بی شمس

ادبی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

برای رقصیدن دل ... تو سینه ی چلچله ها ... تا بخوای ترانه داره!

یک:

پرید رنگ سحر ؛ از طاقت لیلی ...

دی شب هزار مجنون زیر تیغ عشق ... خفته بودند!

دو:

اگر " روائی" وازه ها بیانگر احساس من نیست ...

" فدائی"! بیا مقابل آئینه ها!؛ که نوبت توست!

سه:

بوی تن سوخته ام... توی شهر ... یعنی بی نفس!

می مانند ...

روزهای بعد خندان میان ...

دست های باغبانی که ... در مقابل آتش ... هیچ کاره بود!

 

 

چهار:

اطمینان بین ما می رفت اگر"  عشق" تو بودی ...

" نصوح"!

میان زنان یک جور و میان مردان جور دیگر ....

پنج:

زیر سر بالشت ابر داری ای خورشید خفته ...

بازوان من؛ برای تو بیشتر طنز است... نه؟!

شش:

مزار شش گوشه ات را وقتی که آمدم شب بود ...

کورکورانه از خورشید دستانت ... نور می خوردم!

 

 

هفت:

یک/

بسیار مودبانه! پاسخ دادم که سرم شلوغ است و امکان شام خوردن ندارم !

عادتم بود بعد " ماموریت های غیر ممکن"! می رفتم و یک گوشه کز می کردم ... در حقیقت نوعی غم از سیاه کاری ها... جان مرا فرا می گرفت و ... لقمه از گلویم پائین نمی رفت!

..........

جان کیوساک!برایم قهرمانی بود که لبخند می ساخت!...

آخرین بار ترفندش کارساز بود! به یک خرابکار گفتم:" می خرمت"! و او بعد از دادن شماره حسابش ... لو رفت...

متاسفم!

دو/

قبلا" فرانکی" هنرپیشه ی مورد علاقه ام بود ... یک خصوصیت مشترک بین " تن ورزان"! قدیمی هست...( حتی مثلا آرنولد و استالونه)...

در ابتدای فیلم آن قدر کتک می خورند که می میرند ... بعد خدا یک جان بهشان می دهد و بعد طرف خسته شد ... یک تو دهنی محکم می زنند و طرف را شکست می دهند ...

ولی الان ...رابرت داونی جونیور! " عزیزم" یعنی هستم!

قدرت شگفت انگیز من خریت است...!!! درحالت پرواز آخرین بار یک لگد محکم به طرف مقابل زدم طوری که صدایش از کوه های آلپ در آمد!

خوب دیگر!چه دلیلی دارد آدم توی فیلم چند میلیون دلاری خودش!40 دقیقه کتک بخورد و بعد حال طرف را بگیرد!!!همان اول موشک می بندد به " با عذرخواهی " باسنش"" و می رود مملکت غریب و کارش را می کند!

سه/

همیشه سوزن هراهم است و برخلاف مردم که فیلم های " باند" را با سلاح های عجیب و غریبش دوست دارند .. من کارهایم را با " سوزن" انجام می دهم !

باز کردن انواع قفل ماشین!درخانه!در آوردن چشم طرف مقابل !گذاشتن روی صندلی !ارتباط با اجزا سیستم! و درنهایت فن معروف باسن!!!

من چون " پرفشنال یا حرفه ای " هستم!با مرگ و میر کاری ندارم و کلا جوری باسیستم طرف عشق ورزی می کنم که دیگر کلا" سابق " نمی شود!!!

نهایتا متاسفم که درمورد من ... دنبال سلاح خارق العاده ای می گردید!

چهار:

حرمت عشقت را نگاه نمی داری!... و صاف می زنی وسط خال دل من! چنان که نمی شود گفت...

صدایت را حتی پرندگان همسایه هم ... می شناسند به تضرع وزاری...

قبلا سرکوچه ی دبیرستان " رهنما" اول معیری ... آن قدیم تفنگ ساچمه ای نمی آوردی و پول یک تومن دوزار پسرهارا نمی قاپیدی؟!

بد زدنت ... بد است ...

انگار نمی دانی نکشتن و زنده نگه داشتن یعنی چه؟!

از این خواب بیدار می شوم ! بعد طوری تفنگ ساچمه ایت را توی حلقت می کنم که مجبور شوی تا آخر عمر " سرباز تاریکی " بمانی ...

با همان چشم کور...

عکس برگردان عشق ... تقدیر برعکس ...

خودم لیلی !

 

هشت:

ترومپ!

می کشانیم کنار دست خودت ... ممنون!

دراین دنیا ... تب ستمکاری ... لذت است!

 

نه:

مامان بنز:

ما که بالاخره نفهیمدیم ...خونه بغلی خونه  ی " تیوولی " خانم ایناست؟

پراید:

حیف من ازدواج کردم! وگرنه از هر نظر " تیوولی " حانم!

بوگاتی:

چون دارم می رم ایتالیا می گی؟ خوب اوام بیا!

پراید:

من عزیزم... بدلیل کرونا 5 ماهه تمام تا سر کوچه ام نرفتم! بعد برم ایتالیا!

ننه خاور:

مگه مرزا بسته نیست؟! خودشون کم ویروس دارن... تویکی کجا می ری؟!

بوگاتی:

می رم تا این پراید ورداره عروس جدید تون " تیوولی " خانم رو بیاره اینجا...مردم از دستش ... یا زنگ می زنه یا پیامک... یا ...

پراید:

بابا همه اش خودمم! حسودیم میشه به تو ... تموم پسرای تهروون بوگاتی می خوان!منو درک کن دیگه!

یکهو بابا پزو با اضطراب:

لعنت به این شانس!شناسنامه ام گم شده...

درهمین زمان صدای زنگ در ... مامان بنز دررا باز می کند... " تیوولی" خانم پشت در است ...

مامان بنز:

وای " تیوولی خانم"!چطور شده این طرفا!

تیوولی خانم"

ببخشید اومدم شناسنامه ی اقا پژو رو بدم ... امروز اوی محضر جا موند!" پژو عزیزم"! نمیای بگیری!!!

مامان بنز"

" پژو عزیزم !!! شناسنامه....

خوانندگان محترم ادامه این داستان جلسه ی بعد ...

 

 

 

ده:

رهبرم...

نگاهمان نمی کنید و دست محبت شما ...سوی ما کم است ...

قرآن بداندکه ... کم نمی شود احساس غریب ما ...عشق درونمان به شما و... آل علی(ع)...

 

یازده:

بعدا ... بعدا بعد از بعدا... دیکتاتوری می آید ... به هرطریق می آید و حس عدالت خواهی می افتد دست یکی با حس برتری جویانه ی کاریزماتیک...

خودمان ساکت می شویم و بعد بعد از بعدا خدا رحم کند چون سال ها درحال غریب مستی ... از تمام ظلم هائی که خبر داشتیم و بی خبر گذشته ایم و به تمام بی عدالتی های جهان حندیده ایم ... بیاوریم دست هایمان را بگیریم سوی خدا از ته قلب ... بخواهیم دنیا دنیا ... با نگاه جدیدی به عدالت و خشونت ... نگاه کند و دیوانگی ها تمام شود و برود پی کارش...!!!

آمین یارب العالمین ...

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یکهو ... جای شما خالی هوس باقالی قاتق کردیم ...

به نظر شما نفخ در فضا یعنی چی؟!

یواشکی روی پیک نیکی فضائی خودمان پحتیم و بعد برای فرمانده نوشتیم که اللا و لللا که باید برویم پیاده روی فضائی...

سر هر باد معده از سر میدان تجریش تا راه آهن عقب جلو شدیم ... تا اینکه بهجت خانم جان از زمین پیامک دادند:

مجبوری توفضا بشینی؟!مرض داری؟ خوب برگرد زمین.....

فکر کنم روی زمین دارند دنبال منشا بوی بد می گردند!... حالا نمی روم!

سیزده:

یکوقت دیدم پیر شده ام...درهمین فضای مجازی ر زبانها افتاده که من سن مادر بزرگ بچه های نهمی را دارم ...

خوب چه اشکالی دارد ...

خدا هرچه فرد مسن است برای خاناده اش نگاه دارد ...

پیرشی ننه... قشنگ ترین جمله ی دنیا بوده و هست... نه؟!

 

 

چهارده:

بدبختانه ...به " زور" نمی توان خودمان را به کسی یا چیزی ببندیم!

دلم می خواهد انتهای داستان سریال " دل " را ببینم ...

آیا می شود در بهترین و شادترین لحظه ی کسی " غم " آورد؟!

عشقش را دزدید و پرتابش کرد میان زبالها ... در بالابر زندگی یک نفر سوار شد و بین طبقات بالا دزدیدش و فرو کردش توی لحن ...؟!

در این حالت خشن اجتماع به " زور" حتی نمی توان دیگر یک کودک را وادار به خوردن " به به " کرد!

نمی توان از آن طرف هم " به زور" ( با عذرخواهی تمام تجاوز به عنف...)سابقه یا  پیشنه ی کسی را لگد مال کرد ....

در تاریکی و سیاهی مطلق... عضویت " زورکی" لذت سیاه بردن ... توی گلوی طرف ... فریبی ست که خودش می پذیرد ... بخورد!

لعنت به این دنیای فرا مجازی بعضی ها!

دروغ هائی که می سازند و خودشان همان اول باور می کنند ...

از دنیای رویا... باید بگویم در داستان های دروغ... همیشه حقیقتی هست که به بد ترین شکل ممکن ... وقتی که فکرش را نمی کنیم ... فاش می شود!!!

 

 

قبلن ها در عضویتمان درفضای مجازی ... آن بالاها اعیاد و روزهای شاد و اینها را به ما تبریک می گفتند ... چه خبر است؟

می توانیم با طراحی های ساده ... دل خودمان را شاد کنیم!!!

 

 

۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بالا خره ما نفهمیدیم!...ماکارونی اسپاگتیه یا ... اسپاگتی ... ماکارونی!!!

یک:" عکس های این پست از سرکارخانم تهمینه منزوی"

سرم را از دست می دادم؛ مثل قلب تو!

از کجا فهمید سوم شخص غائب...

تو درون مغز من ... و من ... درون قلب تو؟!

دو:

با پیراهن مشکی توی شب غرقم...

نزدیکتر بیا خورشید...

قدرت تشخیص تو ... دنیای مرا ... تغییر می دهد!

سه:

زندانیم پشت نرده های پیرهن چارخانه ات...

وقتی می رویم کنار رودخانه...

پیراهنت و من را آنقدر چنگ می زنی...

ولی هیچ کدام ...

فکر فرار سمت " دریا" ... نمی کنیم!

 

 

چهار:

انتقام درون رگ های تاک که می جوشد ...

من ...آن جانور خردمندم ... که عقل خویش را به " ژست گیاهی" نمی دهد!

پنج:

لوبیای مسخره!

از توی مغزم ! از خاک روئیدی!

چه حیف ریاضیدان بودم...

وقت زندگی می دانستم ! تصاعد زندگی توی مغز من ...

درنهایت ... صفرو یک می شود!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) بردند دور دست ...

من دست های خویش فروختم ... تا خدا... نزدیک تو ... جادهد مرا!

 

 

 

هفت:

یک/

در سودان با یک مارمولک زیبا ملاقات کردم!

البته مادرم آرزوهای زیادی برای من داشت ... بطور مثال ازدواج و مهمانی باشکوه در" هتل اسپیناس پالاس" ... ولی نشد!

من و آن مارمولک زیبا با یکدیگر به اسپانیا رفتیم و دریک گوشه از استادیوم فوتبال ... برای خودمان زندگی ساختیم ...

فردایش کرونا آمد!و مردم خانه نشین شدند ...

من بیماری " ویتی لوگو " گرفتم که هیچ ربطی به کرونا نداشت!...

" مارمو" برگشت سودان... و من همین دیروز 10 خرداد برگشتم!

از فردا باید بروم بیمارستان و معالجه شوم ... مادرم می گوید من اصلا گذرنامه نداشته ام که از مملکت خارج شوم ...

آیا منظورش این است که من بیماری دیگری دارم؟

یا شاید هنوز دخترخاله ام ... مرا دوست دارد؟

دو/

درست اسفند ماه از عشق شکست خوردم!

گلاب به رویتان!از شدت استرس مدام می رفتم سرویس بهداشتی !

درهمین موقعیت جنجالی کرونا!وسواس امد سراغم و آن قدر دستهایم را می شستم که نگو!

مادرم تصور کرد خدای نکرده نشده باشد معتاد شوم!

جوان قدبلند خوش تیپ و پولدار و همه چی تمام بودم ولی از شانس...

آن قدر وسواس فکری پیدا کرده بودم که باورم شد ...شاید دراین میان معتاد هم شده باشم ...

و آن قدر بی حواس بودم که ممکن بود پایپ یا سرنگ ... هرچی دیگر را داشته باشم ...

نمی دانید از شنیدن این جمله که" معتادها نمی گیرند" در فضای مجازی ... چقدر خوشحال شدم!

ای دلسوزان!ممنون که من و خانواده ای را از نگرانی رهانیدید!

من در سرویس بهداشتی ... عشق ... کرونا و اعتیاد را باهم همان شب ریختم بیرون!

به اضافه ... وسواس!

سه/

از کنارم که رد شد ... احساس کردم دکمه ی پیراهنش را کش رفتم!

نمی دانم چرا ولی ... دستم مشت کرده شد!

چند قدم آنورتر... مشت خیس از عرقم را باز کردم ...دیدم یک عدد10 هزار تومانی توی دست هایم دارد آب می خورد ...

پس دستکش هایم کو که کرونا نگیرم... نکند برعکس خیالاتم توزرنگتر بودی و دستکش هایم را ... کش رفته بودی ...

خوب یعنی دستکش من گرانتر بود؟ پس این ده تومن از کجا آمد؟

ای وای کرونا بگیرم فراموشی هم می گیرم؟

تو پسرم بودی یا همسرم؟چرا سیبیل ات و عینک آفتابی ات را شب نصف شب توی صورتم می گیری؟

آه ! از این خوابهائیست که من می دانم خواب است...

خدارا شکر!اصلا همسر من این شکلی نیست... حداقل بویش برای من آشناست... هیچ وقت گمش نمی کنم ...

بوی کمد قدیمیه را می دهد که چوب گردوست ...

الحمدالله فردا صبح که پاشوم ... دکمه ی پیراهنش را می دوزم ...

تعبیر خواب من ... این است که این همه سال بی توجه بودم ...

خدایا شکر!

خدایا شکر که خوابم و گرنه بازهم از کرونا گرفتن می ترسیدم!

چهار/

روی سکو نشسته بودم و حس عباس جدیدی را داشتم ... به مدال طلایش...

داشتم در افق نگاهم شاخه های گردو را دید می زدم که تورا دیدم ...درست روبرو!

کدام داستان جن و پری ست که از انرزی مخوف درخت گردو می گوید؟

دیدمت صاف آمدی توی صورتم و بعد غیبت زد!

کجا بروم اعتراف بنویسم که غلط کردم؟

یکبار داشتی با زیرشلواری منگوله دارت راه راه چه می دانم چه رنگی ...جوان جوان می خندیدی که دلم غش کرد ! خاک توی سرمن...

حالا باید دم 50 سالگی روی سکوی عباس جدیدی بنشینم ...دراوج خوش بختی ... بعد مثل گلابی غلتان توی رودخانه از کنارم رد شوی که غلط نکنم دستم ببه تو نمی رسد!

جهنم!... آن قدر غلت بزن غلت بزن تا بروی ته گلوی رودخانه گیر کنی!

خاک توی سرمن با مدال جهانی ام!

پنج/

بسته اند مرا به تخت!

وهیچ کدامشان را نمی شناسم ...

پس تو کوئی؟!من که می دانم ولم کرده ای اوی غربت! نکند می خواهند مرا خفه کنند!؟

میخوابم و بیدار می شوم ... تو روبروی من ... اشک درچشمانت ... پرده ها را می کشند و باز غیبت می زند ...

فردا می بینمت که حالم خوب است ... که باید با تو بروم دنبال زندگیم ...

من کجا انقدر دیوانه ام؟! پس چقدر بمیرم ... خوب است؟!

شاید دوستداران تو ...

فردا بخندند و دوباره یکیشان پیدا شود و توی گوشم بگوید:

تحفه است این؟!بسش کن!

" تقدیم به خل خلی های قدیم... مثل لیلاها"!

 

 

هشت:

ترومپ!

درکنار ژامبون و کوکا و سس!

کمی قورمه سبزی و فسنجان !!! صادر کنیم؟!

نه:

لامبورگینی :

من خیلی میترسم پورشه!پراید بفهمه حتما منو میکشه!

پورشه:

دوتائی مون باهم اومدیم ... پس پای خوب و بدشم باهمیم!

آلبالوئی:

هنوز از بابا تون می ترسید ؟کجا اومدید مگه" drivin cinema"!" سینما خودرو"!

پورشه:

خوب اینجا چرا غا خاموشه ... بابامون و دوستاشون مارو ببینن ... خیال بد می کنن!

آلبالوئی:

پاشید برگردید ... ما تو این فیلم نه هدیه خان نه باران خانم نه ساره خانم نه ساراخانم ... هیچکدوم رو ندیدیم ... تو پسرم پسرای قدیم ...آقارضا و امیر خان ... اونوقت این فیلم چی داره مثلا؟!

ناگهان صدای لطیفی از پشت سر:

بچه ها لواشک می خواین؟!خونگی؟!

لامبورگینی و پورشه با وحشت: نه!

پراید:

ببینم مگه به من نگفتید می رید پیست؟!اینجا پیسته؟!

آلبالوئی:

اه این بابا تونه؟!شانس مارو باش... دنده عقب رفتیم مهد کودک!

پراید:

ببخشیر مامان بزرگ!کیک تونو خوردید؟ تولد تموم شد!!!

آلیالوئی:

اووووه کی میره این همه راه رو؟ تولد کدومشون بود اونوقت؟

پراید:

ببین توروخدا!برو دختر دیگه!

لامبورگینی و پورشه:

بابا غلط کردیم توروخدا به مامان هیچی نگو!

پراید:

همین مونده نصفه شبی از مادرامون کتکم بخوریم ... پاشید ببینم یالله!

 

 

ده:

رهبرم ...

می درخشد کشور ایران میان تیره گی ها ...

نور نور عشق ملت است با پیشوایشان علی....

 

یازده:

غم انگیز ترین صحنه بین کارتونای بچه گی مون ! این بود که از پنجاه و دو قسمت پینوکیوی ژاپنی قسمت چهل همین حدودا ... پینوکیو تو یه کوچه غمگین و ناراحت نشسته بود ... بعد پدرش که دنبالش می گشت تا از بدبختی درش بیاره از سرکوچه غمگین تر از خودش رد شد ولی ندیدش...

چنان آه حیفی کشیدیم نگو...

باورتون بشه نشه ... همه مون یه همچین لحظه هائی رو تجربه کردیم ...

از بیخ گوشمون...

وحشکناک ترش اینه که اصلا همدیگرم ببینیم بعد خودمون رو بزنیم به اون راه ... هرکدوم بریم یه طرف ... طرف زندگی خودمون ...

این دیگه نمی دونم چرا؟اتفاق اوفتاده...

جیگر شو دارید؟!

کباب این لحظه هام!!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا ... اومدن سلامتی سنجی...

بدبختانه متوجه شدن من بیماری بدی دارم!یعنی تمام مدت توفضا ... فکر زمینم!

یه روانشناس بهم معرفی کردن به نام بهجت خانم!

نمی دونم به جت اینکه کلا ارتباط من بازمین با بهجت خانم جونه؟

یا نه اصلا ایشون یکی دیگه ست با همین اسم؟

یا نه دارن با این اسم درمانم می کنن؟

اصلا نمی دونم ... فکر کردم به زمین چه اشکالی می تونه داشته باشه؟

جل الخالق!

 

 

سیزده:

خوب زمین جون نفخ که داری!دل پر از گریه و زاری و چه می رونم گلاب به روت ... داری!ویروس ام که داری!مغناطیس ات رو کجای دلم بذارم؟فردا باید 6 میلیون چه میدونم میلیارد تو هوا را بریم بزنیم تو کله ی هم ...

به چیت مینازی آخه؟!

چهارده:

درجنگل واقعیات ... دروغ نمایان تراست ...

من آن دروغم که تک تک واقعیات ...

برای پذیرفتنش ...

دروغتر می گویند ....

از قدیم!

پانزده:

روزهای آینده سیزده چهارده و پانزده خرداد

...

احترام به شهدا و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران ... امام خمینی (ره)...

 

 

۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کو...ویت!

یک:

بعد رفتنت... فراموشی ... با من می خوابید!

وقتی که آمدی ... دربیداریم ... با فراموشی ... رفتیم!

دو:

سرم را کوبید ... روی کف سنگی آشپزخانه!

موش های کینه ای رقصیدند!

مگس های معلق... رقصیدند!

مورچه های گرسنه... رقصیدند!

باکتری ها ی گوشتخوار... رقصیدند!

ولی خود احمقش!...

یک جا نشست و... گریه کرد!

سه:

می مردم از دروغ تو " که می میرم برای تو"!

کشتی مرا درحقیقت" بمیر! بی لیاقت!"!

 

چهار:

یک:

بی خیال مثل پروانه!

                             روی چمدانت می رفتم!

توی تاریکی ... همراه تو!

دو:

گم شدی و درجهنم...

                           درسوزش بال هایم ...

جزجز! کلید می خورد از خاطره هایم ...

سه:

بهشت ان جا بود ...

                                 که پنهان پنهان پنهان ...

ریختم روی هم ...

                     هستیم باهم...دراعماق عشق ... جهنم!

پنج:

نارنجی غصه می خورد توی رنگ های آبی!

من زرد را شکستم با تلخی قرمز!...

و نارنجی ترک برداشت!

                             در :پرتقال من!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) درزیارت خود...

فراموش کرده ام!...

                      آنقدر زنده ای ... کنارتم!

 

 

هفت:

یک/

تو مخالف بودی... مثل هر مرد دیگری!

دوهفته فقط فریاد می زدی ...

تمام راه هائی که یک مرد عاشق باید می رفت را رفتی ... درهارا قفل زدی!با پدرو مادرم صحبت کردی ... به پایم افتادی و پاهایم را بوسیدی... اصلا غش کردی!سکته مغزی کردی و لکنت زبان گرفتی... و از همه مهمتر... تنها دارائیت ... درخت نارگیل پدری را به من بخشیدی ... ولی فایده نداشت ...

توی " نر" می توانستی برای نسل هرچه میمون هست بچه بسازی و نسل مارا نگاه داری ولی من " ماده" داشتم با بهترین فضا پیمای جهان که نزدیک 20 میلیون دلار ارزش داشت! میرفتم ماه!

متاسفم!

باز نخواهم گشت!

و از آن جا " موضوع من" برای علم شکلی" ورا جنسیتی" و" ورا زیستی جانوری" خواهد گرفت!

از این پس... خواب مرا خواهی دید که ... درفضا با میمون های دیگر ... ملاقات می کنم!

دو/

داشتم می سوختم که" چه کسی پنیر مرا دزدید؟"

اندوهبار ترین سرنوشت...این است که... آن را ازبر باشی!

صبح در حالت شگفت آمیز سرخوشی از یک طرف دنیایت بدوی... طرف دیگر تا خوشمزه ترین جایزه ی دنیا نصیب تو شود ... دریغ!فقط چند ماه در آزمون و خطا به مسیر کوتاه رسیدن...

آن شکم که برای من شکم بود ... ای سوپر روانشناس! برای تورسیدن به نظریه ای بود که ... دنیارا متعجب کرد : آزمون و خطای موشی!

تلخ است اگر عشق من و همسرم... سرهمین بهم بخورد... کو؟ بسته ی پنیر سوئیسی من ... کو آقای استاد!

سه/

خانم توی چشم های من مستقیم نگاه می کرد . نمی خواهم بگویم به اندازه ی همسرم درجنگل زیبا بود... ولی به هرحال هرکار بکنی ..." یک مرد" " مرد" است!

اسارت و کاردر سیرک از ابتدا برای من خاص نبود!یک جور تجربه هم نبود!قدم گذاشتن به دنیائی بود موازی دنیای خودم!

من جای دیگر تمام شده بودم و از جائی که آغاز می شدم ... باید با تفکر و تمرکز با یک انسان کار می کردم ...

دستش را می کشید روی سرم و می گغت:ژو... لطفا دهانت را باز کن تا من سرم را بگذارم داخلش ... با هم می شماریم 1001 1002 تا...... تمام می شد!

بعد همه کف می زدند مرتب و من یک ران گوسفندی را با لذت می خوردم!

در مورد این زندگی نظرم این بود:

زندگی با یک انسان نوع " زن" وقتی خیلی شیری و می توانی تشویق دیگران را نسبت به خود جلب کنی...!

چهار/

می دانم تا برسی عطر تن تو... چند نفر دیگر مثل مرا بدبخت کرده ... آن نگاه آرام ...

ولی چه کسی می داند وقتی چنگ می زنی درون موهایم و توی تخم چشمهام نگاه می کنی ... تا چه حد ترسناکی ...

تو همان دیو قدیمی داستان ها نیستی که دخترکی اسیرش بود؟

وحشتم از این زندان بیشتر از ازادی از اسارت توست!!!

با دنیای هیولاهای بیرون ... انگار فقط تو... بلدی!

میمیرم اگر ... دیو من بمیرد!

میمیرم اگر از آن بیرون... توی سیاهی... همه چی گم شود!

با من درهمین اندازه های خانه ... ترسناک و هیولائی بمان!... روحیه ی جنگجوی تورا من ... ندارم ...

دیوخان!

...................

از طرف لیلی ( چشمک)

 

 

هشت:

ترومپ!

قدم سوی اینده ... میان ویروس و پول!

ما نباشیم هم دنیا برای خودش... می سازد !

نه:

" در قهوه خانه ی محل"

پراید:

اگه فکر می کنید من رای خاله ام رو به عمم می دم ... سخت در اشتباهید ...قل قل قل قل قل قل قل قل

تویوتا خجسته:

هه!عمه همیشه غم بردارزاده شو داره!من اوفتادم زندون... عمه ام مرد!...قل قل قل قل قل قل قل قل قل

سیتروئن کراک:

چی میگی بابا!هیچکدومشون زن آدم نمی شن!وقتی میره تازه می فهمی اووووووووووه کی رفت!قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

شاه وانت پیکان:

خفه بابا!خاله عمه کدومه!؟سوسولای بدبخت!من اصلا تو بیابون بزرگ شدم ... عشقم جاده س...قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

رنو 5:

ای بابا!اون قدیم نبود ... عزیز کرده بودیم خاله مون 5هزار عمه مون 10 هزار همینجور رقابتی از شون تیغ می زدیم ... الان دختراشونم بهمون نمی دن...قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

ناگهان بابا پزو:

پراید غربتی!پاشو بریم خونه!عمه لیلاند... اومده کادوی ختنه سورون پسرها رو بده...

همه تو قهوه خونه:

قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

بابا پژو:

مشتی حساب ما چقد شد؟

کامیون بنز زمون شاه:

200 قل قل قل قل قل قل

بابا پژو:

جهنم!50 روش شیرینی ختنه سورون

همه تو قهوه خونه:

قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل

(صدای خفه ی پیکان 57 معروف به داریوشی):

برای سلامتی سلطان غم " مادر " صلوات

...................

 

ده:

رهبرم...

بردیم عم خویش به بیگانه ... دلش سوخت؟

ای وای اگر آل علی(ع) عشق نباشد...

 

یازده:

فقط هزار بار تو خونه تو حموم مثلا صدای خواننده هارو تقلید کردیم و امیدوارانه تو ی هزار مسابقه ی استعدادیابی عین خودشون بودیم ...

ولی می تونیم زحمت رو کم کنیم یه " اکو لایزر" چه می دونم صدا تمیز کن صدا قشنگ کن یه همچین چیزی بخریم بعد صدای قشنگ دو خشمون رو بکنیم صدای ظزیف جناب تتلو!

ای کیف کنیم!

چن سال بعد مخصوصا اونائی که آلبوم رسمی ندارن !یهوئی 18000 تا آهنگ از شون می آد بیرون ...

از یه چیز بی تربیتا خوشم می آد ...هزار سال اگه بتو نن آدمای سودجو تو دهنشون حرفای قشنگ قشنگ بذارن ... قربون خدابرم شانس که نیس ...

از هرطرف میباره ...( با این چشم کور چشمک... جهنم دیگه)

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم... داداشامون ریختن اومدن... ما که سال ها بود داداشا مونو انقد عصبانی ندیده بودیم ... گفتیم راحت باشین ما جائی هستیم که مثل خونه قابلمه رو سرمونه!همه شئونات کامله!

بعد گفتن: دختر! بیازمین ببین چه خبره؟ این خواستگارات چی میگن دم در خونه ی بهجت خانم اینا ... انگاردنبال عکس بچه گیاتن!

گفتیم:

خوکه چی؟بچه هامونم رفتن خونه بخت بهجت خانم جون خبر داره؟کم مونده نوهامونو بغل کنیم بریم پارک!

بعد داداشامون چائی فضائی خوردن ... و درحالی که کاملا توجیه بودن برگشتن...

" گفتیم فضا مزاحم نداریما!داداش ماداش!"

سیزده:

خوشگلای من توجه بفرمائید:

من از گل گلابای فضای مجازی آقایون...قدیری و شیرازی ... ممنونم!

امضای آنلایند:

رازگوی یک ذهن بیدارشده!

چهارده:

اووووووووف !

 

۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی