بی شمس

ادبی

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شبا خندگان (اثر خوان خورخه لولو خور خور)ترجمه از:میم .تشدید.لاف.الف. نصرالدین!

یک:

سر مسئله ی چشم های تو ... کمر شکسته ام!

وای!اگر سر مسئله ی لب هایت ... بمانم!

دو:

مرا در آغوش خود نپذیرفتی ... خاک!

من دانه ی عشقم!

تا به حال ..." سرو" شده بودم!

سه:

بوی کباب دل من!اشتهای تورا کور می کند ...

نمی خوری ...جگری که سال ها ... عاشق اش بودی ...

 

چهار:

بیرون خانه های مردم کار می کنم ...!

ولی حرفم ...درون خانه های مردم ... کارگر است!

پنج:

روی سقف خوابیده ام ...

کنار لوستر قدیمی ...رنگ رنگ ...

تو خوابی!

مثل همیشه با من می جنگی تا بمیرم!

می دانم ...بیدار که شوی ...

من مرده ام وتو ...

پیروز به زندگیت ادامه می دهی !...

سال هاست می خواهم ... مطمئن باشم ...!

شش:

مزار شش گوشه ات را باران اشک من ...

می شوید و خدای به قلب شکسته ام ... رحم کند ...

هفت:

در اندرونی خانه خوابیده ایم و داریم فکر می کنیم امروز چه بپزیمواصلا چکار کنیم و بعد با خودمان می گوئیم ... پاشویم برویم پاساژ!و بعد می گوئیم اشکالی ندارد پاشویم برویم گذرنامه بگیریم برویم ترکیه ای رانسه ای جائی !!!.... این همه تعریف می کنند ...خانه نشین نباشیم !و تا نمرده ایم به ریش امان نخندند...

ولی انگار یک چیزی یادمان رفته که باید داشته باشیم ...که انگار نداریم ...خوب پس ...قضای حاجت که کرده ایم!!!....نکند همان مسئله ی عشق باشد که می گویند؟وما گم اش کرده باشیم وای وای خدای من ...فردا مرض پرض نگیریم!...

یک:

یکروز مانده به سی سالگی مان دیدیم هنوز دختر خانم اسدالله خانیم و سی بیل مان بسی کلفت شده ودرمقام استادی کم از " مریلا زارعی " نداریم!خواستیم به شاگردان و طرفدارانمان نشان بدهیم که ایول خواستگار که از پانزده سالگی درکمین امان نشسته تا تورمان کند!و به اشارتی می توانیم عشق را راه بدهیم توی زندگی که ...همین کردیم ...درست درسی امین سالروز زندگی اجازت دادیم یک خواستگار جدید؛ که البت با انجام این کار می خواستیم با یک تیر دونشان بزنیم هم خواستگارهای قدیمی را بجزانیم!و هم خود به زندگی برسیم ....

البت همین شد و می گویند آن روز مرگ موش و قرص برنج بود که لا به لای تی تاپ و شیرین عسل ...جا به جاشد ... دممان گرم!

دو:

رفته بودیم دانشگاه و نشسته بودیم که خبررسید ...حاج خانم چه نشسته اید که نام شمارا زده اند روی بورد!داشتیم کله ی خبر آورده را می کندیم که گفتند : نکن!شاگرد اول دختران دانشگاه شده ای و معادل صد و پنجاه هزار تومان!" یک میلیون و پانصد هزار ریال عهد قدیم" از دانشکده ی علوم سیاست جایزه دریافت نموده ای!

قلبمان شاد شد...هنوز ماشالله ماشالله انگار بی سی بیل هم ... جمع کردیم بچه هارا بردیم بوفه!

سه:

آهان داشتیم از عشق گم شده ای می گفتیم که مثل نشانی آتلانتیس برایمان اهمیت داشت...

هفته ی گذشته دیدیم خواستگار قدیمی مان سرکوچه امان دارد نان بربری می خرد که بلافاصله متوجه شدیم ای خدا ! چهارتا دارند مراقبت می کنند و فهمیدیم درکارهای این مملکت شاغل شده اند و عجب کاری ...

خدای مرا ببخشد که درمورد شکم ایشان لاف بزنم که دقیقا بقول مادرم انگار گوسفند رمانف ایشان را بغل نموده بودند!

البته قابل ذکر است که این جانب هم درخانه ی همسر همچو ایشان!...

ولی کیست که خاررا درچشم دیگران نبیند وتیر چراغ برق را درچشم خود ببیند!

بهرحال!خنده کردیم و گفتیم خوب شد!که درانتخاب دقت کردیم وسی سال هم درس عبرت بودیم ...

چهار:

تو هم ای نازنین!

از اقدامات و کرده های خود که برای خودمان عاقلانه بود!و دلیل داشت چه بگوئیم که بیائید و...

ممنون از شرکت بیان و آقایان قدیری که مارا بسی سال تحمل نمودند ...

آن قدر دوست دراین مملکت داریم که دشمنان مان " بیب" بخورند درمورد ما دست به اقداماتی بزنند!!!

سی بیل مان را درسی سالگی کنده ایم ولی هنوز جایش یلقی ست!

وهرچه داریم از کرک و پرمان داریم که هنوز نریخته است!

به عنوان دختر اسدالله خان!ان قدر بلدیم که...نگو!...از دوراه قپان بگیر تا دقیقا دقیقا سرپل تجریش!از آن ور و این ور به بعد ... به دردمان نمی خورد!...

ای سپید رویان روز گار ... من الله توفیق!

درس عبرت: لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

تا نمرده ای ...زنده ایم!

اللهی که ...

زندگی کنیم ...

نه:

مامان بنز:

بوگاتی برمی داشتی این بچه هارو یه چن روز می بردی لواسون!

بوگاتی:

الان مگه لواسون چی داره جز سرما؟می ریم اون جا اینا می خوان اسکی کنن !خود آقای ساوه شمشکی گفته اینارو نیار!

پراید:

برای چی؟ مگه چیکار می کنن تو این همه آدم؟

بوگاتی:

از سه سالگی زندگیشون تا حالا!سه بار لگنشون توی اسکی شکسته!استخوناشون ضعیفه!

مامان بنز:

حیف!معلومه که به خانواده تو رفتن!وگرنه پراید که مادرش من باشم ... بابا شم پژو ...تا حالا یه بارم جائیش ترک نخورده!

پراید:

مامان مامان !گوش می کنی ... من می ترسم با سرعت 60 برم باد منو تا قزوین ببره!یا مثل لاک پشت چپ کنم!

بابا پژو:

خوب بکن!اصلا داغون شو!اولامثل  من که پدرتم هفت تا جوون داری!دوماکلا تورو از نوبسازن میشی بیست میلیون!نوات 60 میلیونم باشه ...به درک!جوون تازه از خدا گرفتی ... پیار سال رفیقم ژیان رو آقا صبوری باز سازی کرد هفت صد میلیون تومن!خرج کرد واسه دلش...همین بوگاتی و بچه هاش توی تعمیر آینه بالای سیصد میلیون خرج ور می دارن!

بوگاتی با گریه:

به مادرم گفتم منو به عربت نده!

مامان بنز:

آره!منم باورم شد!

ننه خاور:

بگیر بشین!من چی بگم از تبریز تا تهران بیام ... دیدم بیوک آمریکائی از آب دراومد ....اوهو اوهو ...ددم وای!!!!ایییییی ااایییییییی اییییییی!

ننه خاور و بوگاتی باهم گریه کردند!

 

ده:

رهبرم...

درعشق ملاحظه نیست ... اگر که ما عاشقیم ...

گاهی ... صبر نداریم و خدا می داند ...

یازده:

چن وقت پیش به خاطر حجم زیاد کتاب مطالعات اجتماعی برای بچه های متوسطه اول داشتم می گفتم که عزیزی فرمودند خلاصه ی دروس رو بیان کنید و جزوه تهیه کنید که اتفاقا برای اولین بار دست از لج بازی برداشتم!و برخی دروس رو با همین روش و پیشنهاد به همکارای دیگه ...انجام دادم ...

سال گذشته بچه های کلاس از من شکایت به بالا بردن که چرا ما درسمون از بچه های دیگه در مدارس دیگه جلوتره!و ادعا کردن وقتی با سرعت غیر مطمئنه درس داده میشه برای مرور دروس وقت کم می آد...و حجم درس ها برای پاسخگوئی زیاد میشه...

...

بهر حال با همه ی اینها بودجه بندی دروس مشخصه وحتی با حجم زیاد سه جلسه زاپاس برای هر درس وجود داره تا امتحان دی...و اینکه بچه ها عقب می مونن!..." دیگه دیگه"...نگم!

...

از سال 76تا 79 مدارس دبیرستان ایران ترمی واحدی بودن کاری به اشکالات اون طرح نداریم!

بچه ها باید انتخاب واحد می کردن و باید برای هر ترم مثل دانشکده 18 واحد برمی داشتن که مثلا تارخ ایران  جهان 6 واحد بود که باید 6 ساعت در طول هفته می داشتن ... که خدا میدونه با شرایط مشابه !باید توی سه ماه کتاب حالا نمی گم سیصد دروغه ولی دو ستون ریز صدو پنجاه مثلا.... خونده می شد و توی سه ماه تقریبی تموم می شد!خدائیش ببین ما چی هستیم ... جل الخالق!ماشالله!

دوازده:

توفضا نشسته بودیم دیدیم یهو ... فرمانده قضا پیما اومد تو ... گفت بچه ها از فردا باید زباله های فضائی رو جمع کنیم ... ما خندیدیم گفتیم خوب جمع کردیم کجا ببریم تهران که نیست که آراد کوه داشته باشه فرمانده فضاپیما گفت میریزیم توی یه فضاپیمای دیگه می بریم آراد کوه فضائی ...مثلا چیتا پیریوس!

گفتیم باشه... شب اومدیم اینستا دیدیم عکس مارو بافیلم نارنجی پوش آقای مهرجوئی درست کردن بعد ترانه ی ستایش شهاب مظفری رو رومون گذاشتن ...بعد نوشتن ... زباله جمع کنی از فضیلت های شماست ... زباله جمع کنی نشانه شخصیت شماست ... نمی دونم جای ما باشید چیکار می کنید ولی ... خوب عزیز من می نویسی ...behi 666 که من می فهمم کی هستی ...خود حامد بهدادم دمش گرم !

سیزده:

من درون خویش را باتو ... قسمت کردم ...

قلب ...قلب...قلب...

همه را ریخته بودی بیرون ...

مقابل دیوار خانه مان ...پر بود از شعر ...

نمی خواهمت ...

بی ظزفیت!

کوچه جای مرکز زندگی من ... نبود!

 

چهارده:

یک:

کجا بریم که هواش تمیز باشه.... آلپ؟نه!چین؟نه!لرستان؟نه!

نپال!

درکشور نپال از سال 1975 تاکنون آمار گیری نشده ...نمی دونن مردمش چن نفرن!فقر مطلق وجودداره!به عبارتی با آب و هوای تمین شده می تونید  یه ویلا بالای کوه عین ویلای اپرا وینفری بسازید با سه میلیون تومن!

آدم هست با قدرت های جادوئی همون جا دویست تا آجر میندازه تا قله کوه پنج هزار تومن ... دارم برای بازنشستگی میرم اونجا ... فردا نگید نگفتی ...!!!

دو:

امتحان (ارزشیابی عملکردی)

فکر کنید مثلا پپه قراره سئوالات امتحان نهائی نهمای مارو به مدرسه برسونه که هانیه ! با تفنگ ساچمه ای باباش که از قدیم برای بچه دبیرستانیا حکم کلاشینکف رو داشته پپه رو میزنه! بعد سئوالا می افتن دستش و شاگرد تنبلای کلاس نهم همه شون بیست میشن ...

الف) درصورت اول بنویسید دیگه برای بچه زرنگاو خب خوبا دیگه چه امیدی میمونه ؟

دو)امار کلاسال من که همه شون بیست شدن ... باعث شادی بقیه میشه یا نه؟

هر سئوال ده خط هر خط ده نمره!

من الله توفیق....

تیتر : نام شعری ست از زنده یار ابوالفضل زروئی نصر آباد

شعر طولانی ست من فقط آدرس رو میذارم خودتون بخونیدلطفا

 برای ایشون ورحمت ایشون صلوات zarooeei.ir

۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مردن آن طرف سیم ها ...مردن این طرف سیم ها ... مردن روی کاغذهای کاهی ...مردن توی فیلم!

یک:

غرور رفت از زانوانم و افتادم به پایت ...

درحالت سجده ...تو مرا خاک نکردی ...

دو:

می رفتی و من در آن لحظه ی خاص ...پیر بودم ...

تو جوان!به اینده می خندیدی و من ... به قبر!

سه:

بیدارم ...

توی عکس کودکیم ...توی باغچه ...روی تاب!

تو ...مرا توی خواب می بینی ...

توی کشو های دراور...

گیره های مویم ...

نمی دانی...

کدامم را انتخاب کنی ...

خرگوشی ...یا دم اسبی ...

درکابوس موهای نداشته ات!....

چهار:

رفت خیابان چشم من تا شهر ...

پیاده ...مرد مرد ...درجستجوی عشق ...

عمودی ...افتاده!

پنج:

برای بوسیدن شانه های یوسف...

آن قدر مرد نبودم ...با نام زنانه زلیخا ...

صدایم کنید!

شش:

مزار شش گوشه ات را به تلافی نامم آمده ام ...

صدام کرده ای ...لیلا ...فریاد می زنمت ...یا حسین(ع)...

 

هفت:

و نمی دانی اگر من بفهمم که تو مرده ای ...چه اتفاقی می اقتد ... زبانم لال زبانم لال ...چه می شود و بعد من توی این دنیا به غریبی و غربت و زبانم لال زبانم لال شاید بمیرم و رویم به دیوار کابوس مس بینم شبها که اتفاق می افتد که ...نمی خواهم بیفتد که ...

یک:

درنوجوانی دیده بودیم محمدرضا فروتن مزاحم نیکی کریمی بود و آتیلا پسیانی همسرش اجازه نداده بود که برود دانشگاه خوب یادم نمی آید باید از تهمینه میلانی بپرسم ولی تا آن جائی که یادم هست محمدرضا فروتن که کاپشن خلبانی پوشیده بود ...آتیلا پسیانی را با ضربات چاقو کشت !بعد پلیس آمدو محمد رضا فروتن را گرفت ...برد!

ونیکی کریمی که مشکی پوشیده بود و لیسانس نگرفته بود و انگلیس نرفته بود و دوتا بچه ی قدو نیم قد داشت وسط گریه هایش گفت: وای من فردا چکار کنم؟ اول بروم دانشگاه بعد بروم انگلیس ...یا اول بروم انگلیس بعد بروم دانشگاه؟که دوستش مریلا زارعی که همه ی این کارها را کرده بود شانه هایش را گرفت فشار داد و گفت: هرجور مایلی عزیزم!

خدانصیب نکند ... زبانم لال!

دو:

نمی دانم حاجی واشنگتن قبل لوس آنجلسش یا بعد لوس آنجلسش رفته بود کنسرت گوگوش خانم که ...مرد!

یا ویلتا!آگهی فوت ندادندو حاج خانم واشنگتن یک دادبلند زد که:

حاجی مرد!همین!

سال هاست درهمین مملکت غریب داریم دنبال قبر شان جهت فاتحه می گردیم ...ولی نیست ...

می گویند حاج خانم سوار هواپیمایشان کرده و آورده است ایران ...

ما که طرفدار ایشان بودیم ...

خدانصیب نکند ...زبانم لال!

سه:

نمی دانم زبانم لال!زبانم لال!حسین پاکدل که با تاریخ تلویزیون سینه به سینه پیش می رود چرا درزندان نمرد؟ آن هم با هفت میلیاردو نیم تومن بدهی...!لابد قدرت عشق و اینها !بعد دختر عمویش که صدسال پیش برایش می مرد دوباره همان مریلا زارعی ( خر شانسی را می بینی)هفت ملیارد داد به پسرش و با آن جوان به آن خوشگلی ازدواج کرد تا خانم مهربان و خانه دار و مادری دلسوز ی چون الهام پاوه نژاد را از دوجهت بسوزاند ...

اما کارخدارا ببین من نفهمیدم بعد16 قسمت که آن پسر جوان خوشگل دوست فرزین با کدام شناسنامه با دختر مورد علاقه اش ازدواج کرد که دختر عموی پولدارو بلای بابایش نفهمید؟!

خدا نصیب نکند خدانصیب نکند ... زبانم لال زبانم لال ...وای وای وای ...

( حالا من قسمت مربو به محمد رضا فرو تن اش را نمی گویم)!

چهار:

من مردم مردم مردم مردم ...و بعد فهمیدم آن قدر مردم که مرگ برای خودم بی اثرشد ...

هر بار مردنم جزغم برای تو چه داشت که می دانم باز هم بمیرم همین هست ...

زندگی مثل همین داستان های بی مزه!درتکرار است ...یکی دولا می شود و عشق تورا برمی دارد و می پوشد!...شاید...ولی درقبر نباید سوخت ...آن قدر از عشق ات بمیر تا توی قبر دنیا و لباس هایش برایت هیچ باشد ...

لنگه ی تو: لیلی

 

هشت:

ترومپ!

کله پاچه ...مغزش و زبانش و چشمش ...به به!

کله ی گوسفندی ...نه کله ی خوک ... ای جان!

 

نه:

پراید:

رفته بوده استخر؛بعد از استخر با بچه ها رفتیم کافه؛ بعد از کافه رفتیم قهوه خونه؛بعد رفتیم فرحزاد...

بوگاتی:

خوب که چی؟

پراید:

ببینم او اصلا روی من غیرت نداری؟شاید با خواهر دوستام رفتم...شاید اصلا شیطون گولم زد!

بوگاتی:

خواهر؟ کدوم دوستت؟ نه!فکر نمی کنم!

پراید:

بوگاتی:

دنبال شناسنامه ام نمی گردی؟ مثلا قسمت ازدواج ام رو چک نمی کنی؟ یا مثلا موبالمو نگاه نمی کنی؟

بوگاتی:

برای چی مثلا؟نه!

پراید:

ببین البته بدون شناسنامه ام می شه ...ولی خوب...ام...حالا مثلا فکر کن تو فرحزاد...

بوگاتی:

پراید من دارم می رم بخوابم ... ببین آب خنک ام می ذارم روی دراور...گوشی می ذارم صدای خروپف ات رو نشنوم ...اگه کاری داشتی لگد نزن!

پراید:

اه بوگاتی ...پس تو روی من اصلا غیرت نداری؟ کراش نداری؟ آخ جون ...

ناگهان باباپژو:

پراید دیدم بوگاتی رفت خواستم یه چیزی بهت بگم ... ببینم با این همه خوشگلی منم ببر!مامانت روی من غیرت نداره!

دریک لحظه مامان بنز و بوگاتی:

وای بچه ها!خبر دارید ما داریم می ریم کلاس جوجیتسو!

ننه خاور:

تازگیام مدشده؟عروسای گلم؟

بابابیوک:

یاخدا!من بدبخت شدم ... ای پراید خدابگم چیکارت نکنه....

 

 

ده:

رهبرم ...

اگر صدای قلبمان شنیده نمی شود ...

آن قدر زنده ایم که ملت ایران باشیم ...

 

یازده:

نشسته بودیم تو فضا داشتیم ...قرص های ویتامینی تکمیلی مونو می خوردیم ...یهو یاد زرشک پلو با مرغای ایرانی افتادیم ...آه یادش بخیر گربه های حیات بهجت خانم جون اینها ...یادش بخیر استخونای جناق و شرطائی که می بستیم ...الان اینجا تو فضا...

اصلا واقعا زرشک ... زرشک ... زرشک ...

 

دوازده:

واللا ما که بخیل نیستیم که ملت کجاها رفتن و کجاها خونه دارن و تابعیت کجاهارو دارن ...اگه مام موقعیت داشتیم الان عین اونا بودیم که بلکه ام بدتر...

مثلا من خدا بهم موقعیت نداده و گرنه شک نکنید همین الان یه خونه چن میلیون دلاری تو کاراکاس داشتم ...

یا فرض کنید یکی از جت های خصوصی دی کاپریورو که مناسب با محیط زیست هم هست می خریدم و تا شهرستان با ماشین نمی رفتم!یا ازاون کلکسیونرهای عجیب می شدم ...مثلا کلکسیونر توالت ...طلا؛نقره؛بوکسیت!واینها...شایدم یه استخر قهوه ی تلخ برای خودم درست می کردم ...

واز این دست....

سیزده:

اومدم تو تنظیمات وبلاگ ترانه بذارم نتونستم زدم کل نمای وبلاگ رو خراب کردم ...خلاصه درست شد ولی همین پست رو مجبور شدم پاک کنم و دوباره با تیتر جدیدو عکس های جدیدو حذف دوقسمت بنویسم ...

دیگه اگه داغ داغ ندیدی تقصیر خودتونه ... باز من که با خستگی نشستم دوباره نوشتم ...شما بودید نمی نوشتید!!!

دیگه اینجا تف مال چسب مالم نمیشه کرد ...جل الخالق صفحه شون عین آدم میفهمه چیکار می خوای بکنی ...قدرت خدا!یعنی مهندسه؟!

 

۲۲ آذر ۹۸ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

Nothing was mor precious than my entire heart...... fragment of my heart to sprinkle it beneath your foot!

"چیزی عزیزتر زتمام دلم نبود ...ای پاره ی دلم که بریزم به پای تو ..."

معنی شعر تیتر

یک:

دستت رو شد از درون چشم ات عشق ...

خزید لابه لای مژگانت و ... اشک شد!

دو:

فروختمت انگار طلا بودی و با قیمت بالا ...

وقتی جای خالی تو ...روی دست من " هیچ" شد!

سه:

پرسیدمت و توی آمار ... کسی نبودی !

وهیچ جا ... روح!آدم نیست!

نه خارج ... نه ایران!

دهانم را بستم ... تا کسی نداند که من ...

روح را آدم حساب می کنم و ... می عشقمش !

 

چهار:

روی صندلی من!تو آه بودی ... سال ها ...

یاسی!

دلت نمی خواست من بنشینم با عشق!

پنج:

تقویم میان دست من ...گذشت کرد از روز تولدم!

و ...

روز تولدم ...تا سال بعد...چند ثانیه بیشتر نبود!

شش:

مزار شش گوشه ات به دست من رسید ...

جانم عباس (س) دستت... که دست من رسید ...

 

هفت:

ورفته بودیم موزه!همین چند وقت پیش نگارستان ... درتهران خودمان!که دوراز جان شما باشدآن روز مریض بودیم و عید نوروز بود!!!و خیال کرده بودیم که هیچ کس آن جا نیست و بعد دیده بودیم ملت آمده اند از ایران!جهت صفا ...

...

تا بود سی بیل بود به یادگار از گذشته و همین طور با خودمان داشتیم به ارزش سیبیل های گذشته فکر می کردیم ...مثل شوگند یاد کردن ... مثل سیبیل به باد دادن ... و مثل سیبیل نمایشی و اینها!

" داستانک های زیر را جدی نگیرید ولی ...!!!"

یک:

نشسته بودیم و داشتیم چای عصر را می خوردیم مثل هر روز ...وقتش رسیده بود که بیائی ...دقیقا یادم نمی رود سر ساعت 5 عصر!دررا باز کردی و یکهو ظاهر شدی ...از تعجب هی کشیدم از اینکه بعد سال ها سرجایش نبود !...

روز ی که عاشقت شدم وجه تمایز تو از پسرهای دیگر بود ...فرش می دادی و اصلا به اسمت می آمد ...گودرز!وای!

امدم بگویم زبانم لال پس کو؟که دیدم یک راست رفتی اتاق خواب و پی گیرت نشدم!فرزین و فرزانه داشتند می خندیدند :!پس بالاخره طوفان بردش ...وای مامان یه چن وقتی بابا رو جائی نبر!...واز این حرف ها!دلم سوخت چند تار موی پشت لبت... سی بیل هایت کو؟...

دوسال است هنوز و من بااین مسئله کنار نیامده ام ...حتی نپرسیده ام ...کو؟می دانم که باعث غم نیست ...پس نمی پرسم ....گودرز عزیز!

دو:

نشسته بودیم درحجره ی خود به کشیدن قلیان که خبر رسید دور شوید ...کور شوید که مظفرالدین شاه قاجار دارند می ایند ...شاگردمان داشت درحجره را می بست که ناگهان غریبه ای پرید داخل!ا زترس جهیدیم و دهانمان را بسایم تا شاه از محل ما دور شود ...خدای را شکر متاع ما اعلیحضرت پسند نیست ...درکار تجارت یونجه ایم!و این چیزها زیاد به چشم نمی آید ...عنقریب غریبه خودش را به ما رساند و گفت متاعی دارد ...چیزی درحد جادو!کنجگاو شدیم و البت قیافه اش به خارج رفتگان و فرنگ دیدگان می خورد ...

پدرمان سال ها بود که مارا از کلاه برداران و شعبده کاران برحذر داشته و خبر داده بود ...با این حال اگر با چشم خود نمی دیدیم باور نمی کردیم ...جوان سی بیل خودش را از روی صورتش برداشت و بعد درحالی که ما از تعجب دهانمان باز مانده بود یک مایع عجیب که اسمش راچسب " راز ی" گذاشته بود دوباره پشتش مالید و به پشت لب هایش گذاشت ... آه که چه افکار شیطانی ای که به سرمان نزد!هی استغفرالله گفتیم ولی تا چشم بازکنیم 5 تومان!پول داده بودیم و سیبیل چسبان را خریده بودیم ...

پس فردا ختنه سوران نوه ی عمه ی مان بود و قرار بود بانوان زیبای شهر برای شیرینی خوران منزل عمه جمع باشند ...چه نقشه ای که نکشیدیم سی بیل مان را زدیم ...بعد با مهارت چسباندیم رفتیم خانه ...

از عشق پس فردا داشتیم می مردیم که بی سی بیل برویم مجلس زنانه!

چه اندرونی ای عمه ی ما داشت که ندیده بودیم!دخترعمه بزرگه امان چی بود!خدا لعنتش کند!اویییی اوییی آن دختره ی کوچک عفت خانم رفته بود بیست تا النگو خریده بود تا چشم زن مارا در بیاورد ...ای دریغ که با کمی سرخاب و سفید آب و بی سی بیل مادر خودمان هم مارا نشناخت!

شب گذشت و قبل از اهل خانه رسیدیم و سی بیل مان را چسباندیم و کله ی خانه نشستیم !همین طور داشتیم دوغ می خوردیم که ناگهان چشم عیال مان دوتا بود چهارتا شد ...نگو که سی بیل خیس بود و ... ای وای نگویم از سی بیل بر باد رفته!فتنه شد و قضیه ی چسب راز ی و سیبیل قلابی و زن مردنما و مرد زن نما تا شاه لو رفت!خوش بختانه ما داماد اسیر الدوله ایم و به این دلیل اسرار ما در شهر فاش نمی شود!

سه:

همسزم چه می داند که من چه می کشم!می داند که من تمام قیافه ام سی بیل است و دوستم دارد ...اگر بداند امروز چی شد قیامت می گذارد ...

....

مسافر سوار کرده بودم تا پیروزی ...پیاده شد و یادش رفت جعبه ای را که همراهش بود با خود ببرد...ترسیدم که مبادا فتنه ای گریبانگیرم شود بهر حال گفتم ببینم داخل جع به چی هست که فردا اگر آمد ...مدعی نشود ...البته چه اشتباهی باید همانطور تحویل تاکسیرانی می دادم ولی اگر بمی بود چی؟تا برسم انقلاب ترکیده بودم!ترسیدم و فکر کردم گوشه ای از جعبه را سوراخ کنم و از گوشه داخلش را ببینم ...هرچه کوچکتر سوراخ می کردم نمی دیدم تا اینکه اندازه ی صورتم سوراخ کردم تا تویش را ببینم باورتان می شود که چیزهای عجیب در دنیا هست!؟اسپری موبر!و این چیزها!یک آن دماغم سوخت و سرم را کشیدم بیرون ...اول فکر کردم هوای آلوده باعث این حسم شده ولی وقتی توی آدینه ماشین خودم را دیدم باور نکردم ...سی بیل مژه و ابروهایم ناگهان ریخته بود!از وحشت داشتم می مردم ...یادم آمد تبلیغ یک آرایشگاه درنیاوران ...تتوی مردانه!تا برسم خانه ابروهایم را تتو و خط چشم کشیده بودم ...حالا سی بیل به جهنم!

زنم دررا که باز کرد یک هی کشید و همانجا غش کرد ...بیچاره فکر کرد من اعظم خانم دختر خاله ی نرگسم!ولی بعد مرا شناخت و گفت گودرز!کار خوبی نکردی!

جعبه مربوط می شد به یک شرکت دانش بنیان ایرانی که انگار می خواست فن آوریش محرمانه باشد!

کوتا من ابرو ...سی بیل و ...مزه ...دربیاورم!

چهار:

تو هم ای نازنین!

علاوه برسی بیل...ریش هم داری و خدا می داند که جذابیت مردان با این ها چقدر بیشتر می شود ...باورم نمی شود که جناب فیدل کاسترو قسم یاد کرده بود تا کشورش از لحاظ تولید تیغ خودکفا نشود ریشش را نزند ...اما بعد 70 سال مبارزه و تلاش آخرش فهمیدیم مسئله ی اصلی خوش تیپی بوده است ..وچقدر تغییر قیافه ها برهمین است ولی تو نازنین باور نکن!و ادامه بده چون راستش را بخواهی وقتی نداشته باشی خوشگل تری و من بیشتر حسودیم می شود و داشته باش که کمتر خوشگل باشی ....!...بهرحال داشتن بهتر از نداشتن است و این شامل تارهای موهم می شود ...حالا چه زائد و چه غیر زائد!....

هشت:

ترومپ!

سی بیل نداری ولی مطمئنم که می خواستی داشته باشی ...

سری بعد!

نه:

پراید:

بچه ها بیائید وسایل شب یلدارو خریدم ...

لامبورگینی و پورشه:

بابا کو تاشب یلدا!

مامان بنز:

اینا چیه خریدی ؟ درخت کاج!لامپ رنگی !جوراب!شکلات!طلا!کیف!اینا چیه...رفته بودی جمعه سیاه؟

پراید:

من دیگه حال ندارم می خوام کریسمس و شب یلدا رو یهوئی بگیرم!

بوگاتی:

دستت درد نکنه پراید!من و بچه ها کریسمس می ریم ایتالیا!

مامان بنز:

خوب منم می رم آلمان!

ننه خاور و بابابیوک:

مام بلیط گرفتیم یه هفته بریم پاریس!

بابا پژو:

جونمی! راس می گید یعنی تنها تو تهران بمونم؟آخ جون می رم خونه ی خواهرم!

مامان بنز:

بی خود ! با بابا ننه ات برو فرانسه ...

پراید:

بابا!من چیکارکنم؟

باباپژو:

توام برو آلمان!

مامان بنز:

من پرایدو ببرم به کی معرفی کنم؟

پراید:

مامان می دونی من فقط یه رختخواب می خوام اونم تو تهران!خیالت راحت!

بوگاتی:

ببینم پراید نقشه داری؟

پراید:

همه تون بمونید نقشه های منو برآب کنید!خوب شد؟!!!

لامبورگینی و پورشه:

بیچاره بابا!

ده:

رهبرم ...

خسته ایم از نرسیدن به آرزوهای بزرگ ...

ولی ...در مسیر می رسیم به خواسته هایمان ...

یازده:

دوران سخت عاشقی گذشت ...چشم باز کردیم دیدیم وقتی عاشق می شدیم و برای طرف ساعت می خریدیم حالا ساعت شده حداقل 500 هزار تومن ...

چشم باز کردیم و دیدیم یک شب شام خوردن ببا عشق مان شده یک میلیون تومن ...چشم باز کردیم و دیدیم طلا شده گرمی 500 هزار تومن!...

بابا بیخیال می رویم دوتا کارتن می خریم می رویم یکجائی با دوتا پتو و یک چادر نهایتا عاشقی را می گذرانیم!....

شاید هم رفتیم غار ...شاید هم رفتیم بالای کوه همانجا ماندیم ...کسی چه می داند ...

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهوئی دیدیم جهارتا روح اومدن فضا!باورمون نشد که این ارواح مارو چطوری پیدا کردن وچقدر راحت و سبک اومدن فضا!خوب ما بمیریم روحمون تو فضا کجا می ره؟الان یکیشون با من هم اتاقیه...ترکم هست...همش میگه:

بیردن الدوم!نجه الیم؟استیرم قیدم ایرانا!

چطوری بهش بفهمونم حتی برگرده دیگه فایده ای نداره!حالا خوبه من ترکی بلدم!یواش یواش بهش می فهمونم چه اتفاقی براش افتاده ...بیچاره!

 

 

سیزده:

توی دنیای خودم ...

چند کروموزوم بیشتر دارم ...

نه مثل تو ...زیبا و دانا...

چند کروموزوم مرا ازتو جدا کرد توی دانش ...بیان و اجتماع ...

تو ...همه چی داری...

و من توی دنیای خودم ...همیشه کلاس پنجمم!

دنیای تورا دوست ندارم...

آن قدر از من گذشته ای که یادت رفته کلاس پنجم ات چطور بودی ....

غریبه!

چهارده:

اردک تک تک تک تک اردک تک اردک!

باید ازعمو پورنگ به زورم شده مالیات گرفت ...

عمو پورنگ بدون باز نشستگی!

یعنی چی؟

همه تونم قهر کنید عمو پورنگ نباید از تلویزیون قهرکنه!

...

سالانه نزدیک به دویست هزار نفر!در سراسرکشور و خارج از کشور(ایرانی) دانش آموخته ی بازیگری داریم!!!چهارتاشون دارن باز نشسته می شن می خوان کمر هنر ایرانی رو بشکنن ...آقا نمیشه!

ادم داریم از خوشگلی بیاد تلویزیون اینستاگرام میمیره!حاضرم هست مالیاتاشو بده!کی کی؟

بیائید معرفی می کنم!

 

۱۶ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

"به سرعت برق" و روش های شوهر داری درکشورهای خارجی!

یک:

گرم شد خواب سرد من درقبر!

آفتاب کشته درهمسایگی ... آمد!

دو:

واژه ها هیچ یک برای من " حقیقت " نبود!

مثل " گراز"!

ندیده تصورمن از ...پائیز!

سه:

پروانه کرم پرواز داشت و من ...

کرم لولیدن درفکرهای خواب آلود ...

بستر افکار من رنگ آبی داشت ...

مثل اسمان برای پروانه...

چهار:

من ...دربرابر تو صبورنبودم ..." مشکی"!

که بپوشمت از چشمانت ...

و بریزم توی قلبم از موهایت ...ولی ...

رنگ کرده بودی طلائی را ...

فریب نینگاشتم ...

که مشکی طلا پوش تو ...

به مرگ من ...ارزید!

پنج:

وقتی کنار دست تو استاد آوازم ...

قاب های پنجره ها ...بی استقامت اند ...

شنیدن من گناه است ...ولی ...

نه ...آن قدر که شنیدن دروغ!...

شش:

مزار شش گوشه ات پوشیده است از یاس ها ...

چون رقیه (س) ...با عطرتو ...تنها ...چه کنم؟

 

 

هفت:

وچه می توان کرد با " برق" نگاه!این واژه ی غلط ...شاید هم عجیب!

که ما درتوصیف نگاه یار دست ادیسون را از پشت بسته ایم!"برق نگاه" چه سرعتی و چه حرکتی که از بدنمان می گذرد و بازهم زنده ایم ...از کجا می دانسته ایم که "برق" و رعد چیست و این وازگان اگر از اهالی کره ی جنوبی بودیم ...می توانست اثر کشف یا چه می دانم اختراع " برق " را به سود ما ...عوض کند!!!

یک:

نشسته ایم و داریم فوتبال می بینیم و تخمه می شکنیم و یارمان دارد توی آشپزخانه املت می پزد و بوی گوجه فرنگی مستمان کرده که ناگهان یک سوکس بی تربیت از یک طرف به طرف دیگر اتاق قصد عزیمت دارد ...دمپائی پلاستیکی مان را در می آوریم و بدون هیچ صدائی که یارمان را برنجاند و کنجکاو کند !" به سرعت برق" توی سرش می کوبیم ...یارمان تصور می کند تیم مان گل خورده و حرصمان در آمده که از سیبیل سوکس گرفته و از طبقه ی چهارم پرتش می کنیم پائین و بعد می شنویم که یک خانمی جیغ می کشد ...نگو سوکس روی سرش افتاده ...." به سرعت برق" می پریم جلوی تلویزیون و ادامه می دهیم و مثل بچه ی ادم منتظر املت هستیم " ای بابا مگه استانبولی می پزی؟"!

دو:

داریم دوستمان را خراب می کنیم چون لعنت به روحش" ال سی من" پوشیده و انگار نامزدش خریده که یکهو می آید تو ...و برای همه شیرینی می آورد ..." به سرعت برق" جنایت خودرا فراموش می کنیم و شروع به تعریف از تیپش می کنیم و ده کیلو شکمش را با هیچی امیر حسین آرمان مقایسه و به " سرعت برق" جهت گفتارمان را عوض می کنیم !

سه:

توی کلای نشسته ایم و داریم درس می دهیم که یکهو متوجه می شویم عاشق شده ایم و " برق" از کله مان پریده !نمی دانیم الان که ماجهل و هفت سالمان است طرف چند سالش است که مجبور می شویم به طراحی سئوال بپردازیم!

" خوب ای دانشجووان گرامی کارشتاسی ارشد علوم سیاسی ...بابایتان خوب مامایتان خوب چرا به این رشته علاقه دارید..."

که ناگهان عشق ما " مثل برق" جواب می دهد: انشالله درزندگی با همسر خود بتوانیم سیاست داشته و این مادرشوهر جدید را مثل قدیمی تر تر !به هلاکت رسانیده و دماغ کوب نمائیم!

"آآآآآه!ای بدبختی!"" به سرعت برق" به فکر ننه مان دردهات افتاده و کلاس را تعطیل و به جهت قضای حاجت ... می رویم!

چهار:

تو هم ای نازنین!

" به سرعت برق" از پیش چشم من کو؟کجا؟ اداره.!

که امیدوارم اداره دراین مملکت زیاد شود و عشق های ما د محیط های سالم اداری همگی خوش باشند و ...چائی بخورند انقدر که توی خانه دیگر دلشان چائی نخواهد و همان جا هم ...

که ما دست به سیاه و سپید نزده و باید از دستگاه بوروکراسی کشور و کاشف الغطای الچای ایرانی از این بابت نهایت تشکر را بنمائیم ...

با " سرعت برق" صد سال گذشته از نظام اداری: لیلی!

 

هشت:

ترومپ!

دیگر کجا ببینیم مثل تورا جز تلویزیون!

ما ندیده ...مو طلائی ئی ئی ئی !....

نه:

مامان بنز:

وا!این چیه به دریخچال چسبوندین ؟ نامه نوشتین؟

بوگاتی:

مامان جون من علیرغم داشتن دکترای زبان فارسی هنوز املا بلد نیستم!

لامبورگینی و پورشه:

ما غلط کردیم!

ننه خاور:

شاید من چسبوندم یادم نمی آد!

پراید:

مامان!از بیرون اومدن براتو نوشتن !!!خوب خودمونیم دیگه!

بابا پژو:

خانم این که نامه نیس!جواب آزمایش منه!هیچی دیگه تو خونم نیس!تو ادرارم

نیس!تیریگلیسرید!کلسترول!قند!عفونت!خون!ایدز!هپاتیت!هیچی!خواستم از تو و یخچال ... یهوئی تشکر کنم ...

پراید:

بابا خوبه نمردی!البته عجله نکن...موج آنفولانزا درراهه!اگه دنبال مرض پرض می گردی ...

مامان بنز:

بیاو خوبی کن!مردم هزار میلیون پول دکتر تغذبه می دن!

بابا بیوک:

خاور!من چطور؟

ده:

رهبرم ...

انگار وطن عاشق ما ...عشق علی(ع) داشت ...

از روز ازل عدل علی(ع) خواست بودیم ...

 

یازده:

بابا هیکل!قدرت!سوات!دکترا!امروز انقدر ترسیدیم که نگو!فقط وقتی پاشدیم!

یکی مونم تازه از آنژو پلاستی اومده بود ...خدا ازش گذشت ...دست همو گرفتیم ...خدا دست همه رو بگیره!انشالله!

دوازده:

توی سرمان کوبید ...

آن خاله خرس قدیمی ...

که قبلا اهو بود ...

عشق همیشه محتوای مرگ من بود ...

توی نامه های اداری...

که آمار حالا یکی پائین یکی بالا ...

جهنم!

سیزده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم یه عده دارن بیرون شعار می دن!رفتیم ببینیم چی شده دیدیم دو تا خانم می گن روی زمین شوهراشونو گم کردن ...اومدن فضا ...مجبور شدیم همه مون شناسنامه هامونو نشونشون بدیم حالا دیدن نه!شوهراشون تو فضا نیس...داشتن می رفتن ...یهو برگشتن گفتن..." surprize"خواستگاراتونیم!یعنی چی؟پس تعادل روانی کو؟ایناروکی راه می ده بیان فضا؟اه...بگم بهجت خانم جونو ...فامیلا ....اه!عجبا!جل الخالق!

چهارده:

این روزا کسانی هستند که می خوان با تلاش مدنی برای احقاق حق عده ای دیگه وارد مجلس شن ...با نیت خیر از هرطرف براشون آرزوی موفقیت می کنم ...

 

 

۱۲ آذر ۹۸ ، ۲۰:۳۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زن شیشه ای!...

یک:

پرسش من از موی تو چه بود...جز عشق!

خورا به باد داد ...

تا پاسخ مرا ...نداده باشد!

دو:

پیر شدی ولی عشق را فراموش نکردی ...

چون مادرت ...

زنده ماند تا...پیری تو!

سه:

رضا(ع)اگر زندانی نبودم عجیب بود ...

پشت پنجره ها !دعایم ازادی بود...از دنیای خودم!

 

چهار:

می نالم ...

بین مردن و زنده ماندن ...

بین زیست و مرگ ...

که حیاتم ...

خیالی بیش نبود ...

که آمار مرگ مرا فراموش می کرد ...

وزندگی ...مرا چون روح ...حساب!

پنج:

خوردم به صورتت... مثل نسیم و بوسه هاش ...

رد کردی ام ...

انگار عشق را بلد نبوده ای!

شش:

مزار شش گوشه ات را توی دفترم ...

نوشته ام مکان عشق ... یا حسین(ع)... باورم.

هفت:

بعضی ها خوشگل اند و توی صف همیشه از دو بگیر تا هزار خاطر خواه دارند ... برایت پیش امده که خود را دست کم گرفته ای و توی آن ها غرق شده ای و یک نوع عشق تبعیضی را تویش حس می کنی ...برایت پیش آمده ... دنیا یعنی تبعیض عشقی!

یک:

چه فرقی می کرد که تو سفید پوست بودی یا سیاه پوست!بلیط کنسرن آنقدر گران بود که نگو!نشستی ردیف اول و مثل همیشه ساده و عاشق!جای تو درست روبروی خودش بود همان ترانه مشهور که دنیا را دیوانه اش کرده بود ...یک دسته گل گرفته بودی نمی دانم چقدر و قلبت هلوپ هلوپ می زد که بدهی دست خودش و شاید از دستت در برود و بوسش کنی ...

اشکالت می دانی چه بود؟اصلا فکر نمی کردی بین آن همه جمعیت دیگرانی هم هست ...فکر می کردی فقط توئی ...لحظه ای که آمد میان جمع خیلی محترمانه به تو نگاه می کرد و با ادب دسته گل را گرفت و تشکر کرد و تو مبهوت مانده بودی که دیدی سفید برفی کناریت را بوسید و نامزدیش را اعلام کرد ...

حیف!دنیای عشق تو ... توی دلت از تو یک سیاه و ازاو یک سپید ساخت ...تو برایش مرده بودی ولی انگار یک جای دیگر یک دنیای دیگر وجود داشت که تو حق قدم زدن در آن دنیا را نداشتی ...وقتی می آمدی بیرون با چند قطره اشک می خواستی ذهنت را عوض کنی ...ولی ...نشد!

دو:

توی دانشگاه پشت میز نشسته ای و عاشقانه فلسفه ی تاریخ غرب را داری قورت می دهی ...تا پیار سال توی کوهستان میان گوسفندها حال می کردی ...صبحانه شیرو عسل و ناهار جگر می زدی و عصرها با بچه ها سیراب و شیردان میل می کردی ...ولی نمی دانم این رشته فلسفه چه داشت که آمدی وسط میدان و گوی سبقت را از همه ربودی ...از نیچه تا کافکا و از فکو تا فکو شیما!همه را آفرین بودی ...دست استاد درد نکند به تو نمره ی بیست داد به تو که نگاهت می کنم و باورم نمی شود دارم سکته می کنم ...

توی برج بین الملل زندگی می کنم و پدرم مرا برده سرقبر همه ی فیلسوفان جهان چرخانده و تا می توانسته ام از نوجوانی غرب خوانده ام ...باورم نمی شود که تو هجده نمره از من بالاتر شوی ...پدرم راست می گفت فلسفه بدرد من نمی خورد حتی اگر آنقدر بدانم که 6 صفحه پشت ورو بنویسم واستاد انتهای برگه  با قرمز بنویسد ...اراجیف!

شاید تو قربانی فلسفه باشی و شاید هم ...من!ولی حیف از تبعیض عشقی!

سه:

وقتی توی هیئت مدیره به تو رای دادم واقعا از تیپ و قیافه ات و آن شمایل مدیریت که قدیم را به سخره می گرفت خوشم آمد ...حرفهای جدیدی می زدی و گوشه و کنار دم از یکی شدن و برابری می گفتی ...دیگر از تو چه بهتر که بین مهندسین و کارکنان اداری تبعیض قائل نشوی و شرکت قشنگ مرا پیش برانی ...

دو ماه بعد آمدم که ببینمت ...گفتند مشغولی ...گذاشتم به حساب اینکه بین من و دیگران فری قائل نیستی و خوشحال شدم ولی بعد با چشم خودم دیدم که همسر جنابعالی که مرا می شناخت از دفتر شما خارج شد و درحالی که مرا نمی شناخت به کارمندان دیگر توهین کرد و درحالی که به دو منشی جنابعالی تحکم و تهدید می کرد گذاشت و رفت!

تازه متوجه شدم که بین پدرزن جنابعالی و من رابطه ای نبوده جز اینکه تشریف بیاورید و آبروی هردویمان را ببرید!و بخش اداری را توی سر مهندسی بکوبید!

دریغ!که اشک من از درک تبعیض و عشقی که به ساخته هایم داشتم از جمله جنابعالی ... یکهو فرو ریخت!

چهار:

تو هم ای نازنین!

عشق داری و عشق داری که توی اداره یکی را به یکی و توی خانه یکی را یه یکی ترجیح می دهی ...

صد سال است که پایم را با دعوت و بی دعوت انجا که تو مدیرش باشی نمی گذارم تا باورم شود که آنجا تو عاشق دیگری هستی ولی هنر پیشه هم باشی توی خانه عاشق مائی ودیگر ولش کن خیالات تبعیض آمیز عشقی !

دیگر مردم دارند توی سیسالگی می میرند و به درک که با این افکار خودمان را پیر و بعد بکشیم ...

من الله توفیق!

لیلی

هشت:

ترومپ!

خوش تیپ ولی تبعیض داری ...

بین شکستگان عشقی خودت دریواس ...خدانگهدارت!

نه:

مامان بنز:

وای!چقددلم برای خانم مددی می سوزه !بیچاره میگن شوهرش رفته یه زن دیگه گرفته!

پراید:

کی گفته اینوبیچاره شوهرش!یه بار داشته خواهرشو می رسونده خونه شون...بدری خانم نشناختتش فکر کرده کیه!

بوگاتی:

تو از کجا می دنی؟به توچه؟

پراید:

خانم مددی تو ماشین من نشسته بود داشتیم می رفتیم مدرسه...بدری خانم اومد حلالیت بگیره خودش ماجرا رو گفت حتی گفت خانم رو نشناخته بلافاصله بعدش توی جلسه بین 100 نفرم مطرحش کرده!

مامان بنز:

خوب!این زن خانم مددی...جیگرشو درنیاورد ...کتکش نزد ...شکایت نکرد ؟

پراید:

متدرمن!کدوم زن عاقلی یه هم چین حرفی رو تا خدا بزرگ می کنه ...شاید اصلا بدری خانم نادونم نبود!

بوگاتی:

میدونی پراید!کاش به من می گفتی بدری خانمو زیر می کردم ...چی می شد خیلی باشه یه دیه ی ناقص می دادیم تموم می شد می رفت ...بچه هاشم حال می کردن ...

ننه خاور:

وا؟!!!

بابا پژو:

والللا!

ده:

رهبرم ...

دریای عشق جوشید و همه حاضر بودند ...

کاش دنیا می فهمید که ...عشق یعنی چی ...

یازده:

والله چه عرض کنم از دنیا!گاهی آدم خوش لب به اعتراف باز کنه بهتر از اینه که دیگران با آمار غلط حرف بزنن و حالشو بگیرن ...بابا عزیز من ...آه یک کلمه ...اشتباه...کردم تموم شد رفت ...

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهوئی کی اومد و گفت:من که م دونم تو وبلاگ می نویسی آمار مارو می د ی زمینیا ولی به کسی نمی گم!

گفتم:برو بگو!زمینیام مثل من و تو آدم ان!از من و توبیشتر نفهمن کمتر نمی فهمن!من که فرمول و عکس و لباسامونو نمیدونم هزینه های اینجارو بعد آمدو رفتش رو لو نمی دم!فقط رابطه مو خیلی جدی با فامیل ام(بهجت خانم)می گم ...همین!

 

سیزده:

بوی برق!توی سیم ها سوخت ...

ورابطه ی ما داشت توی تلویزیون بهم می ریخت ...

تورا شاید دیگر نبینم ...

سال سگ!بیرون آن قاب حرفه ای ...فقط خواستگار بودی ...

ولی دراجرای زندگی ...واگذار ....

خیالت سوخت ...

و من دارم می روم بیرون توی پارک ملت ...مثل دوران کودکی ...قدم بزنم!

 

 

۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۴:۱۹ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

میخانه در آدرس های اینترنتی دم دست نیست ... برای مست شدن باید جستجو کنید !!!

یک:

سد چشم تورا شکسته ام ... با رویا ...

رهایم مکن درواقعیت تلخ ؛ تنهائی خودم!

دو:

اشتباه نبود مرگ من ... میان دستهای تو؟

چنان مردم که دوباره به زندگی امید وار شدم!

سه:

کبوتر چشم مرا حبس کن توی نگات ...

ولی چه حیف پریدن!از میان خماری!

 

 

چهار:

میان استخر گناه بار شهر!تو ... عریان آمدی ...

چشم بستند ملتی که ...آبروی من ... نرود!

پنج:

 گلایه می کنم از تو و... دنیا می خندد!

هفتاد سال عشق و یک شب ... با تو بودن!

شش:

مزار شش گوشه ات را نمی بوسم از سر عشق ...

فدات که بالاتر از عشقی حسین(ع) دوستت دارم!

هفت:

گناه می کنم از دیدن تو!گناه!

چه انکار ناپذیری !میان اعمال من!

که خدای اگر مرا ببخشاید ...افتاده درپایش به سجده از دنیا خواهم رفت!

یک:

بریده بریده سخن می گوئی و خیالت نیست که من هم عاشقم!دویده ای از همه ی هراس ها و و حشت ها ...

می خواهم در آغوشت بگیرم ولی نمی توانم ... می خواهم دستت را بگیرم ولی نمی توام...

مدهوش توام ...

که عرق ریزان ... پناه به من آورده ای ...

قدرتم انقدر هست که انتقام بگیرم؟قدرتم انقدر هست که اورا خوشحال کنم؟قدرتم آنقدر هست که اورا خوشحال کنم؟قدرتم آنقدر هست که اشتباه نکنک؟

نه!منهم مثل تو ضعفم!ولی ... با تو درد می کشم ...درحس همدردی با توام ... و کنار توام و عین توام ...

بیا باهم اشک بریزیم و سبک شویم و بعد برویم دنبال کارمان و خدای را شاهد بگیریم که ...

خدایا همین!همین بین ما ... عشق است ...

دو:

رفیق!

اگر من پای تو مردم ... به حساب کسی نوشته نخواهدشد...

اگر من سوختم ... به پای کسی نوشته نخواهد شد ...

می دانم که البته خدای شاهد است که ...غم تو داشتم ...

بیرون همه داشتند با ماشین حساب جمع ریال ها و دلارهارا می زدند که من به پای تو ... افتادم ...

رفیق!

مرگ مرا به هیچ ... به هیچ انگاشتند که ایشان چون قارچ  روئیدند و امثال من هرروز شاید یکی متولد

متولد می شد ...

تورا دوست می داشتم ...ولی با چشم های بارانی نمی خواستم ...

می خواستم لبخند روی لب هایت سر روی شانه هایت بگذارم واز زندگی بگذرم ...

نشد!

مردم از غم هایت ...فقط همین را بلد بودم ... همین!

سه:

تو هم ای نازنین!

نمی آئی برویم .... پاهایمان را توی جزایر قناری بخیسانیم تا ماهی کوچولو های قرمز پاهایمان را بوس کنند ...

نشسته ایم همین طور صبح و شام با یک داروخانه قرص و شربت و کنار هم زیر لامپ های کم مصرف شب و روز را می گذرانیم ...

جهنم مگر دنیا چه خبر است؟همین که می بینی ...

سالی یک وعده بوس!به هم بدهکاریم ... اگر یادمان بیاید عشقی میانمان بوده ...

" همراه با شوخی و طنز ... لیلی"

هشت:

ترومپ!

ترکاندی!ودیگر یادمان نمی رود ...

بوی کباب همسایه!

 

نه:

مامان بنز:

هی پراید!خدا لعنتت کنه!خدااز روی زمین بردارتت بیشعور کثافت!

بوگاتی هراسان:

چی شده مامان!شما تو این مملکت به ادب مشهورید!چی شده؟

پراید:

مامان چرا یهو سسسوختی؟منو می فرستی تو طرح!برو واسم ناپلئونی بخر ...بخاطر یک کیلو شیرینی از قتادی پاستور ...هفت ساعت تو ترافیک آیت الله کاشانی مردم ...صدام درنیومد!

باباپژو:

واسه عیال ما ...کی شیرینی ناپلئونی میخری ما نمی بینیم!

ننه خاور:

خوب الان چی می خواستی بنزی ؟ داد می زدی

مامان بنز:

بابا یه هفته اس به این بچه گفتم برو خلافی منو بریز به حساب نمی ریزه ...

بابا پژو:

خوب!

مامان بنز:

من نمی خوام تو این مملکت پرونده داشته باشم!

ننه خاور با خنده:

بنزی مارو می خندونی ؟یا می خواستی سرجریان انگشتر جدید بوگاتی حال پرایدو بگیری ...

مامان بنز:

من مگه اینجوریم...

بوگاتی:

انگا رکمم نه...

 

ده:

رهبرم ...

سوختیم و ساختیم و سوختیم و ساختیم ...

جهنم ایران می ارزد به بهشت دیگران ...

یازده:

خدارو شکر بعد بیست و دو سال کار خونه ندارم... بعد ماشین ام ندارم ...بعد فقط یه دنه قبردارم ...یعنی پدرم از دنیا رفتنی یه قبر سه طبقه گرفتیم که می دونم هیچ کس درمورد تصاحب دو قبر باقی با من هم نظ نیست و با خوشحالی عر می کنم که خونهی آخرتم از لحاظ وضعیت جغرافیاغئی و گل و بلبل قشنگ تر از خانه دنیائی من تلقی و خیلی خوشگل تر می باشد ... بقول قدیمی ها در نت ... هرهر!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا داشتیم چای می خوردیم ...دیدیم آقا یه عده اومدن سیم مارو بسوزنن که وصل بودیم ...همینطور نشستیم گفتیم جهنم یه متر سیم که چیزی نیست نگو آقا بلد بودن!سیم رو که سوزوندن برن یهوئی شاسی اجکت ما رو زدن ..و از جای خودمون هزار متر پریدیم اونور ...حالا چطوری تو فضا سرگردون بودیم بماند ...

خدا خیر بده از فامیلای بهجت خانم ... مارو دیدن و بارعایت اصول ...آوردنمون جای اول ... دیگه این دفعه مواظب دکمه ی اجکتمون هستیم ...

سیزده:

می میرم ...

توی قبر خودم ...هزار بار ...

چون فکرم هنوز میان دست های تو ... به جائی نرسیده است ...

حتی لغزش پاهای تو ...

حتی سرماخوردگی ات ...

حتی ...گذشت نسیم از کنارت ...

مرا دوباره توی قبر ...می کشد ...

بیا قبرم را یک بارهم که شده بشکاف .... بازکن ... و مرا ببین!

چهارده:

واللا چه عرض کنم از مخمل نگاه دیگران ...

میدونی ما چه جوری هستیم ؟...بمیریم بعضیا حسودیشون میشه ...

برای فوت بیمه عمر داریم ...رفتیم بگیریم ...طرف میگه خوش به حالت که داشتی می مردی ...فکر مردنت بودی ...

خوب تو هم می بودی ... من دارم ماهی 100 تومن به بیمه پول می دم ...تو ناراحتی ...

خوب برو بده!من مردم حسودیت میشه فامیل بیان یه دست مشت چلو کباب بزنن؟!واللا خسیسی!

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی