یک/

دریا دیرتر غرقم کن

تالمس شوری اشک و دریا

یکی شدن احساس موج به موج 

و نفس نکشیدنم !

 

دو/

به دیوارکوتاه نگاه می کنم 

آنقدرکه می توانم پریدن

تا باغچه همسایه 

وچیدن گل های رز

وغرق شدن دراحساس یکی شدن باغچه ها

تو باورم کنی بس است 

که می توانم پاهایم راازگلیمم درازتر کنم !

 

 

سه/

حالا می توانم انکارت کنم 

حالا که آمده ای 

تا به خودم یاد آوری کنم 

حس بودن دارم، هستم 

درسکوتهایی که هجوم آورده اند !

 

 

چهار/

برق رفت 

ولامپ دلش تنگ شد 

این میانه 

دوساعت شارژ نشد که نشد 

هیچ چیز عین برق واقعی نبود 

ته دلش نبود 

حتی انرژی موتور برق !

 

 

پنج/

می دانم 

درکافه ها نباید توراجستجو کنم 

ولی میدانم که عاشق قهوه ای 

یکروز می رسد که دریک احساس مشترک 

قهوه ترک خواستن 

دوباره بهم می رسیم 

 

 

شش/

مزار شش گوشه ات را یاحسین (ع ) درمکه 

آرزو کردم ، یا رب رسیدنم عشق است 

 

 

هفت/

دیروز باهم قدم زدیم 

وتودیوانه بودی به خوردن شکلات 

از من نمی پرسیدی حالم راکه چگونه ام 

ازبس طعم شیرین زیر زبانت بود 

ازاین ببعد بپرس 

وهیچ یادداشتی رامثل این توی سطل زباله نینداز !!!