بی شمس

ادبی

رازهای نا گفته ای هست ...


یک:
تبدیل می شوم ازانسان به یک گل ...
این رتبه بندی نیست ...حالتی ست که خاک به عشق تبدیل می شود!...
دو:
پیمان بسته ام با کلام الله مجید ...
حسین(ع) را نپرستم !...شاید خدای می خواهد به عشق امتحانم کند!!!
سه:
بهارگلوله ی برفی ست به جای دست های آدم برفی ...
آب می شود اگر خورشید جاندارتر شود !!!
چهار:
پیرهن آبی تورا گاه می پوشم ...نشسته امش ...
تا بوی تو عاشق کند ...مردم را به من ...
پنج:
شرق ایران پراست ازداستان های عشقی ...
آن قدرکه هند کیف می کند ...از فروش نرفتن فیلم هایش!!!
شش:
سلاله زینب و مادرش رفته اند کربلا ...
آن دست های کوچک به ضزیح می رسد و کاش یادمن!
هفت:
دفترم راگم کنم ...دیگرتورا "دوست نخواهم داشت "...
می روی از نزدیک بخوانی ..."که به این ترتیب خوشبختم یا بدبخت "...
هشت:
بازاری نداشت عشق شیرین وفرهاد ...حراج شد شعرگنجوی ده تا ...هزارتومن!!!
نه:
بچه خانواده:مامان بنزمن تو؟یالله زوت باش بده....
مادرخانواده:بابات برده سرکار...
بچه خانواده:تی؟!!!ماشین زردمو که عمو تولتم خریده ؟مگه بابا مرد نیست؟!!!
ده:
سفرکربلا ازیاد رفتنی نیست ...فاش نمی توان گفتن ...شاید داستان زیاد باشد ولی ...یک لحظه احساس می کنی خدا آن قدر دوستت دارد که پایت به کجا رسیده؟"چگونه مواظب قدم هایت نباشی؟"
یازده:
دی شب خواب می دیدم "چطور بگویم که چند سالی ست زانوانم کمترتا شده و مشکل است برایم "
بله می گفتم که الا و...که بیاو نشان شوالیه ات را بدهیم و من که میدانستم باید خم شده تاشد ه و اینها می گفتم :نه نمی آیم ...آقاجان دیگربعضی جاها که نمی شود ...اصلا یعنی اصلا و من درخواب غرورداشتم که کسی نفهمید!!!من چطور ازاین شانس بزرگ درزندگی گذشتم واین ها!!!...
دوازده:
دیدارتو را خواب نپسندید ...حسود بود ...
من چه کنم یارعزیزم ...اگرامشب دوباره به خواب نروم!!!
سیزده:
ممنون ............."امیر خیلی خیلی ممنون"
چهارده:
یک سئوال بزرگ دارم درمورد ژول ورن نویسنده ی بزرگ فرانسوی ...چون دوازده ساله بودم که همهی کتاب هاش رو خونده بودم "خود شیفتگی "
"سلا آقای ژول ورن بین کتاب های جزیره ی اسرار آمیز و چند هزار فرسنگ زیر دریا چقدر فاصله بود؟
می خوام بدونم ایشون ایده هاشون رو از اول داشتن که می نوشتن یا بعد هرکتاب ایده تازه می گرفتن؟"
خیلی مهمه خیلی ..........
پانزده:
ترامپ را به رمین چمن نمی دهند راه!!!
فریاد می زند "مورینیو"مبادا پا به کازینو بگذاری!!!جوان بد!!!
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

امیر ارسلان نامداردو!!!


این پست شامل پانزده مطلب است
یک:
پشتم شکسته ای ...این بار عشق چیست؟
هرکس حمل می کند علائق خودرا ...تو دنیای عشقی وای من !
دو:
شربت ننوشیده ای که بدانی طعم چیست؟
درمسیر کربلا ...می دهند شربتت که بدانی راه بهشت را درست می روی !!!
سه:
کلاسم را پایین آورده اند بازحمت ...
می بینند که دیگرپایم نیست تا بالا بروم بنشینم!
چهار:
نه حسرت بوسه دارم ...نه حسرت بوسه داری ...
انقدربوسیده ام ضریح تورا که "فرشته ها "حسود شدند!!!
پنج:
بعضی ها باورکرده اند جان فروشی را ...
به نام شهدا درسرکوچه هاکه می رسند فکرمی کنند این کوچه هارا مردم فروخته اند!
شش:
به من بگو که تورا دوست داشتمت ...
آیا رقیب من مثل "ترامپ "مظلوم است ؟
هفت:
دیروز می خندیدیم ودلم وا می شد ...
چرا می ترسی؟من فقط مرده ام ...روح دل تنگ ندیده ای؟...
هشت:
ازلابه لای خشت یاس راهش را پیدا کرده بود ...
می رفت سوی بام ...رشد می کرد به عشق اسمان ....
نه:
اقای خانه:
فروختیش؟بذارید من اینو بکشم؟دیگه نمی تونم طاقت بیارم ازخونه ی من برو بیرون !!!
خانم خانه:
چه خبرته ...تموم همسایه هارو خبرمی کنی ...
بچه ست نمی فهمه ...پرایدودوس داشته ...بنزو برده فروخته ...
می خوای زیر زبونی تو بیارم ؟...
ده:
مرد سایه ای باشیم !سال ها پیش دوستی می گفت ...که برخی مردها وزن ها سایه ای هستند و بعدها فهمیدم که راست می گفت ...
ایشان اعتقادداشتند که برای عده ای باید چون سایه بود واگرکنارشان باشی ازخود بی خود شده ...
جداشده ورها می شوند وهزاربلا سرخودشان و ما می آورند وبالاخره باید حفظ حریم کرد ...
"به جان خودم راست می گفت"
یازده:
ببخشید ظهرنخوابیدم ولی به یک نکته جالب اشاره می کنم ...
خواب باید عمیق باشد طوری که اصلا خواب نباید دید!!!
ولی دکتر هرکاری کرد من خواب میدیدم !!!
دوازده:
پنجاه برابر ماه قدرت داری ...
سال هاست که مرا روی دوپا نگه داشته ای به عشق ...
آن بیچاره نیم ساعت هم انسانی چون مرا تحمل نکرد !
سیزده:
...................ممنون!"خدا خیلی ممنون"
چهارده :
لطفابرداشت بد نکنید :
آیا خانمی که به تازگی فارغ شده و بعد سال ها فرزندی بدنیا آورده باید مرخصی 6تا9ماه اش را استفاده کند؟
یا تازه مشغول به کارشود؟به اجبار؟مادری بالاتراست ودراین زمینه نمی توان خودرابا مردان مقایسه کرد ...
پانزده :
طوطیان شکرشکن شیرین گفتارآورده اند که درکتابی آمده بودکه:
ای نازنین!آینده را اصلا نمی توان پیش بینی کرد ...ولی حوادثی هستند به نام غیر مترقبه !و جالبند !
طوطیان شکرشکن شیرین گفتار ادامه داده اند که درکشورهای غربی همه اش پیش بینی ست حتی فال گیر و فضایی هم دارند و چه کس است که باورنکند یکی ازاین حوادث غیرمترقبه به گفته ی طوطیان شکرشکن شیرین گفتار..........."استقلال ایالت های آمریکا"ست..................
که بهزودی تحقق می یابد و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار باید به این حال بخندند که "داماتو را کی اجراکند و کی نکن !!!"
نگو نگفتی که ناراحت میشم!!!

۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سندی نیست به جز جنازه ی من !!!


یک :
دیگر میان ما ...حرفی نمانده بود ...
نشستیم ...خندیدیم به حرف هایی که می زدیم !
دو:
گاهی سیمان باید کشیدن روی دهان تو!!!
آن نیش که می زنی ...فلج می کند اعصاب را به کل !!!
سه:
به فریادم رس ای مهدی موعود ...
که من درانتظار ...دیوانه وار...عشقم حسین (ع) است !!!
چهار:
گوری نداریم و کفن را فروخته ایم ...
مردم ولی چه حالی می کنند که ما بچه های "فرشته ایم "...
پنج:
غریب خانه ای بود درطوس که کسی نمی شناخت ...
آیا رضا (ع)که در خانه اش به روی همه بازاست ...غریبه است؟!!
شش:
می پختی شام را و روی میز پراز رز بود ...
مردی خشن قرار بود بیاید ...مویت را بکشد و میزرا بشکند ...تا گل ها پرپر شوند !!!



هفت :
همیشه طراحی لباس ایرانیان قدیم وتمدن های قبل از آن ها را ستوده ام ...
زنان و مردان ایرانی لباس های گشاد و فاخر می پوشیدند و این را می توان از نقشینه های روی دیوار های باقی مانده یا ظروف فلزی آن دوران به اثبات رساند ...
"هسر شاه دستورداده بود تا چنین پیرهن هایی برایش طراحی شود و هنوز این پیرهن ها درکاخ موزه ها موجود است "
ایرانیان به شدت به پوشاندن بدن حالا از آفتاب یا هرچیز دیگر اعتقاد داشتند و مانند مصریان و تمدن های دیگر نیمه برهنه با آرایش های تند نبودند...
به شدت خانواده های محافظه کاری داشتند وبسیاری از اسرارشان نهفته می ماند ...
"لازم به ذکر است که در دوران هخامنشی اولین اداره ای که به کسب اطلاعات مشغول بود ...تاسیس می شود "
دوران تاریخی اروپا به طورجدی از دوران قرون وسطی شروع می شود که بحران بهداشت و ...دیده می شود...
متاسفانه واقعیت تاریخ یک خط است که قابل بررسی ست ...
اما به کمی هم هوش و ذکاوت خواننده نیاز دارد ...



هشت :
درداز یارو درمان نیز هم ...
یک سفر رفته است تا چین ...تا که برگردد شدم معشوقه ی "عزرائیل جان"!!!
نه:
بچه پراید"پراید 95"
بابا نمی دونم چرا دی شب که تصادف کردم اصلا نفهمیدم ...
بیچاره صاحب ...فک اش شکسته و پای راستش هم پلاتین خورده ...عذاب وجدان دارم !...
اقای پراید :(پراید 80)...
ول کن !ازاین اتفاقا برای جوونا پیش می آد ...
حالا انقد دوردور کنی تا خسته شی ...صافکاری می ری ؟!!!




ده:
"زندگیتو جهن می کنم "یا "به خاک سیاه می نشونمت "یا "انشالله که ..."
اینها درد دل با شیطان نیست ...
بخشی داریم درذهن به نام نا خود آگاه که حالا قبول داشته باشیم یا نه !!!واقعی واقعی واقعی وجوددارد ...وقتی کلمه جمله یا حرف بدی را نسبت به دیگران به زبان می آوریم ...ذهن ما فعال شده و آن بخش را می پذیرد ...
یکباره دیدی دوبل برعکس شد و خودمان خودمان را بد بخت کردیم به نام فرمان ذهن!!!
اگر به اطرافمان نگاه کنیم ...جریان زندگی چون موج است که به خود انسان برمی گردد...
انسان های موفق و شاداب موفق ترند و انسان های ناکام و بی انگیزه بدبخت ترند ...
بیائیم یکبارهم شده ازیکجا شروع کنیم به فرمان ذهن خودمان ...
بخندیم و برای خود و دیگران با آرزوهای موفقیت شادی بیافرینیم ...
حتما جریان زندگی ما عوض خواهد شد مطمئن باشید .......
یازده :
دی شب خواب دیدم که کسی از فامیل قراراست منزل ما مهمان بیاید ...
من درحالی که لباس های مرتبی پوشیده بودم وارد فروشگاهی شدم و می خواستم برای میزخانه روی میزی بخرم !!!که دیدم فروشگاه رومیزی دارد با طرح"تن تن میلو کاپیتان هادوک "!حالا ازمن اصرار و از صاحب فروشگاه انکار چرا؟
چون طرح چاپی بود و خوب روی پارچه چاپ نشده بود ...مغازه دار منصف می گفت :نه من وجدان دارم واین سری را نمی فرو شم ...ومن می گفتم شما چه کاردارید ؟من می خواهم بخرم !
خلاصه ازمن اصرارو ازفروشنده انکار تا بالاخره صبح شد و نفهمیدم بالاخره چی شد !!!
دوازده:
این زندگی به کام من و تو نمی شود !
تا وقتی دراین خانه باز است ...هزارنفر به عشق من وتو حسودند...باورکن!!!
سیزده:
....................ممنون"خیلی ممنون امیرجان"

۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

جریان آب گرم گلف استریم!!!


یک :
نگهبان بود ...پرده خوابیده ایستاده ...
بیرون پرنده ای خودرا می کشت تا این سوی پنجره ....همسرش را ببیند !!!
دو:
دروازه بان نبوده ای که بدانی غم گل خوردن چیست؟
بدترازآن گلیست که دروازه بان به خود می زند ...می فهمی ؟!!!
سه:
پروانه فرارکرد ازگل گوشتخوار...
گونه ی پروانه ها گوشت ندارند ...آبرو مهم است ...
چهار:
تعجب کرده بود علی (ع) در محراب است ...
به قصد کشت ضربت می زد ...خدای اوو...علی (ع) ...تفاوت داشت!...
پنج:
سیم خاردار بودم ...مدتی درزندگی ...
سربازها که بال در می آوردند ...شلوارشان دو تکه بود!...
شش:
مزار شش گوشه ات ...هزارها زائرداشت ...
حالا که دشمن ات به حسودی خودش را می کشد ...بهتر...می شویم میلیون ها ...!
هفت :
امروز که روز علامه محمدتقی جعفری بود بیشتر به یاد استاد تاریخ ام جناب اقای شهیدیکه خدای هردو را رحمتشان کند افتادم سال ها قبل هردو درتلویزیون مباحث زیبایی داشتند ولی باز به خاطر می آورم که اساتید خوبمان "نه منحصرا این دو بزرگوار "دربازگویی تاریخ و کلا تاریخ اسلام اهانت به اهل سنت را برنمی تافتند و اصولا کلاس های تاریخ من طوری بود که استادان بزرگوار به گونه ای نام می بردند که چیزی از "شان اسلام " کم نشود ....
هشت:
می خواستی دلم را بخری به میلیاردها ریال ...
چه شد ان ریال های تومان شده ات ...برگرد!!!
نه:
بچه بنز 2016:
ددی!ای لاو یو سو ماچ ...ایران گشنگ و ناز است !...
آقای بنز با صدای کلفت :
یس ...اف کورس ما خونواده رو جای بد نمی بریم ....
آن سوی پارکینگ پرایدها :
ایول!دمتون گرم !!!
ده:
همدیگررا می توانیم به هدیه کوچکی شاد کنیم ...
حتی یک تلفن که مثلا فلانی یادت هستیم ...
این اعتقاد که من بدبختم ...همه به من بدهکارند ...پول فلانی را خورد و فلان ...دردنیای کوچک امروز معنای بدی دارد ...
به نام فقر ...چرا بالباس فقر بگردیم ...کمی بجنبیم ...ثروتمندیم ...
کشورما جز کشورهایی ست که مردمش خانه های زیبا دارند ...
مثل یزدی ها و شمالی ها ...خانه های جنوب ...خانه های کاشان ...
وهنوز بعضی آپارتمان ها ...معماران اصیل رعایت اصول راهم می کنند ...حیف نیست ادای فقر؟با خانه های زیبا و فرش های اصلیل که گاه خودمان بافته ایم ؟
ما ملت بخشنده ای هستیم ...........
یازده :
بخش خواب نداریم چون ظهر نخوابیده ام ...ولی می توانم یک گوشه ازخواب های گذشته را تعریف کنم :
درس ریاضی ام را دوست نداشتم ...با این حال هروقت کسی را اذیت می کردم ...شب ها خواب می دیدم ...امتحان ریاضی دارم و هیچ نخوانده ام ...
آخرش خودم به خودم می گفتم دارم خواب می بینم !و داستان تمام می شد!!!
دوازده:
بهشت منحرفم کرد ازفضای آلوده...
سیب رادیدم درمهمانی ازغیبت کناررفتم ...هیهات!
سیزده:
..........................ممنون!"خیلی از اساتید تاریخم "
۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

سیب زمینی آیا فرنچ فرایز می شود ؟یا بحث فلسفی "هویت "!!!


یک:
خریده ای احساس مرا به یک لبخند...
چقدر بی جنبه ...دل من فکر می کند که کجا دیده است چنین بی کلاسی ها ...
دو:
بین خدای ومن ...شفیع "امام رضا(ع)"ست ...
رضاداده که بین من و خدای عشق باشد ...رضای عشق ما...
سه:
چسب عشق را با حرارت ...کنارشکسته ها ...
این دل بدبخت باشد هم ...نیاز نیست به تکنالژی...
چهار:
بخندم شاد باشم و غلت بزنم میان افکارم ...
تو با لباس صورتی ...بنشینی روی نیمکت پارک تا من بیایم !
پنج:
باران نمی باری ...نمی خواهی که شوینده باشی ...
ببین ماهمه عاشقیم ...می آییم زیر بال تو بی چتر ...خوشحالی!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را اشک می شوید حسین (ع)...
هیچ عطری ...هم چو عطر اشک شیعیان ...پاک نیست !!!
هفت :
تو خوابیده بودی و من بیدار تا صبح ...
چگونه شکرخدای را که تو آمده بودی از درهای آسمان !!!
هشت:
حنجره می خواند و محمد رضا بیکاربود ...
وقتی قرارست شجریان باشی ...چه بهتر ها که بیکاری !!!
نه:
خانم پراید:
تاکی مسافرت وسفر خسته شدیم ...10 سالمه تهرون و خوب نگشتم !
آقای پراید:
چقدسن و سالت و کم می کنی ...5 سال اول عمرت فقط خط راه آهن تجریش بودی ...
خانم پراید :
بالاخره معاینه فنی که می ریم !...
ده:
باید واکسن آنفولانزا می زدم ولی نزدم ...
کمی قبل تر ...باید آزمایش خون می دادم که ندادم ...
کمی قبل تر ...گل مژه ام را جدی نگرفتم ولی باید می گرفتم ...
کمی قبل ترهای آن ...باید مصرف زیاد آب برای نوشیدن را جدی می گرفتم ولی نگرفتم ...
کمی قبل قبل قبل ...باید استرس هایم را کنترل و بین یک دکتر تا دکتر بعد داروهایم را مرتب می خوردم ولی نخوردم ...
می دانید نهایت می رسیم به اینکه گاهی با هزار تومان می توانیم مشکلاتمان را حل کنیم ولی ...
می رسیم به میلیون ها تومن این جریان واقعی زندگی من بود ...درجامعه که انسان های واقعی در ان زندگی می کنند چنین بی تو جهی هایی فاجعه به بار می اورد ...
خودمان و جامعه مان را جدی بگیریم ونگهداریم ...
یازده :
ازاین به بعد بخشی داریم به نام خواب های من ...
:
دی شب خواب دیدم که فامیل مان از آمریکا به ایران آمده به تهران آن هم از ترس سیاست های "دونالد ترامپ"و می خواهد باغ مادری مان را مفت بخرد و چند روزی بماند و برود !!!ولی مگر ما می فروختیم !
خلاصه آنقدر جالب بود که نگو ...قیمت هی داشت بالا می رفت و مادرم به هیچ وجه راضی نبود ...
دوازده:
عکس تزیینی ست درضمن مترجم گوگل نام من سیده عایشه نیست ...سیده لیلا ست ...
سیزده:
بهشت را اگر تقسیم کنند از شش دانگ ...
تمام آن برسد به آن که عشق حسین (ع) را پخش می کند به جهان ...
چهارده:
...................ممنون !!!


۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مزاحمت شبانه ...


یک :
غصه بزرگ بودو ...دریک چاله جا نمی شد ...
آنقدر زمین را کندند ...که از آن سوی افتاد به دامن ماه !!!
دو:
کبوتر در کبوتر خانه ...بال می زد ...و پرهاپر می شدند ...
کبوتر باز...کفتر باز ...درخیال خود می پرید روی "ویل چیر "!.
سه :
بیدادکن ...ستم تو برای من ...رواست ...
"عشق کرده ام از نگاه تو"...بکش که حق با توست ...!
چهار:
پنگوئن ها با بدن چربشان سرمارا تحمل می آورند وبعد می پرند داخل اقیانوس وروی یخ ها ..
غلت می زنند و هزارویک فیلم و کارتون می بینیم که یکی شان "هپی فیت " است ...
همیشه مجبور نیستیم که حتما و بالاخره فیلم یا انیمیشن بسازیم ...
صبرکنیم دنیا عوض شود و رایانه ها و گرافیک بچه ها بهتر شود و این ها ...بعد یک سفر تا قطب برویم
و از چهارتا موجود بی خاصیت بدرد نخور در چرخه ی حیات نواحی گرمسیر یک کارتن نه کارتون
بسازیم !!!
پنج:
دیدارتو ...بوی یاس می دهد "یا حسین (ع)"
آغشته ایم بهشت را ...به سینه "یا حسین (ع)"
شش:
به عشق ببند یک سیم بشو "گراهام بل "!
قدیم ها که بیسیم نبود این همه حرف ناگفته!!!
هفت :
دردم اگر دریا بود ...خشک می شد و کویر ...
آنقدر درخشیده ای که نابینایم ...تو خورشیدی بالای سرم!!!
هشت :
پای برهنه ...دویدم که بازکنم دررا ...
ای وای ...باز یارهمسایه آمد ومن ....تصور کردم تو درمی زنی !!!
نه :
خانم بنز:
ای وای !کوچه رو اشتباه اومدم ...می گم همه دارن نگام می کنن ؟پس جی پی آر اس چی ؟
آها ...اینجا ...ای وای تابرسم که دیر میشه؟آهای آقای پراید ...آقای پراید طرح دارین؟
آقای پراید :
جونم چی می گی ...طرح می خوای یا طرح دار؟
خانم بنز:
این آدرسو کیک رو می برین تا ولی عصر ؟
آقای پراید :
قابل شمارو نداره ...60000 هزار تومن ...
خانم بنز:
چی ؟ازکجا بیارم ؟
آقای پراید :
اولا گیجی دوما بلد نیستی رو خودت کارکنی اصلا سوما می ترسی چهارما آرم طرح بع این گنده گی رو روی خودت نمی بینی پنجما فرق بین طرح و طرحدارو نمی دونی ششمانمی فهمی بنز با پراید وسط مهمونی عقد اونم کیک که دیر میشه و اینا یعنی چی ؟هفتماارزش این همه پول رو نمی فهمی
هشتما کجا می ری؟گم نشی ....
ده:
روزی را خدای می رساند نه اینکه بنشینیم و منتظر باشیم که خود می دانیم .ولی بخت با بعضی ها یار نیست ...ازیک جا شروع می شود وبعد می جودشان و بالا می رود ...
حاضر نیستیم حرف همدیگررا گوش کنیم ...تمام فقرای خیابان و کوچه بدند و سود جو وهمه دروغگویند و مریض و معتاد ...چه کارکنیم که انقدر سنگدل نباشیم ...نمی دانم ...
فقط این را می دانم که درس خوانده ایم که مفید باشیم ...و همه همین را می خواهیم ...
این همه آمارو ارقام تلویزیون واین که فلانی و فلانی و فلانی مقصر است و شاید فلان سازمان و اختلاس به چه درد ما می خورد بماند بین خودشان ...
دنبال طرح و راه حلی بگردیم ...تا مشکلات جامعه حل شود ...
"چراکه در یک جامعه اسلامی و موفق و امنی مثل ما ...همه باید روپوش هم باشیم نه جامه در "
...........................
یازده :
کاش درمانم فقط هوای کثیف تو بود ...!
می کشیدم نفس آخرو میمردم در جوانی ها....!!!
دوازده:
....................ممنون!

۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تعطیل آری یا نه؟


یک :
کانون زوج گرم چشم های تو ...فرزند نمی خواهد؟
بین دنیا مراببین ...چه می شود کنارزوج تو بنشینم؟!!!
دو:
چه کنم تا مجوز بکیرد این شعرها؟...
حساب اداره جداست ...تو نمی خواهی ازاین لحاظ...
سه:
امکان دسترسی به موی تو ندارم ...
موهای خویش را می کنم ولی...تومردانه من زنانه دگر موی نداریم!!!
چهار:
سنگ می اندازیم ...گاه "حج"نیست!
من فریبکار نیستم!آن که تورا فریفت ...رفته است بفریبد دیگران ...
پنج:
سوخته ام ...شمع بیدارمانده بود ...
دل را که سوخت ...تنها بوسه ای شاد می کند!!!
شش:
مزار شش گوشه ات ...هزار هزار عاشق داشت ...
نگو که...زنده ای ...مردم نیازدارند به نوازشت ...(یا حسین"ع")
هفت:
دستگیری می کنی ازمن ...تا رد کنم دردم !
درد را اصلا چکاربامن...توبا منی بامن ...رضا جانم رضاجانم (ع)
هشت:
عاشق از عاشق بگیر سبقت ...
که این عشق اربعین می رسد به اوج ...یا حسین "ع"
نه:
صف معاینه ی فنی ست و خودروها باهم گپ می زنند ...
پراید 95:
داشتم رد می شدم ازبس تا شمال رفتم و اومدم شده 30000کیلو متر !دیگه ازجونایی مثل منم افتادن!!!
پراید 74:
وای پسرم!سپر به سپر بریم !می دونی که من همش تو پارکینگ بودم !و اصلا نمی اومدم بیرون چون چشام عیب داشت !!!
بنز 2000:
به به !پدرو پسر ...من اصلا از صحنه های خانوادگی اشکم در می آد...بابایی بیا!
بنز 2016:
بله اومدم ...آقایون صاحب اینا سوارشید ...بریم الان خانم پژو خیال بد میکنه !!!
پراید 95:
نه بابا!اقلا اینجا دو کلوم حرف می زنیم ...بشینین تا غروب طرح رو رد کنیم !!!
ده:
هوای تهران آلوده است و مدارس ابتدایی بدلیل خفه کردن کودکان آسمی در مدارس شهر تهران تعطیلی به بار آورده است ...
چند پرسش:
...آیا می توانیم مثل آموزش و پرورش افغانستان تابستان هاباز باشیم و زمستان ها تعطیل؟
...ایا می توانیم میزان پرتی آموزش و پرورش در تعلیم و تعلم را اندازه گیری و ازتعجب شاخ دربیاوریم؟
...آیا می توانیم تا 24 ابانماه شوفاژهارا روشن نکنیم واز آفتاب زیبای شهرتهران درجهت گرم کردن استفاده کنیم ؟
...ایا می توانیم ساعت نه وسی دقیقه ی صبح تا ساعت دومدارس را باز نگه داریم تا فرزندانمان که تا پاسی ازشب دارند اطلاعات موبایل شان را می جوند راضی نگه داریم ؟
...ایا می توانیم نیروی خوشگل شیک پوش مهربان با آخرین مدل خودرو خانه درمنطقه دو استخدام کنیم با حقوق پایین تر از دو میلیون ؟
...ایا می توانیم بیمه هارا کلک بزنیم ودرحالی که همه ناراحتی قلبی و عروق و معده و اعصاب داریم 1روز نه سه روز را تعطیل کنیم ؟
...آیا می توانیم یک بار بطور تصادفی خودمانرا جای مدیران مدرسه بگذاریم که وقتی حرف خوب از اولیا می شنوند فکر می کنند دنیا عوض شده ؟...
ایا می توانیم از مشاورانمان درمدارس نظر خواهی کنیم وببینیم اوضاع فرزندانمان بطورکلی خوب است؟
...ایا میتوانیم این نویسنده وبلاگ را از منطفه فلان به منطقه فلان انتقال داده و جگرش را حال بیاوریم؟
"چشمک"
........................................................................
وقتی بچه ها سرفه می کنند حالت تهوع می گیرند و استفراغ می کنند و می ترسند ...
آنوقت می ترسیم که چه بشود ؟کودکان آسمی حال فردای خوبی ندارند...این را میدانستید؟!!!!
..........................................
........................ممنون که تحمل کردید !!!


۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۳ ۲ نظر
سیده لیلا مددی

درخشش ..."تصویر برای هجده سال به بالا "


یک:
من من نکرده ام که بگویم تو کیستی ...
من اززبان من ...به عشق تو ...اعتراف کرده است ...
دو:
آدم نبوده ای که به هوشت مغرورهم شوی ...
"آدم به یک سیب "شاید "دانست فیزیک چیست !"حوا بهانه بود!!!
سه:
ستاره ها لیاقت دوش تو...ندارند!
می روی مدافع حرم زینبی ...که می شوی "شهید "...
چهار:
خیال کن مه من مرده ام ولی ...
برای هزارسال دیگر زنده بمان تا بفهمی ...چه گفته ام!
پنج:
دیوار کنده شدو با پای خودش رفت ...
چقدر پشت تو می ایستادبا دسته گل ات ...انتظارگل داشتی ...
شش:
آلوده ام ولی هوای تو ...هوای تهران نمی شود ...
شاید به خوبی اهواز باشد ...آن هوا که برای من نفس است !...
هفت:
پیاده به سوی کربلا به وقت اربعین بیا ...
هزارهزار فرشته کنارتوست ...مبادا که تنهاشی ...
هشت :
دوست من ...دختری دبستانی ..."..."
فرداچه باید کرد ؟که او خانه است و من خانه !!!
...........................
زرنگم اسمشو نمی نویسم!
نه:
آقای بنز:
اوهو اوهو ...(سرفه)ازدست تو پراید ...تواین آژانس فقط تو کثیفی و بوی بد می دی ...
اصلا هوای آلوده تقصیر توئه ...اللهی که بمی......
آقای پراید با لهجه ی اصیل تهرونی :
تهنا من!گنگشکای خیابون پهل....ی می دونن تو مقصری ...دوتا لوله اگزوزداری عین چی ...
چوری بنزین می سوزونی اونم پشت هم انگار ما مشکل تو بل نیییم ...زکی !
ده:
آیا ما درحال تغییر ژنتیک وهمگرایی با فضا هستیم ؟آیا هزار سال بعد ما دم در می آوریم و بعلت خوردن گوشت پرندگان و جهندگان یک موجودی می شویم به نام "تمانسان"؟
(تلفیقی از تمساح و انسان )جالب نیست که بدانیم از هزاران سال قبل به اینور با وجود کوتاه ترشدن قدمان وعمرمان شکل اصلی و ژنی خودرا حفظ کرده ایم ؟
ولی دایناسورها (حالابه هردلیل مردند یا تبدیل به چیزی مثل مارمولک وتمساح )شدند؟
موجودات دوزیست ودریایی را که نگو....
"خدامارا با الگوی ثابت آفریده ...خود در قرآن می فرماید که مارا چگونه آفریده ...بخوانیم ولذت ببریم "
یازده :
خدای "محسن خزایی"شهید مدافع حرم را بیامرزد ...
دوازده :
کنایه می زنی به من که شعر شان تو نیست ...
وقتی مرا زبان ردیف است ...دندان ردیف نمی خواهم!!!
سیزده :
....................ممنون!

۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۹:۲۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

از پنج تا ده !


از چهارتای اول بگذریم و از 5 تا 10 را بخوانیم !
پنج:شش گوشه ی جهان ...شش گوشه ی مزارتوست ...
بگردیم و ببینیم ...که عاقبت بهشت کو؟

شش:دوست دارمت اگر بگذاری ...تعارفی!
مگر سیبی؟تا این حد می گویی ...نفرمائید !!!

هفت:لب هایت را ببند و بوی یاس را نگاه دار ...
من ان شبم که بوی تورا آزاد کرده است !....

هشت:پنجاه سال بگذرد از زندگی من ...
شاید نباشم ولی پنجاه ورق شعر ...

نه:آقای بنز :مشتری داری؟خوش به حالت ...داری می ری؟خوش به حالت ...
وایسا ببوسمت ...خوش به حالت ...
آقای پراید:ما خانوادگی همین طورهستیم درخت هرچه پربارتر سربه زیر تر ...یا هم چین چیزی !...
نگران نباش خدا قسمت تو ام می کنه ...

ده:همکارا بعضی وقتا بهت نزدیک میشن و تو مثل اعضای خونواده دوستشون داری ...
خدا نکنه یه خار تو پای یکی شو ن بره که احساس کنی دلت گرفته و حتی دعاش هم بکنی تا خوب شه ...به این حتی حس همدردی نمی گن به این میگن عشق ...
اونم عشق به خواهرو برادرو گاه پدرو مادرایی که کنارمون زحمت زیادی هم دارن می کشن ...
خدا حفظشون کنه ...یا علی ...
۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

استکان شکسته!


یک :
تبارک الله که عشق باریده از آسمانمان ...
به کدام نام خدا بشوئیم صورت ...که باطن عشق زیباتراست !...
دو:
وجدان نداری ای رقیب ...که به تیره روزی شهره ام ...
ولی چه باک ...اگربمیرم هم ...دگران می دانند که عاشق تراز بوده ام ...
سه :
بین دریاها رقابت بود ...تا ابرشوند بروند تاآسمان ...
بین ابرها رقابت بود ...چطور صورت خورشید بپوشند و بارانی شوند ...
چهار:
به نیت حسین (ع)و ابوالفضل (ع)ازخانه خارج شدیم ...
یکباره دیدیم درراه کربلائیم و اربعین فرداست ....
پنج:
تو برای من خنده ای ...بوی بهار زندگی ...
انتظارت را می کشم روی چشم ها ...خدا می داند مرا یا مهدی (ع)...
شش:
می خواستی به تنبیه من خودت را بکشی ...
چه تنبیه بدی ...می گفتی بمیرم تو بمانی ...که بدترین این بود...




هفت :
لباس تیره ی من ...درتن رقیب روشن است ؟!!
گاهی عوض بکنی زندگیت را ...روشنی تمیزشدن نیست !!!
هشت :
سرپل تجریش...بستنی نمی خوریم ...
با بچه ها سرنازی اباد قرارداریم ...با اکبرمشدی!!!
نه:
آقای بنز درجلسه :
مابا حضورمان درکشورهای جهان سوم ...نشان دهندهی صنعت پیشرو دراین کشورهائیم ...
و باعث می شویم خطوط قرمز بین طبقاتی بین کشورها نه درکشورها ازبین برود ...
قیمت جهانی تمام شده ی ما با قیمت اصلی درکشورهای عرضه شده فرق می کند وازنظر سربلندی می توانیم خودرا به عنوان یک کشورصنعتی به دنیای جهان سوم نشان بدهیم ...
آقای پراید با لهجه ی اصفهانی :
این چی میگه ؟!ما تازه جیان صفرقدیم رو اززندگی میلیاردرهای شهرمون آ...بیرون انداختیم !
فداکاری کردیم اومدیم وسط نکنه یه وقت بلا ملایی سر جامعه بیاد ؟!!!
خانم پزو با لهجه ی فرانسوی :
ناقاحت نباشید ...به این ها می گند صحبت جلسه ای !!!ماکه دهنمون ققصه !!!نه بچه ها؟!!!
همگی به جزبنز :
بله!بله!



ده:
دل مان می خواهد گاهی فرهنگ های غلط را ازجامعه پاک کنیم و نمی شود ...چون خودمان را جزآن فرهنگ غلط نمی دانیم و دیگران را مقصر می شناسیم و آن ها هستند که باید خودشان را تغییر دهند ...
سال ها پیش درنزدیکی چهارراه ولی عصر با ارامی درحال حرکت به سوی بالا بودیم که یک شاسی بلند مشکی مقابلمان پیچید و باذکر یک ناسزای نگفتنی به راننده چنان به حریم تئاتر شهر وارد شد که ما فکرکردیم چه خبراست ...سرمان را که کمی ان سوتر چرخاندیم ...آقای بازیگر مشهور پشت رل نشسته بود و هنوز دندان هایش را می جوید ...
گویا زمان رسیدهن به تئاتر دیر شده بود ...
یازده:
به ما چه که مردم فلان کشور ...که را انتخاب می کنند ...
ولی در دنیایی که لاتاری و قماربازی ازحالت ریسک خارج می شود و بخشی از زندگی ست ...
برای بعضی ها همان بهتر که صاحب مشهورترین کازینوی نیویورک وشاید جهان رئیس شود!!!
دوازده:
کورشوم لال شوم مرده شوم دود شوم ...
بی سر و سامان بشوم ...بازتویی بازتویی...عشق من ای جان تویی...
سیزده :
.............ممنون..."مادرم ممنون خیلی ممنون"





۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی