یک:
من ازوفای تو ای یار درعجبم !
که موقعی که قرارست من بروم ...تو می مانی ...
دو:
قیمت جان مرا...عشق تو باید بدهد ...
که بمانم ...بروم ...جان دگررا بخرم !
سه:
می خواهی که بیماری نفرت بگیرد این دل من!
تا تو هستی ... دگرچه نفرت ها!
چهار:
باغ دیگر مراندید!
علف های هرز روییده بودند و میل به آسمان داشتند...
پیرزن باغ روبرو که برای تمیزی می آمد...
ناخن هایش را مونیکور کرده بود درفرانسه!
دیدم که باید بروم...
حالا که خودم هم...طاقت این همه را ندارم!
پنج:
ازپشت کوه آمده ای خورشید ...
دیگر کجا این همه...انرژی رایگان!
شش:
شمس باید برود چون کنکورد!
درآسمان...این همه تکنولوژی مد نیست!
"ازطرف برادر کبوتر"
هفت:
یا امام زمان ...خودت یاری کن!
آن چاه و چاله ای که مرا می بلعد...خال گونه ی توست!
هشت:
مردم قدیم ...بایک شمع ...نامه می نوشتند...درس می خواندند...حتی دستشویی!
اما حالا...باطری خورشیدی...نصب می کنندو ...شب ها نمی بینند!
نه:
عزیزم...گردنت رو نبند!
بذار همه ببینن...که داشتم با همین دستا...خفه ات می کردم!
ده:
پراید بخنده بلند باخود گفت :
بسوز!همشهری ...دزدگیرمن دی جی تال است!
یازده:
خدا آن بالابود...نمی خواست پایین بیاید ...
آدم یا حوا...دیگر چه فرقی می کند...کدامیک.
بهشت را ترک کردند!
زمین راآفرید ولی به شرط جهنم!