یک/
پیروز از خواب چشم خویش
برخاستم
طلوع...
هرلحظه لحظه بود که تو
درخواب من عشق می ریختی !...
دو/
دیوار توان داشت
مشت کوبیده
بیداری تاوان دارد
برای قلب عشق رویاگونه ؛ چندان خوب نیست...
سه/
ترکم نکرده ای و حال من خوب نیست
این حس چسبیده به پوست من ، خوب نیست
بیشر می خواهمت درکنارخود ، لحظه های بد
اینکه دارمت ندارمت ، اصلا خوب نیست ....
چهار/
گونه هایم رابا سیلی تو سرخ می کنم
هربارکه میزنی
یعنی آنقدرهستی که بودن دیگران لازم نیست...
پنج/
زیرچشمم سیاهی اشک راه دارد به گونه ها
خشم از تو
فرو میریزم
درونی که خون ماجرای آخرآن است
باز نگرد
ازاین همه هیاهو که میسازی
صدای شکستن قلب من خفه است...
شش/
مزارشش گوشه ات را یاحسین(ع) می سازم
باعشق و اشک درتمام روضه های تو
هفت/
روبروی کافه
گربه های منتظر
که همه ازسرپرستی تو فرار می کنند
غم نیست
نانی هست
تا آزادی مقابل کافه را به رخ بکشند...
سلام
ایام به کام
دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده اشعار و یادداشت ها از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید
+ اکنون نام کاربریتان ازاد است
دانلود از کافه بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
با سپاس