یک/

ببرم

چنانچه درازهم دریدن خود 

... نقدصادقانه رادوست دارم 

تابه رسم به روانکاوم و بگوید:

آنچه ازتو باقی مانده دیگر آدم نیست!

 

دو/

رفتن ات را جشن گرفتم 

تابه شادی ازمن گذرکرده باشی 

خبررسید پایت شکسته 

بغض کردم و گفتم :

این همه شادی به درد تو نمی خورد ...چرا؟

 

سه/

تو می نوازی و من اشک می ریزم 

و او می خندد که شادمانه نواختن گریه ندارد 

چه می داند 

که من موقع نواختن تو به چشمهایت خیره بودم ...

 

چهار/

بگذاربهار برود 

مثل تو که رفته ای 

و داغی تابستان مثل داغ رفتن توست 

که بالخره می خورد به برگ ریزان و پاییز 

حالا داغم 

بگذار بگذرد

 

پنج/

لاقل سکوت کن 

اگربلد نیستی حرفی بزنی که شادم کنی 

سکوت کن 

ازاین همه بزرگ نمایی هیچ ات 

جزغم که حقیقت بین ماست چه چیز درست تر و راست تراست ...

 

شش/

مزار شش گوشه ات را یاحسین(ع ) می بویم 

درروضه های حضرت رقیه (س) و سجاد (س) ... یاحسین (س)

......

 

 

هفت/

می روم از درون سخت خویش ؛ بیرون 

بیرون که اندکی خنک تراست و می شود تکیه کرد 

تو را می بینم که مبهوت از گذشته هایی ، آغوش آغوش 

بیا فراموش کنیم 

و آرام بگیریم 

دنیا دنیای گذرانی ست