بی شمس

ادبی

تو ...خیلی دوری ..."گذشتن و رفتن پیوسته "...با صدای دریا خوانده شود !!!


یک:
بالای تخت ...عکس تو بود ...مثل یک پادشاه ...
رفتی و سلطنت هم به باد رفت ...درکشوری که خریدار قلبم بود !...
دو:
چاره ای ندارم جز اینکه تو را ببخشم ...
خوب مرده ای !ورفتن تو ...واقعا دست خود تو نبوده است !!!
سه:
بگذار برقصند مردان نیک رو !"آس و پاس اند "ولی ...!
تا عده ای سرمایه هم بکنند درکشور"دنسینگ"ولی نرقصند بی دلیل!!!
چهار:
بین خواب و بیداری بوسه ای رد و بدل نشد ...
حساب و کتاب داشت لب تو ...همینطور بیداری !!!
پنج:
صلح و جنگ "تالستوی "رفت و قدیمی شد ...باورکن!
زمان جنگ های خرد خرد است ..."آنا کارنینا "وارد نکنیم ؟!!!
شش:
مزار شش گوشه ات آرزوی من است ...زیارت اش کنم ........
یکبار دیده ام ...هنوز هوش ندارم ...کجا بوده ام ...عرش یا زمین؟!
هفت:
پیامبران خیره به آسمان به درک عظیمی از خدای می رسیدند ...این همه آسمان پس چرا نمی افتد؟
نکند روی زمین پوششی کشیده اند و این کار چه کسی بوده است ؟
وندا بعدها از خدای رسید :من!!!اصلا شخص ثالث ...خدای ...
چقدر سخت بود کار ابراهیم ...که بشکند بت را و بایستد ...کدام خدای آسمان؟کدام خدای زمین ؟
کسی درون من !!!می فهمی ؟!...
طبق آیه ی قرآن میان آتش خندید و آتش خفه شد و بیرون آمد و درانتها به مقام امامت رسید ....
هشت:
روی دوش تو خاکستر ریختند و خندیدی ای پیامبر عاشق !
دست های کوچک فاطمه (س)می زدود ...گفتی :"ام ابیها"کارتوست ...پشت من باش تا ابد ...
نه:
پدربنز رفته بود خرید ...لاستیک واینها ...
بچه پراید ها گریه کردند ...پول بستنی شان اندازه ی تریلی آقا خاور شد !!!
ده:
هنوز نتوانسته ام دنیای جدیدم را بپذیرم ...دنیای بی حضور یکی مثل پدر....
چه حس هایی ازدواج ...فرزند دارشدن ....همه اینها یک مرحله است ولی بعضی مراحل "کم جون داری برای ادامه"
باید به خودت خوب بقبولانی ...وگرنه "گیم اور "می شوی !....
یازده:
میان ستاره ها یکی خندید ...
محمد(ص)به دنیآمد و هزار اتفاق افتاد ...دریک شب...
دوازده:
دنبال عشقم ...ممنون عاشق که می آیی"عنوان ترانه ای ست از گروه بمرانی "
۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

حالا اومدیم و نمردم ...دل توهم خنک نشد ...چکاره ایم؟!


یک:
درون آینه دیگر ندیده ام عکسم!...
خودم بوده ام ...خودم !که قابل شناسایی نیستم !دیگران باورکنید!...
دو:
کیف چرمم جای چندین عکس داشت ...
مادرم را ...پدرم را ...عشق را می بردم ...هرروز روی سینه ...دزد ...دزدید!
سه:
پیش پای تو قربانی جهلم بوده ام ...
من چه می دانم که عید تو ...با عید رقیبم یک شب است ؟!!!
چهار:
فردایی که بیدار می شوی یارت نیست ...
زندگی هم خرج دارد ...نان تازه می خوری ؟!!!
پنج:
من"ولنتایم و ولنتیاین و ولن تای "سوختم !!!
صد هزاران خرس پولیشی...تو رفتی ..."آفتابه مسی "سفارش دادی؟!!!
شش:
مزارشش گوشه ات را سیل اشک عاشقان تا عرش برد ...
یک خدا گفتند ...ندا آمد ...شنیدیم ...ای غلامان و کنیزان حسین (ع)...
هفت:
بمب انار ترکیده بود ازخنده ...زمستان سرد لبو می پخت ...ازگرما ولی ...
انار راژله کردند میان یخچال ها !!!....
هشت:
پیاز داستان عشقی بلد نبود ...
"کیمیایی"زیر چشم هنرپیشه ها بریدش ...میلیون ها نفر عاشق "گوزن "شدند!!!
نه:
پدر بنز با ترافیک شهر میانه نداشت ...سرفه می کرد ...
بچه پراید ها ...تقلید صدا می رفتند جاده چالوس ...کلاس آن جا بود !!!
ده:
امروز یه روز شاد بود و جالب ...از طرف یه شرکت شوینده اومده بودن مدرسه برای تبلیغ ...
شوروهیجان و بگو بخند راه انداخته بودن که نگو ...
چنین جریانی که اتفاقا از طرف یه گروه تبلیغاتی خوب پشتیبانی می شد یکی دو نفرو ناراحت کرد چرا مثلا؟!!!
وقتی برنامه ی یه گروه تئاتری ساده برای مدرسه ساعتی 300...400هزارتومنه ماباید ناراحت باشیم
یکی اومده و مجانی اونم حرفه ای داره سرویس میده ...بابا یک کم اخمامونوواکنیم ...اقتصاد یعنی همین ...
امیدوارم این جور جریانا برای بعضی واحدهای تجاری هم بیفته ...کارقشنگیه و به نفع خودشونم هست
که بیان وسط جامعه ...
"به امید اینکه سال اقتصادی مون با موفقیت جلو بره"
یازده:
تا بمیرم دلم گروگان توست یا مهدی (ع)...
پس نده!وام ندارم بدهم ...عشق تورا ...یا مهدی (ع)...
دوازده:
یه ذره بهم کم سخت بگیریم ...
دنیا خودش سخته ...سخت می گذره ...
مخصوصا برای بچه ها ...
۲۱ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پروشات ...کوروش وتاثیر سلسله ی هخامنشی بر ادیان بزرگ قدیم !


یک:
بوی سیم سوخته از رادیوی قدیمی ...وصل می شد به اعصاب ...
تو صدایی داشتی بین جمع ...باید شعر می خواندی برای شهر که بدانند "عشق منی "!
دو:
بین دوقلب ایستاده بودی و دست به کمر !!!
آباد کردی ویرانگی را ..."استع مارپیر "عشق قدیم !!!
سه:
انگورها دست به یکی شدندتا برسند ....
مقصد ذهن تو بوده است ...سفره ی دونفره ...نان تازه ..پنیر و یک خوشه از وجودشان!!!
چهار:
دوربین خودرا کشت ...سلفی بگیرد از من و تو ...
گرفت ولی یکی نشدیم ....چون رهگذربودیم ازکنارزندگی هم!!!
پنج:
سوراخ اوزون را گشاد تر می کند حضورتو در پاریس ...!
ازبس اسپری مو می زنی ...آسمان خودش را پاره کرد!!!
شش:
مزار شش گوشه ات جای بزرگان بود و من ...
پای برهنه آمدم و سربزیر ...ای شاه کربلا حسین (ع)...
هفت:
طفلک تابلو های خانه که زیر پارچه ی سپید کفن شده اند !...
زنده ای همه جا تمیز مانده ...ویک مبل جای اوست ...
"اگرکه بیاید "!!!
هشت:
پدر ...بین بودن و نبودن ات یک نون بود ...
که یاد می آوردم نانی که هیچ وقت ازمیان سفره مان نرفت!...
نه:
بچه ها کنار پدر بنز چک می کشیدند ...
می دانستند پدر اندازه ی چهل و یک پراید ارزش دارد !!!
ده:
بوی مهدی (ع) می دهد این خاک ازبس زنده است ...
هرشهیدی ازوطن می گویدم ...مهدی (ع) بیا !....
یازده:
باید حافظه تاریخی ملت زنده بماند تا بدانند که کیستند و گذشته چه بوده است و این کلیت است که خیلی ها جزئیاتش را دوست دارند ...
ما رمان تاریخی سیاسی کم داریم و بهمین دلیل در سریال ها از تخیل کارگردان و نویسنده غیر حرفه ای مایه می گذاریم ...حالا اینها عیبی ندارد ...
سخت ترین رشته تکمیلی دانشگاه از امتحان گرفته تا پایان تاریخ است و بعضا باید پدر کسانی را درتاریخ بشناسی که اگرهم نشناسی مشکلی از مشکلات جامعه حل نمی شود ...
دربرنامه "زاویه"...
فقط دو دیدگاه کلی آمده اند تا دو اتیکت متفاوت و نظر شخصی ونه حتی تئوری بکوبند و بروند ...
یادمان باشد که بعدها نسبت به گفته هایمان مسئولیم و اگر می خواهیم تز بدهیم باید مثل صدها دیگر دکترها یک کتاب خوشگل بنویسم به نام کتاب تاریخی ...
حالا چه بهتر که سعی کنیم تا بشود کتاب درسی دانشگاه نه دبیرستان تا ...
بدانیم مسئولیت درباره ی تاریخ یعنی چه!!!!
۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

هرکه دلا ...هرکه دل ارام دید. ..ازدلش ارام رفت. ..!


یک:

درون سیاهت راشستم. ..عشق عطرخوبی داشت. ..

سپیدشدی مثل برف. ..ولی. .. بلافاصله وقت مرگم بود...

دو:

سدراه تو...اشکهای زنی دیگربود...

منهم زنی دیگر. ..اگر به قلب نازک است دیگر نیا. ..

سه:

بس کن نمی شنوم. ...دیگر داستان های تکراری. ..

همیشه تو فرهادی. ..ولی من برای تو. ..زلیخا بوده ام. ..

چهار:

پسندیده ای مرابرای عشق ورزیدن.. .یامهدی (ع)

خوب میدانستی که طاقت انتظار ندارم. ..یامهدی(ع)...

پنج:

ماشین تو سیاه سیاه  بود. ..

وزیرنور مهتابی کوچه خجالت داشت. ...

می امدی وتادرخانه بغض امان نمی داد...

من رفته بودم شهر دیگری برای تحصیل...

این داستان را...مادرت برای من نوشت! !!

شش:

مزارش گوشه ات...پربود ازکلام زیارت. ..

دست به سینه می خواندم. ..که ارباب انجا تو هستی. ..

امده ایم...بپذیری غلام خویش. ..

هفت:

سوی نور. ..دلم رفت تاپنجره ای که میانش تونشستی. ..

و...حیف! ...که بزودی خا طره ام. ..خفیف. ..فقیری امد ورفت. ..

هشت:

ایستادی ومن  ندانستم. ..پاهایت توان نداشت...

توقع ازعشق...زیاداست...حتی بنای یادبودی مثل آزادی. ...

نه:

پدربنز میرفت شمال شهر به مهمانی...

بچه ها باکش را پرکرده بودند. ..تابازگردد...ولی رفت ودیگر. ...برنگشت...!!!

ده:

پول...راگاهی می خریم  وگاهی می فروشیم. ..وگاهی انتظار تولد پول ازپول داریم. ...

درست نیست! !!

اگرقبول کنیم. ...خداروی معاملاتماحساس است...

جایی  که اصلا فکرش رانمی کنیم. ..قضا وقدروبرکت. ..مسئله اش حل می شود...

ببخشید...باموبایل مینویسم غلط املایی زیاد است مثل سیاه وسپاه



۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نور در کمین تو بود ...خورشید ...بلعید تورا وتاریکی کسی نبود!


یک:
بهانه کن ...که من پوست انداخته ام ...دیگر شده ام ...
برای رفتن زمستان ...پوست انداختن آسمان ...طبیعی نیست ؟!...
دو:
خدای را دعا کنیم که عشق مان جاودانه بماند ...
تمام بوسه ها ...عکس شدند آن قدر روزگار عاشقی ....برای ثبت مناسب است ...
سه:
یوسف!
روی ماه کم شد و کم شد و کم ...
آن قدر پیامبر خدای گفت :زیبای آسمان من کو؟کجاست؟کو؟...
چهار:
میان کنسرت غش کردیم ازخنده و کسی ندید ...
آن قدر مشغول صدای تو بودند عاشقان ...خنده های ما گم شد !...
پنج:
حافظ کتاب خودرا سپرد ه بود دست "نگار خویش"...
آمد دید شعرها پاک اند و"نگار"شعرهارا دوباره سروده برای "شاه"!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را انتخاب کرده ام برای درد دل...
نه انقدر درد ندارم که زینب (س)داشت ...هرچه نگاه می کنم دردهای دنیارا !...
هفت :
پسر قرار بود تکان بدهد دنیارا...
پدر می رفت با آرامش خیال ...با دست های کوچک او "بیعت کرد "...
هشت:
امام زمان(ع)تو یی که تمام قوانین علمی دنیا ...می گوید نشود!
تو می گویی خدای هست اگر بیایم ...ثابت می شود علت آمدنی که "قانون عدالت"پشتش هست...
نه:
پدربنز با خرید روزانه می رفت که نه پراید خود را شاد کند ....
تریلی مست بود ...له شد زیر بار سرنوشت ...
بچه ها گفتند ....پدرکوربود؟!!!
ده:
خدای همه ی مادرها را حفظ کند و آن ها که نیستند بیامرزد ...بیشتر نیستیم و می رویم کنارش و شب ها صدای نفس کشیدن های اش آرام بخش ماست ...
"کاش دست اش را که می گیریم یادمان بیاید کودکی ...کاش بوسه هایش را نوش جان کنیم و دوباره دوساله شویم ...و صبح ها چای شیرین اش ...ماراببرد به دنیای مدرسه ..."
یازده:
یوسف تو را دیده است ؟ای نواده زیبایی؟
آن قدرماهی که همه ...منتظرند برآیی...
دوازده:
"ممنون فرشته هایی که نمی دونم چطوری ولی هستید ...
انقدرهستید که سرما فرار کرده بره ازمدرسه مون و بچه ها خوشحالن ....
خودتونم می دونید ...."
۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ما دلشدگان خسرو شیرین نداریم ...


یک:
قراربسته ای برای فرار اززندگی من ...
برو که یار دیگرت بهتر است ...حجاج هم به سال ...قربانی جدید می کشند !
دو:
کریم اهل بیت سفره سبزکرد ...
چه می خوریم ازکرامت او حج محمدی (ص)...
سه:
لیاقت عشق درحد من نبود ...
من عاجزم از بوسه ای که حق من است ...یا حسین(ع)...
چهار:
چنان مغرور بودی که دل ام سوخت می روی ...
دیدی که اخرش نخریدم غروررا ...گران فروش؟!
پنج:
بسته ی مو برایت بخرم از"40 ...50"!
که ببندی و بخندی و بگویی عشق دارم "2000"!
شش:
مزار شش گوشه ات راپرکنم با نوای فاطمه (س)...
بشنوی سوز دلم ...یاد مادر ...بخشش و احسان کنی ...
هفت:
بیدارشدم ...فکرکردم تو مسلمان نیستی !!!
آگاه شدم ...تشنه لب می سوختم ...هرکه بودی می رساندی آب را!!!
هشت:
دیوانه بالای دیوار بود و می خندید ....
عاقل یک سنگ انداخت و خورد درست درست به دندانش ....نشکست!!!
حالا چه جور نمی دانم!یک عاقل دیگر بدو بدو آمد وگفت :بلد نبودی می گفتی من بزنم!چنان می زدی که چشمش ناقص می شد ...اگردنیا را واژگونه نمی دید ...نمی خندید!
دیوانه ازدیوار پائین پرید و عاقل دوم را کشت ...ان هم درست مقابل چشم های عاقل اول !
بعد درحالی که دیوانه ترشده بود بالای دیوار پرید و به خنده ادامه داد!!!
نه:
پدر بنز سوخت چون باکش آتش گرفته بود ...
پدر بچه ها سوخت چون بیمه نداشت ...
ده:
دعا کنید حالم خوب باشد و برای اینکه تست حافظه و یاد آوری و اینها ازخودم نگیرم ...روزی دوبار ننویسم!ممنون....
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من درد تورا ازدست آسان ندهم ...


یک:
سرمایه ی من ...اشکی بود که می ریخت چشم من ...
هیهات ...چشم دانه ای میلیون واشک....قطره ای هیچ!
دو:
اکثر عشق ها درکلاس اتفاق می افتند ...
وقتی که دانشجویی نمی دانی ...کلاس تکرار شدنی نیست!
سه:
تفاله کرده ای عشق را درون خود ...
نگاه بینداز ببین که بوده ای ..."مردی ...یازنی "لیاقت داشتن اصل جواهر نداشته ای !!!
چهار:
دکترای علی (ع)صبربود و جنگیدن ...
نیامده کس بگوید ...سواد عشق نهج البلاغه نیست ...
پنج:
هزاران سال قبل ...یک کوچه بود ...پیاده می رفتیم ...
تا خانه های مان ...ده پنجره فاصله بود ...
عشق میان نانی بود که یکروز گرسنگی ...باهم تقسیم کرده بودیم ...
ومی خواستیم فرزندانی داشته باشیم ...مثل خودمان ...
کجا خیال آینده؟
شش:
مزار شش گوشه ات را هیچ کس نداشت ...
ازهرطرف تو بوده ای ...تو بوده ای حسین(ع)...پشت شیعیان....
هفت:
امسال ...
با ماشین که می رفتیم دریک بزرگراه ...عاشق هم شدیم ...
تا خانه هایمان 30کیلوترراه بود ...
عشق میان ما چیزهایی بود که قراربود با هم تقسیم کنیم ...
خانه...ماشین ...کارو فرزندآینده ...
می خواهیم فرزندانی داشته باشیم ...
دکتر ...مهندس ...مثل خودمان ...
کجا خیال آینده؟!
هشت:
سوختی مرا و جگر رفت به اعتیاد!!!
رفت اعتیاد و دگرهم جگری نیست ...درتنم!!!




نه:
پدربنز رفت و خانه و کاشانه را فراموش کرد ...
بعضی ها که آلزایمر می گیرند ...دیگران می برند به خانه اشان!!!
ده:
آنفولانزا...ومن دیابتی بیچاره باهم هیچ قراری نداشتیم ...
شده ام " معجون البیچاره گی "پدر مرده گی نداشتم که گرفتم وهزارها درد از همان می آید
اگر نود و بوقی سنت باشد ...
..............................................
خدا یکجاهایی هست ...ولی کسی نیست که باور کند و یکجاهایی نیست که همه می خواهند باشد ولی می گردند تا به زوربیاید و پیدایش کنند ...
خدایا مارا گرفتار این درد نکن!
یازده :
به عشق تو باورم را کشته ام به رسیدن آسان ...
نمی رسم به سادگی ...وساده گذشت نمی کنم ازخود!
دوازده:
بعضی کسا باعث پرواز آدم میشن ...
ولی بعضیا روششون بال بریدنه ..."کاری نداریم"...
خدا یه دفه دیدی ازطریق بنده هاش برات یه سایت پرواز درست کرد ..."راضی ای ؟!!!"
سیزده:
ایران را نمی توان ...برش زدن ...کندن ...انداختن...
به یک کرشمه ی زهرا(س)ست ...ماندگاری ایران ...
چهارده:
اگرتو بد شده ای ...گناه و تقصر من است ...
چنان پرستیده ام تو را ...که رفته ای برای دیگران ...خدا شوی !!!
پانزده :
ازهمه ممنون ....اونایی که به خصوص دارن منو تحمل می کنن...




۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بستنی بود چمدانم ...رفتنی بودم ازاین حال....


یک:
تازیانه می زد و عشق بلند بلند می خندید ...
این روزها چه کاردارند به شکنجه ؟!موی بلند یار ...بسیار بسیاراست ....
دو:
شما به قلب من دیگر نیرو نمی دهید؟...
دست شما بالای دست بود ...وقتی که مرده بودم و احیای قلب لازم بود ...
سه:
بیکارنشسته بودیم و داشتیم یک قل دو قل بازی می کردیم ...
دیدیم دشمن امد ...طوری ایستادیم که رفت و بعدها نوشت "ما مرد آن نبوده ایم "!!!
چهار:
سال ها ی سال پیش پاناما حیاط خلوت آمریکا بود ...
سال های سال پیش عراق چاه نفت کویت را قورت داد...و آمریکا صاحب اصلیش از آب درآمد ...
سال های سال پیش ایران بد بود وخیلی بد و امروز آنقدر بد است که تحریم است ...
چون آمریکا بلد نبوده دیگر آنقدر آمریکا باشد ...
به جهنم!بگذار برای خنک کردن خودش پول سعودی ها ی پولداررا بگیرد و بستنی آن جا بشود 500تومن واینجا بشود 1000!
ما داریم اصلا روی لاغری خودمان هم کارمی کنیم ...فردای روزگار یک چیزهایی رو کردیم چه می کنند؟
مگر دنیا همه اش صنایع نظامی ست !...
یکهو دیدی چارتا پلاستیک درست کردیم وروی خلیج فارس خوابیدیم و اب تنی کردیم!!!
"نگو نگفتی!!!"
پنج:
پیمان شکن تو بوده ای ..."ای شاه شمشاد قدمن "
که من کوته بی فکر ....بسته ام پیمان ...که ننوشم نخورم ...جزغم عالی جناب "یاربی "!
شش:
مزار شش گوشه ات حسین (ع)مارا صدا می زد به اسم ...
که بیائید کربلا این جاست ...شهید شهید سالاریم !!!
هفت:
غنچه می داد به گرمای زمستان ...درخت سیب...
برف چشم نداشت که ببیند ...می کشت میوه هایش را!
هشت:
کمین چشم های تو بود ...مرزهای چین ...
آنقدرقوی شده بودند که ماه هم می خندید ....دشمن نبوده ای ؟!!!
نه:
پدربنز می رفت با کت و شلوار قهوه ای به اداره ...
وزیر خسته بود که زودتر پرید و با پراید برگشت به منزل !!!
ده:
خواهرجان ...همدیگررا انقدرنبوسیم !
دراین دوران داغداری آخرش آنفولانزا گرفتیم و خوردیم زمین ...
"این داغ با بوس سرد نمی شود"
یازده:
دست های خدا درکاربوده است ...که کشورما ایران ...
هنوزنقشه اش درست است ...ای شهید ...آفرین !
دوازده:
تشکر می کنم ازهمکاران و بچه های مدرسه ...
امروز واقعا واقعا واقعا فهمیدم عشق یعنی چه ...
خداکنه لایق باشم و بدرد کارم بخورم ...."اگه بعضی دردا بذارن!"
۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بهار را بکش خرداد ...می بینی دی را که می لرزد وزمان... این است


یک:
خرداد تا آذر ...مارا کشت بهار...
نمی توانستیم غنچه دهیم ...خاک مارا برد!
دو:
میان بحث داغ لبو ...انارخندید ...
بیچاره باقالی ...که رفت باسرکه تا حلقمان ...!
سه:
همین غصه برای من بس بود که تو میان غم های من می خندیدی !...
نه ازاین بابت که بی توجهی ...به این دلیل که بین من و تو اختلاف بود !
چهار:
بین کتاب حافظ و بابا طاهر ...درد مشترک عشق است ...
 یکی در شیراز می سوخت برای شاخه نباتش ...یکی درهمدان عریان بود !
پنج:
کینه توزی ازشیعه خلاف جهت است ...
خدای می زند زمین ...نمی روی بالا !...
شش:
مزار شش گوشه ات را که بوسیده ام به عشق ...
نمی دهم به بهشت جان خود ...دیگر کنیز توام!...
هفت:
خراب شد بین ما جهان عاشقی ...
بگذار بگذرد ...چنین جهان "رمانتیکی "اگر خراب شود ...درست است !!!
هشت:
مهدی (ع)اگر بیایی و دنیا عوض شود ...
ما منتظریم ...دنیای دنیای کوچک دنیای مان به دست تو آباد شود ...
نه:
پدر بنز می رفت و بچه ها جشن داشتند ...
چه می دانستند که لباس رسمی همیشه دلیل یک شغل خوب نیست!!!
ده:
همه می گن تو می تونی ...دیگه چقدر؟با تغییر سرنوشت هم دیگه انقدر نمی تونم که جدای خدا باشم ...
یه چیزایی هست به اسم قضا و قدر که باید گاهی براش دست خدارو هم ببوسی !!!.....

یازده :مرگ تو مرابزرگ نمی کرد ای پدر!
بزرگی تو بود که به اندازه ی من ...کوچک پذیر نبود !!!......
دوازده :
ممنون"خیلی خیلی ممنون پرویز "...
سیزده:
اگه غلط املایی دارم مربوط میشه به نوشتن با موبایل ...


۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

من رو ی بوته ها بنزین ریختم ...هواسرد است...سبب زمینی داری...

یک

نامه ات راپاره کردم...هیچ احساسی نبود...

رفتی و با دختران دیگرت دیدم...اشک امد...

احساس من انگارازهیچ بیشتربود...

دو

به قلابم گرفتی....ماهیت بودم توصیاد...

جان من درشیشه کردی ...همسرت می خواست سرخم کند...

سه

پیش پای تورفته بودیم ازاتاق پذیرایی بیرون. ..

دردداشتیم...صاحبخانه خون می خورد...ازسادگی های  دل ساده ی ما. ..

چهار

مهدی علیه  السلام رانمی توانددیدهرکس. ..

انقدرهستیم...انقدرهستیم تاهرنسل باشد منتظر...

پنج

گاهی پلاک می شود هویت یک شخص...

شهیدبودویک پلاک که مادرش منتظرش بود...

شش

مزارشش گوشه ات بوی زائران فراگرفت...

مگرجزبهشتیان دعوت می شوند به بهشت...

هفت

حافظ رابردند نزدشاه...

خندیدکه عشق شاه و شاخه نبات ...قاطی نبوده است...

هشت

ظرف میوه می رفت ...به مهمانی با دل خوش...

نمی دانست که خورده شدن همان معنی مرگ است...

نه

پراید چرخ هایش را می کوبیدبه زمین. ..

پدرش بنز می رفت توچال...خانواده باید می رفت پی کاراهواز. ..

ده

بعضی ازکادرپزشکی بیمارستان هاخیلی جدی اند...ومثلاوقتی می خواهند دنبال رگ بگردند یادست مرضی راجهت نبض به دست بگیرند. ..یاانژوکت نصب کنند...یاسرم راچک کنند...باچنان فشاروحالت عصبی این کاررامی کنندکه بیمارباان حال...

وعده ای دیگرهستند که باجانم و چطوری و اهسته ...می دانم فشارکاری واینهازیاداست....لوس بازی نبایددراورد...ولی قسم می خورم که عده ای سر همین چیزها میمیرند...حالایاازترس یامسایل دیگر. ..

یازده

ممنون.........خیلی خیلی ممنون دکتر. ...


۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی