بی شمس

ادبی

ببین ما کی بودیم ؟مردم کی ؟


یک :
بلژیک ...برایم طعم یک عروسک رادارد ...
که دوست پدرم هدیه آورد ...
با موهای طلایی...راه می رفت و سی دی خواندن آواز داشت!
با کفش های سفید ...آن هم 40 سال پیش...
دو:
پستوی هزار اینه ی " طلسم " را به یاد می آورد ...
بعضی عقدها ... برای همه ...مبارک نیست!
.......................
" اشاره به فیلم طلسم داریوش فرهنگ
سه:
چنر روز گذشت ....و
کسی نپرسید ... ابرها کجا رفتند ؟
قرار بود از آسمان اشک ببارد!
چهار:
ژن ... دردناک ترین کشف بشراست !
یکی مثل انار و زیتون ... تا بهشت مطرح است ...و
یکی چون سیب و گندم در زمین پرمصرف!
پنج:
غرور رفته زدست و ... تو دردست منی !...
گل خانه ها ...پرشده از گل های میدانی !
شش:
جزای گریه برای حسین (س)...دست زینب (س) است ...
خواهر می داند ...که برادری چون حسین اصلا کیست!
هفت:
نباید خواب ببینم ...
حتی رویای صادقه!
برای اینکار قرص های زیادی می خورم ...
تازمان حال بازمان آینده ...قاطی نشود!
هشت:
یوسف!
مرا درخانه ام به حال خویش رها کردی ...
زندان ترجیح تو بود ...
من...فقط بین دیوانه ها...آبرو دارم !
نه:
وای پراید اونم قسطی !!!
من با موتور شاسی بلندم مشکل دارم !
بی آرتی های خیابون ولی عصر!
ده:
زیبایی دوست داشتن خدا...
برای خیلی ها ...کوچک شدن است...خم شدن است ...شکستن است ...
وبقول قدیمی ها " احقر " شدن است ...
اما امروز دنیای انسانی ست که خدارادوست دارد ولی برای هرچیز تاریخ مصرف می گذارد ....
...........با خدا دوست باشیم همیشه ...اگر می خواهیم قد هم بکشیم ...
به یاد بیاوریم فضانوردان ماندگار بالای کره ی زمین !که دستشان به زمین نمی رسد ....
اما قدرت رسیدن به سیارات دیگررا هم ندارند...
وحداقل سئوالشان این است: خدا توکیستی ؟
۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خانه ای روی برف...


یک :
باران دلم را شکست وقتی ...تگرگ بود!
من آینه ای بودم که چهره ی تلخش را نشان می داد....(رود)!
دو:
سکوت یک لایه از درد دل هاست ...
بعدها می فهمی گرسنه بودی و نای خوردن حروف را نداشتی ....!
سه:
بلای ناگهانی ...عشق غریب توست...
سرمان را هم ازبدن جداکنی ... نمی فهمیم ... ای خدا!
چهار:
درد می آید و درمان...توکه نیستی ...
خراب می شوم چون عروسکی ...که باور ندارد انسان است !
پنج:
سوسک (یا همان سوکس) درهمه جای دنیا مشهور است ...
حتی در کلید های طلایی مصر قدیم !
اگر بگویم بعضی ها می خورندش تا با آینده فاضلاب ها هم گنی پیدا کنند ...باور می کنی ؟
شش:
به خیر قدمت ...نور تراشیده ایم ازالماس ...
نادرشاه بیا به هند...ما مسلمانیم !
هفت:
ما کمپیو تریم ... توباش برق ولتاژقوی!
فدای تو...که می روی با دگری...وما دیگر چه اطلاعاتی !
هشت:
... : کجاست یک حماسه از حماسه های قدیم ؟
---- :توچه می دانی ... دیگر فردوسی ها نیستند؟
نه:
پرایدمون باپورشه مون ... توی یه گارازبودن...
دزد اومد لامصب پراید مون رو برد...حالا مجبوریم ...یه پراید دیگه بخریم !
ده:
خدارا چه دیده ای ... هرچه باشد تمیزاست ازدنیا...پاک است و درنهایت سبحان است ....
نمی توانی بگویی نیست ...چون یک جا مچ ات را می گیرد و بالا می برد ویک جا همان
مچ ات را می گیرد و زمین می زند ...
ذکریا سبحان یعنی تو پاکیزه ای ... از هرچه ناپاکیست ...
(سبحان ربی الاعلی و بحمده)...
یازده:
برای مریم (س)...سنگین نبود عیسی (س)
جایی که صحبت ازخداست ... بارها سبک است...
دوازده:
من...سیده لیلا مددی ...اگربا حرف هایم دل کسی را آزرده ام ...معذرت ...
بیشتر دوستتان دارم چون گاهی بی نامید مثل گذشته من!...
مخلصم ...همین
.......................................................
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کم سوادم ...ولی نام تورا می نویسم!


یک:
درمحل " عشق سابق " طوفانی به پاست...
نسیم روی خاک می رقصدو ...تومویه می کنی که...دگرنیست!
دو:
گاهی به نام حق گلویت بریده اند...
گلوبریده ای و بازهم حقیقت را فراموش نمی کنی ....یاحسین(ع)
سه:
قند دارم و بیش ازین شیرین نمی شوم ...
فرهاد نوبت توست ...سال هاست منتظرم که تیشه ای برداری!
چهار:
بیاو مشت بکوب ...پابکوب ...به درخانه ی یار...
حیف آیفون هاتصویری ست ...می بینند ودررا باز نمی کنند !
پنج:
درختان هم بیوه می شوند!
بیوه گی درد عجیبی ست ...
درونش یا مرگ دارد یا جدایی...
خانه بوی یارت را می دهد...
حتی اگر تو برنده باشی ...
زنی را می شناسم ...که یک ماه با وایتکس خانه را می شست !ولی...
درد بیوه گی ...هورمون هایت را هم به هم می ریزد...
همان بهتر دراین قبیل موارد ...درخت باشی !
شش:
درآینه خندیدی و گفتی ازپشت عکس ...
دیگرازکجا عکس بگیرمکه باورکنم تو"یارم هستی"!
هفت:
تخت خالی بود وتو رفته بودی...
من هزاران فکر می کردم ولی یکی تو نبودی...که بخوابی ...!
هشت:
امروز از وبلاگی که دوستش دارم ...می خواستم بیان راببینم ...رسیدم به پنل کاربری خودم !
جل الخالق!...چون دانش کمی دارم ...نمی دانم به خاطر آیدی من است ...
یا ازعشق دوستان...
حالا خودم را هم کم یبزرگ کنم بد نیست ...
" وا مخایید بگید بعضی اتون ا اینجار می نویسید!"
نه:
پراید کشته شد و سپرهایش به هم رسیدند...
ما دستمان کوتاه است ...اگربمیریم هم پشت گوشمان را نمی بینیم !
ده:
سرکارخانم "ن"متشکرم که اندک پول حلال شما...دنیاراگشت و گشت تابه من رسید ...
وچه ها شد و چه ها...
ازهزارن دلار جنابعالی همین بس ...
خداخیرتان بدهد ...سید اولاد پیغمبر...
یازده:
طب سنتی به تو گفت:گل گاو زبان بخور...!
کجای قلب توام ...بگو که نیتروگلیسرین شوم!

۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

charles hossein zenderoudi!


یک:
وقتی خشمگین می شوی ... کمربند سرخ زبانت را...مراقب باش...
این توافقی ست که با " ظریف" ترزگل بسته ام!
دو:
" شرح ماجرای بستن یک دل " تبرخوردن است وبس!
کجاست ؟ بگویید که بازکنم...این بید دیگر مجنون نمی شود!
سه:
خاطراتم را ...طنز می کنم ...
وبالا سرشان زیر پای کیوسک می ایستم ...
آخر چرا نمی خری هم شهری !
یکی زیر لب می گوید:چون من ازتو بهترم!
چهار:
غصه می خوردم که تو...بیمارمن شوی...
یک تب که ازکنارتو گذشت ...دیدم "هلاکتم"!
پنج:
مد شده بود در جهان "پست مدرن مان"...
ازسرو کول فیلسوف های فراموش شده ی قرن پیش بالا برویم !
رفتیم خارج فهمیدیم ..."پست مدرن" معماری غرب است ...
واکنون با آپارتمان های " فرا پست مدرن" می شکافیم و"..." می فرستیم!!!
شش:
بالاخره یک دست ازمن ربوده ای ...
همین دست که از مغز فرمان گرفته است: بنویس برای او!
هفت:
خورشید می تپد از نیتروژن !هیدروژن!
ببین خدارا که هیچ نمی گوید...تو ازجو هم بالا رفته ای!
هشت:
یوسف !
ببر این دل را باخود به کنعان !
این پیراهن را من ...خریده بودم ...
یادت باشد به شرط ...شفای پدر!
نه:
ای پراید بد!وسط خیابون !!!
حالا من جواب این جماعت روچی بدم!
که اومدن برای کمک !
ده:
چند سال پیش ...سالی داشتیم به نام " تکریم ارباب رجوع"...
خدا می داند که در ادارات چه بهشتی داشتیم ...
اکنون هم در اکثر ادارات اثراتش راداریم ...
مانمی دانیم ...سال هایمان چرا به این نام هایند ... ولی بعد اثراتش را می فهمیم ...
خدایش نگه دارد آن که این سال هارا نام گذاری کرد و می کند ...
و آن که ازاین سال ها بعضی چیزها یادش مانده و عمل می کند...
یازده :
تصویر یک هنرمند ایرانی :charles.hossein zenderoudi
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

دوست دارم !


یک:
دوست دارم بروم...اما نمی شود...
قریب دریا هست...اما به خاک تیمم می کنم!
دو:
بینداز از سرمن ... پروانگی را...
می روم عقاب شوم ... ازکوه کمتری؟
سه:
شهره ام...اما کس نمی خردم ...باورکن!
چون نمی فروشم حرف عشقت راحتی به 100000 تومان!
چهار:
فک کن کجا قراربذاریم ...
تومیگی کافه.
قلبم وامیسته اونم راستکی ...
زنگ میزنن به اورژانس ...
ولی خدامیدونه صندلی ها رو چطور چیدن!که برانکارد تو نمیاد!
یدفه دیدی با یه قهوه قجری شدم و.....
پنج:
کوچه پراز دیواربود...
ما پست مدرن را می گذرانیم و همه جا آپارتمان می شود ...
حیات را قورت می دهیم برای پارکینگ!
18 واحدیم اما شهرداری 5 تا پارکینگ را می پذیرد ...
شب است و کوچه ی جدید " پست مدرن" چهل تا ماشین دارد ...
حیف حیات قدیمی ...
انگارماشین را آورده ایم وسط خانه!
شش:
بلوک دلم ...خانه ای شد بی سقف!
تو کبوتری بودی که از آسمان پسندیدی!
هفت:
آرش ...
کمانت را می خرم !
تمرین من این است" گذشتن از مرزهای تو "
هشت:
هیچ کس یاریم نکرد و بستند رگ هایم !
اما دریغ خون همیشه ازرگ به بدن نمی رسد...گاه خوردنی ست!
نه:
برای دکترا این دفه یه پراید می خرم...
تا یه دانشگاه آزاد بفهمه ما خاکی هستیم!
ده:
از کجا بفهمیم...که برای نگهداشتن شیعه تاکنون ...چه خون هایی ریخته شده ...
تاما سالم ترزندگی کنیم ...
امام صارق (ع)هم زحمات زیادی کشیدند ...شاید رمز و رازی هست ...
که از درک ان عاجزیم ولی شهید می دهیم تا مذهب مان سلامت بماند ...
گوشه ای ازکتاب قلمرو دین :
....اسلام به مثابه طرح وقانون ...درمرحله تکاملی ...ازکامل ترین و مرتفع ترین مراحل تکامل برخورداراست ....
واین ولایت جریان دارد ...ولایت اللهیه درمرتبه اتم خود...وسیله پیامبر اسلام (ص)
وازطریق نورکتاب ...وعترت....تا قیامت جریان یافته است ...
" قلمرو دین ...ویژگی های دین اسلام ...ص 144...پاراگراف انتهایی نوشته علیرضا پیروزمند...
پاییز1389"
یازده:
شهید می شوی ...ای امام صداقت ...صادق (ع)
نه این که راه تو صادق نداشت...
اماتو استاد این صداقتی ...صادق(ع)
۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۷ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

نه این که دردمن تونباشی ...شفا شفا !

یک:
تنوین ....درکلام فارسی...عشق مودب هاست...
مثلا...:خواهشا...لطفا...عجالتا...پارک ممنوع!
دو:
حافظ ...
دیوان تو ...پراز شاخه نبات است...
من رابگو ...آمده بودم ...میلادت را تبریک بگویم...ولی کجا؟
سه:
پیمان بسته بودی و مکتب درس ات تعطیل شد!
تابستان است ... دست های تو نیست...کجاخنک بشویم ؟
چهار:
خورده ای بوی طلا...دیگربا برنج چه کار؟
بفروش فخرخویش...مادر بازارنیستیم...
پنج:
خفته باشم اگرم آل علی (ع)کنیز بخواهند...(ونباشم)
که این چنین است...چنین کسانی ...به سروری برسند !...
شش:
مگراز زندان چشم های من بگریزی...
خبرنداری که مژگان مصنوعی دیگر گران است !
هفت:
ماه است و دریا که بالا می رود ...
هزینه ی نورافشانی شب ها ...که بیشتراست!
هشت:
کنارتخت تو ...سال هابود که می خوابیدم...
شهنشه...نیازی نبود ...پایین بیایی و کنار من بنشینی !
نه:
پراید عزیزم ...
تورا فروختیم تا خرج دانشگاه عزیزمان دربیاید ...
حالا می فهمیم تو چه رخشی بودی !
صداازصندوقت در می آمد ...ازدیوارنه!
جایت خالی و سبزطوری!...
ده:
خدا اراده کن وشفا بده...
نگذار دکتر"ج" مشهور به من که می رسد با افتخار بگوید 8000 مریض سرطانی دارد!ووقت ندارد یک ورق نسخه ی ساده خودش را بادارو چک کند!
خدا اراده کن وشفابده ...
که من به دکتر"م" که می رسم هیچی نباشد که دکتر"الف" بگوید عالیست...آن هم مثل دکتر"ج"
با هزارها مریض...
یا شافی تو کافی هستی برای دردها...
اللهم ارزقنی شفا...

۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

من ازاین شهر برم؟


یک:
ریسک بالا...سرمایه کم...
دیگرهرچه داشتم هم ببازم...قلب تو...مرااززندگی انداخته است!
دو:
گفتی :کجاست معرفتت بازهم بمان...
گفتم:میان پیشانی!سرنوشت بود شناخت شما!
سه:
مرگ ازکنارمن که می گذشت...خندید!
گفت:این یارتوست دگرمرگ برای چه؟
چهار:
لب های کوسه...جای بوسیدن ندارد!
انسان ها می روند زیر دریا...دلفین مگر کم است!
پنج:
ابراهیم هم اگر میان بیابان رها کند...
پیامبر بعدی اسماعیل...معجزه می آورد زمزم !...(خیال بد نکن)!
شش:
بادست های باز منتظرم ...یا امام عصر(ع)
این اختیار ازدست خدا گرفته ام...صبور می مانمت ...بیا....
هفت:
میان شهر...گدایان با کارت های بانکی روز روشن ...پول می گیرند...کجا؟لندن؟
فاگین بیچاره عمرش قد نداد...تهران را ببیند!
هشت:
رازدار بودیم ودهانمان قرص!
الان میان اینستاگرام درچالش ها...قلندر شده ایم و دیگر همه می دانند حتی چه می خوریم!
نه:
پراید میان جاده ی شمال ایستاد...
مگر می شود گذشت...ای صاحب ...جگرفروش پراست !
ده:
کشور زیبای ما ایران ...
شهر زیبای ما تهران...
کجای دنیا امامزاده صالح هست؟
تهران پراست از امامزاده های زیبا...
نگو که نمی روی ...ولی شاه عبدالعظیم کجاست؟
با دیواره های آینه کاری ...
قدم گاه مان بوی زیارت می گیرد ...
می رویم و خوش برمی گردیم ...
یازده:
ازخوانندگان محترم وبلاگ تشکر...دوستند و دوستی دوست داشتنی ست ....
http://img.tahapakhsh.ir/uploads/f/free-download-software/333647.gif
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ماه درقلب برکه است ...باورکن!


یک:
دل می کنم ازتو...و...سال های جوانیم ...
چون دود می رود به چشم من و...نکته ی باریکترزمو این جاست!
دو:
یوسف!
نمی توانی مراببخشی ...
من عشق بودم...
نه آن برادری که تورا به " ثمن بخس " فروخت!
سه:
خریدن یک عشق آسان شده است...
بانک ها کارت دارندو...دل ها می پسندند!
چهار:
" پروشات " هم یک زن سیاست مدار بود ...
صدهاسال قبل فهمید ...فامیل و خانواده درجاده ی سیاست می روند زیر تریلی !
پنج:
" چخوف" باغ آلبالو را نفروش ...
ما خیالات عجیبی راجع به تورم داریم!
شش:
ازسوراخ کلید هم ...می توان پیداکرد...
مدرکی را که توان می دهد...عشق را بریزی دور!
هفت:
سیب برای یک فیزیک دان هم جاذبه داشت ...
وبرای آدم هم یک جاذبه بود...
مسئله این است: زمین!
هشت:
می روی با اشک هایت تا بسوزد جان من!
من!کدامین اشتباهم ...اولی یا آخری !
نه:
با پراید همسایه رو بردیم ... بیمارستان خصوصی ...
ولی بدلایلی پیاده برگشتیم ...خوب دیگه معرفت داریم!
ده:
بخشیدمت ... می دانی چرا؟
بخاطر کسی که درزندگیم هست و دوستش دارم ...دیگر نمی پرسم چرا؟
چون فهمیدم عشق او بود که به من زندگی بخشید ....نه اینکه زندگی ام را گرفت!
برو با عشق جدیدت بگذران!
یازده:
بالون قلب یا بالن هیدروژن...
من نمی دانم ...پروازکنم درکدام زندگی!
دوازده:
چقدر مژگان تورا دوست دارم...
ولی سبب ریمل و سرمه است ...یا انتخاب من؟
سیزده:
گیاه بودی و گفتیم که روح نداری و ساده ای ...
آنقدر جان گرفته ای که عشق سبزشدو ازدیوارخانه بالا رفت!
چهارده:
دلم رابشکن و ازمن بینداز...
می روم تاچین ...ان جا سرزمین مشابه ات هاست!
پانزده:
عکسی که دوستش دارم ...
مقام معظم رهبری و شاعران وطنی ....
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

مرا نخندان!


یک:
لب هایم را به زنبور دندان می گزم!
تا که بیاد بیارم...بوسه بربرگ گل شرعی نیست!
دو:
مرا نخندان که نمی خندم به پاهای رقیب...
من هم روزی طاووس بودم...کناردست های تو!
سه:
... :" دیو دلبر" هم عاشق می شوند...
_ : نه بابا!باورنکن ...این داستان هارا(دیسنی )نوشته است !
چهار:
پوکه ی فشنگ را برداشت یادگاری...
گوزن آن طرف تر مرده بود...
خندیدو خندید...
همسرش گفته بود: تاسریه گوزنو خونه نیاری ...نیا!
پنج:
پنجاه سالم بشود ...نیم قرن هم...
بازم به تو عشق میورزم و...دربست مخلصم!
شش:
گاهی باران های تابستانی نباید !
برنج های سبز باید تلاش کنند...
کشاورز این راز را می داند!
هفت:
مردم زمانی در" برلین " به جدایی فکر نمی کردند!
اندیشه شان شده بود برروی دیوار جداسازی چه یادگاری بنویسند...
دیوارخراب شد ویکی شدند...
تازه متوجه شدند...دیواربین اندیشه هایشان بوده است!
هشت:
هشت تیرکمان ابرویت...
نشست روی پلک چشمانم ...
چشم هایم به حال بسته ی خویش...
خواب را می برند به دنیایم!
نه:
پراید خانوم پنچرشد...
صد نفراومدن کمک....این پورشه ی ماهم پنچرنمیشه...همین جورسرخوش باید بگردیم!
ده:
گاهی خداسلامت جسمت را می گیرد...ولی هنوز روح که داری!
می توانی بنویسی...نقاشی کنی وبالاتر روی اعتقادات خودت بایستی ...
من دوسال است که...فرشته های این چنینی را می بینم ...
همه چیزپول نیست...
حالا بهشت چند صدسال بعد....
الان نباید درجهنم زندگی کنیم !...
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیمرغ پرطلایی هنوزامید مایی...

http://namakstan.ir/wp-content/uploads/2015/01/1111-10.jpg
یک:
به تمنای بوسه ای ...نه که نمی شود ...
درآسمان بمان...ابرشو...باران نمی خواهمت!
دو:
حرف هایم باتو...تمام نمی شود ...
ازبس که گفته ام عشقی...لارنژیت هم دارم!
سه:
بی کسی کاردست مجنون داد...
کسی نبود نداند...که درمانش چیست!
چهار:
یک قدم سه آرزو ...که کعبه راتو ببینی ...
چه کنم خدای نزدیک تراز این نمی شود:عشق او...عشق او...عشق او!
پنج:
کلید خانه را دریاچه ی خزر بلعید...
تا کلید سازبیاید ...می روم خلیج فارس...
شش:
حتی " سی مرغ " هم درحد تو نبود...
چنان نقش شیرین بازی کردی ...که ذهن من ازنقش فرهاد گذشت!
هفت:
پیر می شوم وبایک عصا وارد کافه...
یک جوان جایش را به من می دهد...
حالا وقتش است که یک قهوه بنوشم!
ای وای کیف پول...کارت ...حتی پول خرد ...
ناگهان خانمی سیگاربدست می آید...می گوید:...پدرجان حساب با من!
یاد جوانی می کنم وبی خیال قهوه...ازکافه می روم !
هشت:
نفس بکش تن رزرا!
می خواهم حتی مژک های بینی تو...حقیقت عشق را بفهمد!
نه:
ازوقتی پرایدم رو فروختم...روزخوش ندیدم!
بیچاره داشت التماس می کرد:خانوم عزیز...این رنو5 نیست!نگهش داری تاصد سالگی کارمیکنه ...
ولی دیگه من" عاشق پژو " بودم!
ده:
پامون که به خیریه ها می رسه ..فک می کنیم چکارکردیم...
ولی زیر سبیل بعضی وزارت خونه ها...با حقوق معمول یه راننده اتوبوس زحمت کش !
یه لباسایی می پوشیم که دل یه ملت رو بسوزونیم ...
خودمن ازهمه بدتر...
یادمون باشه ازلحاظ پوشش خانواده هایی که رنج می کشن تا این مملکت رو نگهدارن...
وازلحاظ مادی دل همونایی که از صب تاشب داریم بهشون کمک می کنیم ...
اونوقت می گیم :چرا فلانی رفت جم تی وی ...
یازده:
آقای بهداد عکس تزیینی ست!
http://namakstan.ir/wp-content/uploads/2015/01/1111-10.jpg
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی