پل خودمان به عافیت درپناه حق هدایت کنیم ...

...

گذشت و گذشت و همین طور موفق ایم !... و یکذره اگر گذاشته باشم که دنیایمان دنیای دانشگاه شود!و مستقیم می رویم جلو!

و می رویم !و دیگر فرزندانمان قرار است بروند همانجائی که خودمان بیست سالگی رفتیم و انقدر استغفرالله گفتیم ...و از شیطان دوری کردیم ... داریم کار هایمان را می کنیم که همراه فرزندانمان خودمانرا هل بدهیم تو دانشگاه ...

دیگر آنقدر پیر شده ایم که بتوانیم آن دنیا را هم عوض کنیم ... و ... کنیم توی نقشه های شیطان !

دانشگاه چه می دانم یونیورسیتی اماده باش ... داریم می آئیم!!!

وای به حالت اگر برای ما ولکام ملکام ننویسی و نفرستی... گفته باشم...

لیلی یون!

 

 

هشت:

ترومپ!

فکر نکن که ما مودب نیستیم ...

از قدرت خدا گرفته ای قدرت ... مبارکت!

 

 

نه:

پراید:

مامان ! یه سئوال مهم اگه من برگردم دوبی تو و بابا چی کار می کنین؟

مامان بنز:

پراید من امروز اصلا حوصله ندارم!

پراید:

چی شده مامان؟ باز ام بابا پژو رفته سمت عمه لیلاند؟

مامان بنز:

نه!ویروس کرونابه آلمان بزرگ راه پیدا کرده!

بوگاتی:

راست میگی مامان جون!ووهان به اون بزرگی فقط 14 تا دانشجو از ما داشته ولی آلمان بگو با این همه دانشجوی ایرانی!

مامان بنز:

من نگران خانواده خودممم!

بابا پژو:

خانم!مگه تمام دنیای تو ما نیستیم!بازم اجنبی پرستی؟

ننه خاور:

نه بابام!بولارهامسی کلاسدی!

بابا بیوک:

کلاس؟ کلاس چی خانم؟

بوگاتی:

مامان از من یاد بگیر از وقتی که از ایتالیا اومدم ایران ... حتی با وجودیکه پراید همچین مردی نبود که ... عشقم شدید همه تون ...

بابا پژو:

آفرین ...آفرین به تو عروس گلم ... آفرین!

 

ده:

رهبرم ...

دیدار روی شما ... برای ما تجدید عشق ماست ...

عشقی که درعلی (ع) دیدیه بودیم و درشما ...علی ...

 

 

یازده:

قبلا از ترس اینکه کسی مارو از جائی بیرون کنه سال ها می ترسیدیم اصلا اخراج بد بود!

طرد شدن یک مدل بدتر بود ولی الان معلم می اندازتت بیرون شاگرد:جهنم! می رم شغل آزاد!

اداره به کارمند : می اندازمت بیرون!شاگرد: جهنم می رم شغل ازاد!همسر به همسر : می اندازمت بیرون!همسر: به جهنم می رم شغل آزاد!و قربان خدابروم!نمی دونم این شغل ازاد آن دنیای آزاد دردنیای ما چطوز و چگونه و بطور موازی امد به دنیا و رشد کرد و قوی شد...

از دنیا هم بیاندزندمان بیرون می گوئیم : جهنم! رفتیم دنیای ازاد ..!!!!

 

 

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا که یکهو خبر رسید کجائی که وبلاگ های شما پاک شد!!!

داشتم درمورد شکستن ناخن ها درفضا فکر می کردم ... تکانی خورده و گفتم: جهنم! مثلا من کی ام؟ خاله آذر وبلاگ نویسها ؟ یا مثلا درسرزمین عجایبشان گرفتارم ؟ کی هستم گوریل فهیم؟

بعد دوباره به شکستن ناخن هایم درفضا اندیشیدم ...

ناگهان بهجت خانم جون پیام فرستاد: " ما بودیم "!

که ناگهان! از طرفی به طرف دیگر جهت عوض کرده ... گفتم:

خیل خوب بابا ترکیدیم از جدیت فضای مجازی!!! زمین بیا منو بخور!!!

 

سیزده:

 روزهای  به یادماندنی پیروزی انقلاب مبارک

 

 

 

۱۷ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سوکس سیاه خسته ای گفت: ببخشید دبلیو سی کجاست؟

یک:

برگزیده شدم ... تا میان دست های تو ... بمیرم!

چون برف!

از عمر کوتاه خویش ... جز قطره شدن...

خورشید ...ندیدم!

دو:

بردی صدای قلب مرا ... تا جهان خویش...

می خواستیم نشان بدهی ... مردگان صدای ندارند!

سه:

میان هیا هوی دانش آموزیم ... کتاب علومی ...

درحال بیان نسبت جوانی و فضای زمانی...

 

چهار:

می خواهمت ...

اگر علی(ع) ... تو مرا ظلم کرده ای !!!

صدها هزار آدم اگر درکنار توست ...

وقتی که من هیچم انگار ...

نه علی(ع)؟...

پنج:

روی تورا یوسف فروختند به نقاش ها اگر...

من ...خریدم!

تصویر تو که زیباتر از ... اصل قضیه نیست!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب خویش هدیه می کنم ...

آرامگاه قلب من است ...مزار تو ... یا حسین(ع)...

 

هفت:

قحطی عشق نبود که ما عاشقش شدیم ...بودند و همیشه هستند ... اما کجا علی(ع)...

اما کجا امیر ... علی (ع)...

ما که فاطمه (س) نمی شویم که بدانیم دنیای عشق  یعنی چه؟ که از دنیای پدر از عالم پیامبری ؛ علی(ع) را بخواهیم ...

برویم آن دنیا که از درونش فقط خدای عالم خبر داشت و دارد...از سکوتش یک طور ... از جهادش یک طور ... و از عشقش یک طور دیگر...

شبیه نیستیم و شاید خدا می خواهد دریک قطعه از تاریخ این دنیا همیشه علی(ع).... علی(ع) و فاطمه (س) فاطمه(س) بماند و نظیر دیگری نباشد ... تا این دنیا هست ...

                                 

                                   .................................................

ممکن است خواب بیت علی(ع) و فاطمه را دیده باشی... اتاق های تاریک و بی پنجره ... خلوت های ناشنیده که غیر نتواند ...

درست حدس می زنی ... وقتی می رسی می بینی هنوز این یک قطعه از بهشت مانده ... از گریه می گذری ...

برای دیگران بوسیدن زمین؛ دیوار؛ فرش و هرچه که می بینی ... چه مفهومی دارد ... می بینی هرکه آمده مثل توست ... باید سریع باشی...

باید سریع یادت بیاید ... کجا وقت خواب ایستاده بودی... باید فریاد بزنی : خدایا شکرت که رسیدم ...که توانستم این بیت را ببینم ...

یکی درمدینه که کسی نمی شناخت ... و دیگر کو... و یکی در سرزمین عراق ...

بیت فاطمه (س) که نگو که فاطمه (س) را تو دیده بودی ... نگو که همان جا علی(ع) منتظر را دیده بودی... و عشق خندیده بود وقتی تو اشک می ریختی ... به حزن مخلوط با عشق ... درجریان یک زندگی ... امیر ... علی(ع)...پدر... و همسر ... کاش ما بودیم ولی خدا می خواست که شما در آن قطعه از تاریخ و ما در حسرت آن دوران بمانیم ...

 

                                     ....................................

نگاه می کنی ... فاطمه (س) نیست !!! روبروی بقیع اشک می ریزی و روضه آقای سماواتی را می شنوی ... اشک از جگرت بر می آید و غم می بارد ... روی مدینه ولی اگر نبود ...کدام عشق تورا کشیده بود که بیاورد آن سوی پیامبر (ص) و این سوی بانو فاطمه(س) و فرزندان ...

دست می کشی که اشک هایت را پاک کنی ولی نه... اشک بریز که زمان ریختن اشک توست ... که غم اگر غم باشد غم فاطمه(س)... آن همه اضطراب دلداگی به پدر... به همسر و به فرزند ... که یکی هم می توانست بعضی شود که هرگز گشایشی برایش  نیست ...

شهری که نمی خواست ولی خواست ... من باورت می کنم فاطمه جان (س) ... که اگر بی نشان رفتی دریغ از مردمی که حق اولاد پیامبر نشناختند ... دریغ از مردمی که چه می دانستند آن قدرنعمت و توجه خدا دورو برشان را گرفته که آن همه نعمت تا الان ... بازهم نمی دانند ... آن دنیا دنیا ی غریب خودشان است ... نه شما و ما ...

نگاه می کنم که فاطمه (س) هست آن قدر که وقتی می گذرم که بر گردم زیر لب می گویم دوباره انشالله دوباره ... انشالله دیدار بعدی....که پذیرائی مردم مدینه را به حساب عشق ... نمی گذارم ...

                                 ..........................................

بانوی من فاطمه (س) ...

می دانم که بلد نیستم که واقعا بدانم به عنوان یک زن چطور مثل شما باشم ... کدام صبر و کدام جرات می تواند مرا مثل خاندان شما کند ولی این جرات و شجاعت را دارم که فریاد بزنم ... می خواهم و سعی می کنم ...

می دانم خدای خشنود است که من در ابتدای عشق همیشه درهمان مرحله ی اول ... سعی هستم ...

بانوی من فاطمه(س)...

دستم را بگیرید و کمکم کنید ...آن قدر که همیشه بوده اید ... بازهم باشید ...

دوستدارتان ... سیده لیلا

                              ............................................................

 

 

هشت:

ترومپ!

نمی دانستی جفای روزگار ...

انگار روزگار بد ندیده بودی ...

نه:

مامان بنز:

پراید جان من تصمیم گرفتم بیمه عمرم رو به نام تو بکنم ...

بوگاتی:

نه مامان جان انشا لله بعد صد سال زنده باشید ... تا باباپژو هست زندگی خوبی داشته باشید ...

مامان بنز:

نه بوگاتی جان من تو این دنیا یه پراید که بیشتر ندارم ...

ننه خاور:

چی میپی بنزی؟ پس تیبا تو کانادا چی؟ فکر کردی هرکی تو خارجه مرده؟ مگه خودت خارج نمی ری؟

مامان بنز:

خوب وضعیت تیبا خیلی عالیه ... رفته حالی ام از من نمی پرسه ... بازم همین بوگاتی و پراید!

پراید:

مامان !وقتی اتفاقا ازاین دریچه داری یه چیزی رو به من می بخشی بیشتر ناراحتم می کنی ... من صدقه بخورم؟!!!

بابا پژو:

بنزی جون من ام بیمه عمر دارم ولی همه توش سهم دارین ... اگه صد میلیون باشه کلا نفری ده میلیون بعد من بهتون می رسه!!!

بابا بیوک:

دعوا نکنید ... ما خودروایم!!! حالا کوتا بمیریم ... مردم رفتن تو اگزو ژیان موتور جت گذاشتن ... ماکه همین طور سرخود از جت بالاتریم!پاشین ببینم!

 

 

ده:

رهبرم ...

در اقیانوس عشق ملت ایران ...

توانائی بیداری و تلاش ... داریم...

یازده:

وقتی که فکر می کنم به خدا ... می بینم بعضی عبادتا صد سال حرف با شیطانه!!! پاشدن و نشستن با ذلت ... جهت ریا!

دارم بعضیارو می بینم ...گاهی نه اندک و نه زیاد که وقت ندارن ... ولی وقت می ذارن جهت زندگی ملت ... ما چه می دونیم اون پشت مشت ها زندگیا چطوریه؟ فقط خدا می دونه عبادت و دعای بعضیا درحق بعضیای دیگه چقد می گیره ... ازاون نماز و دعای خودشون ... صدهزار برابر بیشتر تر!!!!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم علیرضا شیرازی مون داره می زنه تو سرش ...گفتیم وای بلیگفای فضا ... باز خاک تو سرش شد!!!!

بعد دیدیم اومد گفت: اه ببخشید من بدبخت چه گناهی کردم هی باید گزارش بگیرم فضای مجازی فضا داره میشه پیغوم پسغوم فامیلی !!!

ضمن خنده و شوخی با ایشون گفتیم : بابا ما که چهارتا خونواده بیشتر نیستیم همین فامیل...آه فامیل!!!

خوب بگو بهجت خانم جون از زمین هوس فضای مجازی فضارو نکنه ... همین!!!

 

 

تصاویر شهر زیبای نوشهر از فضا!!!  بعد تهران سرای من!!!

 

۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی