یک:

روی جدول صورت من عمودی... " باران"...

روی جدول صورت من ...افقی ... " دستهای تو"!

دو:

فراموش ام کردی و من می خندیدم ...هنوز!

آنقدر اهمیت داشتی که ... بی خیال تو شدم!

سه:

اگر جرات خوابیدن روی ریل قطار نداشتم ....

میان عشق تو و دیگری ... وارد نمی شدم ...هرگز!

 

 

چهار:

محال است که خواب مرا ببینی و انکار من کنی ...

یوسف!

تو بلد نیستی ... ندیدن و انکارها!

پنج:

بوسه هایم را خریده ای به قیمت ... روز خودت!

امروز روز قیمت خودت را هم می شکنی دیگر؟

شش:

مزار شش گوشه ات را به زودی زود من زائرم!

به کسی نگفته ام!و کسی نمی داند یا حسین(ع) جز خودت!

 

هفت:

ومن چند جور " لیلایم" که تو می بینی و نمی بینی بنظرت چند جور؟

یک:

صبح سوار تاکسی می شوم و شب برمی گردم!به تو می گویم روز سختی داشته ام و ستونی گرفته ام تا از خانه تا مدرسه کمتر رفت و آمد کنم ...

بچه های مدرسه چنان از من سرویس گرفته اند که فکر می کنم مغزم دارد توی سرم توی فضای خودش تق و توق می خورد به درو دیوار ...

یک وعده تگر تول ام را کم کرده ام که توی مدرسه لق نزنم!وقتی می رسم " جگر" توی فنجان برای من چای می ریزد ...وتو توی چشمت اشک است!مگر چه کار کرده ام ....؟!!!فقط نشسته ام توی سرویس و برگشته ام!لنقدرها هم عزیزمن سوسول نیستم مرا بار نیاور!شب همدیگر را می بوسیم و جگر می گوید:لیلا بگیر بخواب خوش به حالت !تو فردا تعطیلی و من مدرسه می روم ... و این جمله چه کیفی به من می دهد ...

دو:

چه کسی می داند زیر لباس هائی که می پوشیم چه دردهائی دداریم؟!

وقتی می بینمت ایکس و ایگرگ به یادم می افتد ...و تو هم چنین!

وقت های زیادی را صرف آشپزی می کنم !روغن کم می ریزم و ادویه کمی زعفران!که بویش بدبختانه یا خوش بختانه می پیچد!نان تافتان!

همین طور سکوت است بینمان!...اشک جمع می شود گوشه ی چشم!...مردم گرفتار شده اند از جمله خودمان!...می دانم همه همین داستان را دارند ..." وقت کم است"!احوال هم دیگر را چگونه بپرسیم!

شاید هم اصلا نباشیم ووقت هایمان به هم نخورد!آه از زمانهائی که می گذرد و درکس خیالی نیست ...

ودرد که نباشد که انسان به درد احساس دارد و بس!!!

سه:

راه می روم ...حرف می زنم و می رقصم و آواز شجریان می خوانم ...!!! و تق تق قابلمه ها را در می آورم و بلند بلند می خندمو همسایه روبروئی مرا که می بیند چپ چپ نگاهم می کند که بکند!!!همه ی لیلا ها این طور نیستند؟!

توی دستشوئی و اتاق مردم صدای هاپومی اید خوب بیاید؟ به من چه؟

مگر ما به سگ مردم چپ چپ نگاه می کنیم ؟ این لامصب عقل چیست؟ مخصوصا بعضی ها جوری توقعش را از ما دارند که انگار ما چکاره ایم؟ حالا چپ چپ همدیگر را نگاه بکنیم عقل من زیاد می شود؟ " لا" خیر" " نو"!!!

چهار:

من لیلایم نازنین!...توی قلبت قابلیت حل شدن دارم ...

می توانی مرا با همه ی مشکلات و اختلافات حل کنی ... می توانی اصلا بخوری ...نوش جان!

گذشته از ظاهرم آنقدر کوچولویم که توی نوار های ویدیوی قدیم دارم در تولدها می رقصم!شادم!و انگار هیچ مشکلی نیست!اصلا توی دنیای من مشکل کجاست؟...

تو آن مجنون شهر نمی شوی و توی دنیای تو اتفاقا منطق خیلی خیلی جا دارد ...ولی ...با دیوانه ای چون من ... خوب طی می کنی ...

قربانت ... لیلی !از قدیم های دور!

 

هشت:

ترمپ!

با خانم ها دعوا نگیر که عاقبت ...

این دنیا به دست بانوان ...گرامی ...بله!

 

نه:

پراید:

من دیگه طاقت ندارم ! بوگاتی پاشو وسایلتو جمع کن از خونه ی مامان بریم!

مامان بنز:

ای بابا پراید!تو همیشه منو با رفتن تهدید می کنی میدنی من شمارو دوس دارم!

پراید:

مامان!دیگه بزرگ شدم!چقد منو تفتیش بدنی کردی ؟ به چه دردی خورد!گفتی سیگار نکش!حالا با بچه ها می رم قهوه خونه حال می کنم!این فقط یه نمونه از لج بازی های منه!

بوگاتی:

خوب راس میگه مامان!چرا پولاشو از جیبش در میاری می دی به من ...مرده!یه وق دیدی لازمش شد!

مامان بنز:

چیکار کنم!به مام این جوری یاد دادن!فرهنگمون اینهطوری بوده1

ننه خاور:

پ چطور فرهنگ ما اینطوری نبوده؟!

مامان بنز:

توروخداننه خاور!خودت که خبر نداری!بابا بیوک چیکار میکنه ...یه نمونه اش همین دیروز تو پارک ...داشت با یه خانمه حرف می زد ...من پریدم وسط!

ننه خاور:

بی خود!

مامان بنز:

.اااای!بیاو خوبی کن!دیگه نمی کنم تا همه بدبخت شیم!

ننه خاور:

صدساله من بیوک رو نگه داشتم یا بیوک منو ... عجب آی کیوئی!!!...

ده:

رهبرم ...

دیوانه ی علی (ع) هستیم و افتخار می کنیم ...

در دیوانگی ما ... عاقلان همه هستند ...!

 

یازده:

بعضی عشقا ادامه دارن ...

گاهی فرزندت می گذاره می ره ... و مجبور می شی تعد وی به فرزندش رو تو ادامه بدی ...

دم چنین پدربزرگا و مادر بزرگائی گرم!امروز یکی شون رو دیدم ...

درد غریبی بود !خدایش بیامرزد آن فرزند و خدایش نگاه دارد چنین پدر!

زندگی ادامه دارد!

زندگی هست!

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم ...یهو دیدیم چن بسته برامون از زمین رسید ...حالا چی بود؟ وای1پسته تخمه ...کلا آجیل!چه آجیلائی!من اولش فک کردم شاید کرم خورده هتاشونو فرستادن فضا ببینن کرمه چطور تو فضا دووم می اره!!!ولی نه!امان از بد دلی!عجب آجیلائی!

خلاصه تماس گرفتیم دیدیم بانوان فامیل از بهجت خانم جون بگیر تا آذر خانم جون پولاشونو جمع کردن و برای ما آجیل فرستادن چرا؟ چون دارن روی زمین به حال ما اشک می ریزن!ما به افق خیره می شیم و هیچ کار دیگه ای نداریم ...داریم محو می شیم ...داریم فید می شیم ...." فید یعنی چی؟" طفلک ما!اوهو اهو اوهو!بهرحال دستشون درد نکنه!

انشالله!

سیزده:

آلیس را خفه می کنم با جوین می کنمش توی لوله آلات " شودر"

ویتانا می جوم و لج اکشن را در می آورم .میان اوپال پارک ...می رقصم!

از خوش حالی تولید ملی ..." الی"!!!

چهارده:

یعنی اونائی که شور شرو در می آرن!تو همه چی!حتی تو دشمنی!" خرگی"(جریان گ رو گبلا گفتم)

هی کیشششون می کنی هی می آن هی کیشششون می کنی ...هی می آنبابا برو دیگه!حالت خوشه!از خرگی بودن شما پیر شدیم!اه اه اه اه مگسی خرگی ...چی هستی ...

محض اطلاع گ به جای ک جهت بی ادب نبودن!!!