بی شمس

ادبی

بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم ...بالا روم...


یک:
دنبال چشم تو بودم ...رضای من ...
نگاه کردی به جایی که خورشید طلوع کرد ...
دو:
برده ای جان مرا ...عیب ندارد خدای من ...
روحم فدای دوست شود؟!بخشنده؟ رحمان؟رحیم ؟!
سه:
گذشت ماه جفاکاری ....یا امام رضا (ع)
بیدار می شوی ...بهاراست و تو شهید ...یا امام رضا(ع)...
چهار:
خانه ام را خراب کردی وباز ....زنده ام ...
زیر آوار سنگین تر تو ...خانه را دوباره می شود ساخت!!!
پنج:
هوای برف...برای کودکی که کفش نداشت ....کابوس نبود ...
کفش های رنگ به رنگ کودک همسایه کابوس بود ....هیچ کدام ...پایش نمی رفت!!!
شش:
پدر باتو دست ندادم و باتو ...لبم به خنده باز نشد ...
ولی تو دودست مهربانت را وقف چانه ام کردی ...برای گفتن "عشق من بخند "!
هفت:
کناره سفره ی حضرت رسول ...مهمان نشسته بود ...
پدر مواظب بود که مهمان دست خالی به خانه اش نرود ...
هشت:
یوسف !یک قتل کرده ای و خودت "هم"...می دانی ...
قتل یک زن ساده...که فکر می کرد زنان مصر مثل خودش فکر می کنند!!!
نه:
با پراید رفتیم و پشت بنز پدر گریه می کردیم ...
دنیا همین بود !...پراید هایی که پشت بنز پدر راه را بلد باشند !
ده:
با چشم خودت می بینی که دنیا ارزش ندارد و باور نمی کنی ...
با دست خودت گاهی خاطراتت را می خواهی به گور کنی نمی شود ...باور نمی کنی ...
پاهایت را مثل کودک دو ساله به زمین می کوبی و به جماعتی می گویی می خواهم ...
کسی قدرتش را ندارد ...باور نمی کنی ...
به رگ هایت نگاه می کنی ..که ازوجودکسی دیگر به وجود آمده ...کارخداست ...باور نمی کنی ...
"به خودم می گم باورکن ...که دنیا پوسته ی دنیای دیگری ست "....
یازده :
مراسم پدر تمام شد ...به خاطر همدردی و حضور تشکر می کنم ...
به خصوص از دوستانی که چندتایشان را به کلی از یاد برده بودم ...ولی آن ها نه!
دوازده:
.........................ممنون!"حنانه خیلی خیلی ممنون "...
سیزده:
تا چند روز یک خط درمیونم ..."حافظ ناظری و بالا روم"

۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

کوچه های سرد شمران ...به هیچ درد نمی خورد ...مگر قدم زدن با تو ...........!


یک:
در توانایی من نیست فراموشی تو ...
ناتوانم کن از این عشق ...بلکه آلزایمر بگیرم بروم!...
دو:
می رفتی ودرد با تو می رفت ...قدم به قدم ...
شادبودیم که جسم تو ...مشکل نداشت بادردها !
سه:
خنده از لب های تو ...پاک نمی شد به "خدا"
تا تراشیدند لب هایت پزشکانی که می گشتند درپی "لبخندها"!
چهار:
غم دیده ام ولی نمی گذارم داغ تو ...
آن قدر دست شیطنت روزگاربماند ....تا شود سیاه !!!
پنج:
.................ممنون...........!
شش:
فردانمیشه بنویسم ولی بعد ازفردا خداکنه ...
دوستای خوبم که کنارم بودید ...مرسی...
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۳۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پدرم رفتی ؟!خدای همراهت باشد تابازببینیم همدیگر....

یک :

دلم سوخته بود و به باد هم نرفته بود ...

تو ...کبریت کشیدی ولی مقصر اصلی"خدای "بود ...

دو:

گذشتم از خون تو ...که ریخته می شد روی کاغذها ...

که خون تو ازقلب رقیق تو ...عشق را متولد می کرد ...

سه:

دعا چه سود ...اگرخدای بخواهد که زمستان را ببینیم ...

همیه بهارنیست ...تا روی چمن ها قدم بزنیم ...

چهار:

روزنامه میان دست پدر ...

کوچه ها را ورق می زد ...

حوصله ی خاطره نداشتیم ...

زندگی ماشین بود که می گذشت از دهه ی چهل ...

وچه سود دیگرزنده ماندن ...

پدررفتی ؟!!!

پنج:

خیال تو که ازبغض من عبور کند ...یا علی (ع)...

فدای آن که از نسل تو مرا به آینده های دور هدایت کند.........علی (ع)...

شش:

خودم را گم می کنم کنارمزار شش گوشه ات حسین(ع)

کو تا مربلای سال دگر...پیدایم کنی ...حسین(ع)...

هشت:

علاج ندارد مرگ ...باید عبورکرد ...

اما پدرکه نیست ...یعنی سایه رفت ...

هشت:

خدای آسوده نخوابیده میلیون ها سال ...

دستگاه خلقتش همه ...درکار سرنوشت ...

نه :

پدرم امروز صبح ازدنیا رفتند ...و برای قدیمی ها که می شناختندش ...خیلی ناراحت کننده است ...

مثل همه دخترها که دراین مواقع ناراحتند می سوزم و می سوزم ومی سوزم ...

ازدست رفت و تمام شد ...وبه خدا قسم تا آخرین لحظه ایستاده بود و می خندید و شاد بود ...

خدایش رحمت کند و رحمت کند همه ی رفتگان ....

"انا لله وانا الیه راجعون "

۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پرنده خودرا قاب گرفت ...پرهایش را کنده بودند...دوراز پرواز....


یک:
می گردم ازاین به بعد کوچه های شهررا ...
شبیه شما پیدا نیست ...که غنچه های باغچه هم ...
عادت به دستان مهربان شما داشتند ..........................................پدر!
دو:
قلبم بدرد تو هم نخورد ...
موقع رفتنت مرا بخشیدی به خودم ...قلبت ایستاده بود!!!
سه:
کندم ستاره ام را از روی اسمان ...
وقتش رسیده بود ...سوارستاره ام ...دل ماه را بشکنم !



چهار:
خیلی یبهتراز تو بود ...احوال یاس مان ...
هرچند روی سیم های دیوار همسایه جان می داد ...
پنج:
مهدی (ع)کنارتو آموختیم وفا ...
قرار شد که بیایی تا لحظه ی آخر ...درسمان انتظارتوست ...
شش:
یک انگشتر نذرمن برای مزار شش گوشه ات ...
دیگر از طلا بالاتر چه ارزش دنیوی !که بگویم هنوز زنده ای ...
هفت:
قرار شد که موهایت را نوازش کنم ...
پنج انگشت روی باد ...
رفت ...
ولی به نوازش موی دیگری !!!
هشت:
باید باورکنم مرگ لحظه ی آخرنیست ...
لحظه ی آخر بی توجهی توست ...
تولدت جایی دیگر ...
که نشانیش را به من نمی دهی ........پدر!
نه:
بچه بنز:
بابابابا!من ازاونائیم که رنگشون تو آفتاب عوض میشه !...
بابا بنز:
مگه تو آفتاب پرستی پسر!ما فابریک طلایی هستیم!اونوقت تو می خای چه رنگی شی؟
ده:
هنوز پدرم زنده است و برای زندگی می جنگد ...این اتفاق یکباردیگرهم افتاده ...
قلبم دارد توی دهانم آب می شود و همین طوربین جمع می چرخم و حرف می زنم وروزگاررابد می بینم که مرام پدرم نبود و نیست ....
تا به همین حالا ازکسانی که حالش را می پرسند و با من همدلی می کنند ...متشکرم ...
خداسایه ی همه ی پدرها و مادرها را برای ما نگه دارد ....."انشالله"
یازده:
تو می دانستی که می خواهم یکبارتورا ازنزدیک ببینم ...
ولی نکردی ...همان یکبارهم درخواب حضورپیدا کنی ........
دوازده :
به غیر تو ای امام ضامن آهو ...کسی نبخشید زندگی من!!!
یا من آهو بوده ام یا تو به چشم آهو بخشیده ای ...زندگی من!!!
سیزده :
..............ممنون"خیلی خیلی ممنون برادر بزرگتر"


۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پدرپرید با دیگری ولی حسادت نمی گذاشت ما ببینیم !!!


یک:
موقع سوزاندن آن نامه ها ..."هواخفه بود"...
حالاکه می سوزم از محتوای گرم شان ..."هوا سرد زمستانی ست "...
دو:
درباره ی تو شعر نوشتم ...نگرفتی ...
هیهات !گناه من پیر است نوشتن!"که نگیری تو جوان!"
سه:
شب ها چه سکوتی که به بوق همسایه ...
سیخیم و کباب دل مان ...خورده شدست با نارنج!...
چهار:
تقدیم به تو نوشته های "صبوری"
طاقت نداشتیم که بخوانیم ...سوختیم ..."صبوری"...
پنج:
تیر چراغ برق تکیه گاه عاشق من بود ...
هشت شب هوای سرد قدیم!ها...چه جوانی کردیم !!!
شش:
عشق من ...می خوابم ...کنارمزار شش گوشه ات ...
زنده ای به عشق ...که هزاران نفر به عشق به دیدارت آمدند ...
هفت:
برای فراموشی خنده های تو ...رفتیم و گوشی خریده ایم ...
درون پرده های گوش ما ...غم است ...دیگر خنده های تو ...نشنیدنی ست !...
هشت:
اگربمیری و دنیا بدون تو برود ...
من ...جای پای تو می ایستم ...پدر!
نه:
بچه بنز:بابابابا...بریم سینما!
بابابنز:الان توسرما ...
بچه بنز:سینما که گرمه !...
بابا بنز:نخیر تو درست بشو نیستی ...هنوز به دربند می گی سینما!
ده:
پدرم رنج های فراوانی را تحمل کردی وازهمه مهمتر دوری فرزندان ....
همیشه خندیدی ولی می گفتی باید چراغ این خانه روشن بماند ...
یکروز پرنده های من باز می گردند ...حتی اگرمن نباشم ..............
یازده:
ویران شده ام ...چون خانه های قدیمی ...
می خواهی بخری و بسازی ولی ...چند مرتبه!!!
دوازده:
.....................ممنون"خیلی خیلی ممنون ...مامان"...
۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

ازجهان بیرون رفتن ...مرگ نیست ...پس فضانوردان هم مرده اند؟


یک:
بیرون این جهان خبری نیست؟!!!
پس چرا می رویم پی خبرمان!!!............این دنیا هزارخبرگزاری دارد !!!
دو:
نیم پلک شد ...گذشته های من با تو عزیز ...
ببندمش ...ئگر فرو بسته ام زندگی ...به غیرتو چه آینده ای ؟....
سه:
خراب کن مرا پیش ...همکار تازه کار...!!!
بالای سر خدا نخندید؟که "فرچه ی تازه ی شیطان تو بودی "!!!
چهار:
ماه بالای سر جذاب نیست ...
وگرنه آمریکا چاله هایش را پر می کرد !!!!....
جاذبه های زمین زیاد است ...که ما به عمرمان فقط چندتایش را می بینیم!!!
پنج:
پراز خنده های تو شد ...گوش من ...
دیگر ناشنوایم ...بگذار فریاد بزند دنیا ...چه کاردیگری جزشنیدن عشق !!!
شش:
شش گوشه ی مزارت ...پراست از غرور و معرفت ...
خدای وسیله کرد که شیعیان مثل تو باشند ...مغرور و با معرفت ....
هفت:
بعضی ها سودای سیمرغ دارند ...من سودای تو ..."ولی مرغ نیستی !!!"
چه داستانی بازی کنم واقعی ...تابه سودای خود برسم؟!
هشت:
کف دستم گرفتی و نگفتی فال من ...
اشک من می ریخت ...مثل اشک تو ...نخواستیم فال بین ....
نه:
بچه بنز:
بابا...بابا...می گن یه جورپراید اومده ارزون و شیک و مقاوم و...
بابا بنز:
اه...مگه همشون این طوری نیستن؟!نه بابا پس ما چه کاره ایم !!!
ده:
به شدت غمزده ام ...گاهی اطرافیان غرمی زدند ....حالا خودم شده ام غرغرو ...
ای دل غافل ...
خدایا یک وقت من رابین هودی ....زورویی چیزی نشوم ؟...
می بینی خدا "تا کجا توهم "!!!
یازده :
"گرسنکی نکشیدی که یادت برود عاشقی"...
یادمان رفته بود که روزه ایم ...روزهاست که اب هم نمی رود ازگلو ...
آن قدر مجنون وار ...یاددلبریم ......................
دوازده:
.................ممنون!"مامان روبیتا خیلی خیلی ممنون"!
سیزده :
کتاب مجوز گرفته ام را دوست دارم ...
آن هم خیلی ولی اگر فکر می کنید که شعر و داستان است ...سخت دراشتباهید !!!


۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پیاده می روم "این " راه بی نهایت عشق ...



یک:
وقتی می آیم ...توسفرکرده ای ...
وازتو یک خانه مانده است ...
می شود مهربانی دست های تو باشد ...بماند...
خانه داریم !!!...
دو:
آن میوه بهشتی که خورده ایم درراه تو ...آیا همه مریم ایم ؟!
پس مائده های بهشت چیست؟...درراه بهشت هستیم و تو به یاد ما ...
سه:
بوسه ی من با اشک آمیخته است ...ببخش...
نمی توانم اینجا که می رسم ...شادی ام را "هم"همراه بیاورم !!!
چهار:
صحبت از یاد تو بود ...ملیونی آمده ایم ...
شاید فردای زمان "که عشق به فریادمان رسد "میلیاردها شویم !






پنج:
گویا خلاف به عرضتان رسیده است ...
مابه زمستان نرسیده ایم و کربلا مثل بهار است "اربعین"...
شش:
مزار شش گوشه ات ...جام بود و لب می طلبید ...
ما مست نیستیم مگر به عشق تو پای برهنه بدیدارنیامده باشیم !!!
هفت:
شده ام خیال بد تو ...کابوس ...خواب بد...
آن قدر به فکر شیعه کشی بوده ای که این همه شیعه یک جا ندیده ای !!!
هشت:
داشتی می کشتی خاطره هارا ...تمام دفتر شعرهایم خیس میان باغچه می لرزید ...
و بنزین بود که می ریختی و ناسزا ...
آمدم ...هنوز روی قاب در ایستاده بودم ...
که خندیدی و گفتی :داشتم تجدید خاطره می کردم با جوانی ها ...
نه:
بچه بنز :
بابابابا !اجازه می دی با دوستم پراید بریم دربند!!!
بابای بنز:
چی گفتی ؟میخای یه پراید دیگه رو هم بدبخت کنی ؟...
این چه کاریه یاد گرفتی ؟میذاری طرف سبقت بگیره و شاخ بهشاخ شه ...نه نمی ذارم!!!
ده:
اربعین است و ما ازهمه جا مانده ایم ...
فردا مردم با بوی بهشت می آیند و ما جا مانده ایم ...
فردا همه می گویند خوش به حال شان و ما جا مانده ایم ...
باید برای بال شکسته ی خودمان دعا کنیم ...








۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

درنزن ماکه دنبالت نیومده بودیم؟

یک:

تو میمی ری و دندانه های شانه ات دیگر شاد نیستند ...

وصدای خنده ات درصدای بوق ماشین ها ...

تو میمیری وهمه همان یک درد مشترک پیدا می کنیم ...

هرچند هرکدام زیر سقف یک آسمان دیگر هستیم ...!!!

دو:

گریه را رد می کنند تمام اداره ها و مجوز نمی دهند ...

خنده وارد می شود باناز ...پارتی اش لب های توست !!!

سه:

چه دردهایی که لا به لای پوشه هاست ...وچه پرونده هایی که هیچ گاه خوانده نمی شود ....

خدای درجریان است ...

وازمیان یک اشک هم می تواند وارد شود ...........

چهار:

بند دلم ...بند دل های فراوان بود ...

پاره شد کس ندانست ...دلش روی هواست !!!

پنج:

خیلی هم مغرور نباش ظالم ...

یک هو می بینی عاشق سلطنت خانم شده ای و یک انقلاب دارد رویت شعار می نویسد:

مرگ بر"...."!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را بوسه ام یک بار بود ...

دیگرم قسمت نبودم ...پای تا آغوش تو ...

هفت :

تکه ای نان از سفره تو خورده بود گنجشک ...

می پرید بالای خانه ات ...که مبادا بوی نان نیاید از ان ...

هشت:

به خاطر تو یک موی برسرم نمانده است ...

شیمیایی شد تمام سلو هایم ...ولی مگر اعتراف کردم تو بدی !!!

نه:

بچه بنز:

بابابابا بیدارشو ...

آقای بنز:

بی صدا...

بچه بنز:

حالا من تو این مملکت غریب باکی برم پارتی ؟!!!

ده:

نمی دانم دعای جوشن کبیررا حفظ بودن خوب است ؟!!!

وخیلی دعاهای دیگر ...امروز یکی از نزدیکانم ...چه حالی بود خدای می داند  ...ولی ناخود آگاه یا دیان و یا منان می گفت و چنان الله و علی در بیهوشی که تنم لرزید ...

نه اینکه جان عزیز باشد  ...اللهی که درد برود و خوشی باشد ...

قدیمی ها چه چیزها که بلدند...........

یازده :

خواب دیدم که درمسجدالحرام نماز می خوانم وپرستوها کعبه را دور می زنند و بوی خوبی می آید ...

دوازده :

خیلی گریه کردم و شاید هرکس جای من بود امروز نمی نوشت ...

متاسفانه خیلی از ما مشکل رابطه داریم و خودمان نمی دانیم ..منظورم رابطه بد نیست ...

بلکه اصلا تشکیل رابطه با دیگران ...

اصلا امروز چه روزی بود ...

که ازیک متصدی ساده ی کامپیوتر دفتر فلان یاد گرفتم و ازپدرم و حیف ...

که بعد که گریه می کردم ...

یک عده بعد دورو برم گریه خواهند کرد خیلی حیف !!!

سیزده:

ممنون....خیلی ممنون خدای بزرگ ...

چهارده :

دشمنی کردی گرفتی ذهن من با یک غزل!...

عیب هم نیست ...چنین ماجراهایی ..."اگر گفتی چرا ؟"








۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۸:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خسته ام ولی به پای پرنده های مهاجر نمی رسم ...


یک:
رفته ای با همان چمدان که مشترکمان بود ...
یک سیب برده ای ...یک خمیردندان ...یک پیرهن ...یک زیر جامه و.....بعد کل زندگی من!!!
دو:
هزاردست نگشتی و به یک دست نوشتی ...:
هزاردستان ام را بهفروشم به کسی که اولین عشقش همین باشد !!!
سه:
پارسال پیروز و امسال شکست!
خوب است مربی فوتبالم !وگرنه دلم می گرفت ازبازی زندگی ...
چهار:
خوشبختی همان پیرهنی ست که هرروز می پوشم ...
باید بروم ودراین اجتماع کثیفش کنم و بیایم ...
تا تو وسواسی ماشین لباسشویی را نپسندی و با دست هایی که فلان قدر پول لاکش است ...
با دستکش ...بشوییو هی غربزنی!!!
پنج:
پیوسته درحسرت حرمت ...نوشته ام !
بگذارکورباشم اگر درحرمت بازبوی تورا ....ننیوشیده باشم !!!
شش:
ساختگی بود داستان کتاب لیلی و مجنون ...
مرده بودعشق ...یک نفر می خواست بگوید که هنوز زنده است !
هفت:
مهدی (ع)نفس می کشد میان وطن ...
ازبوی خوب اوست که حسینی (ع)می شویم ...
هشت:
پول چرک کف دست است ...ولی ازلحاظ شیمیایی ...
باید کف دستمان را بو می کردیم ...نشویم !!!
نه:
بچه بنز:
بابا تولو زندان نبلدن؟
بابای بنز:
نه!مابچه سفارتیم ...مصونیت داریم ...می فهمی ؟
بچه بنز:
پس چلا بابای 2014 لو بلدن؟
بابای بنز:
آها یکی خواسته بود ادای مارو دربیاره!!!
ده:
زکوه بهترین و خوشبوترین کاری ست که می توان کرد ...
نه ازلحاظ اجتماعی بلکه از لحاظ دینی ...اگر قرارباشد مارا ثروتی با شد حتی سلامتی چه بهترکه تلاش کنیم درجامعه اسلامی زکوه اش را بدهیم ...
سالمیم قراربگذاریم درماه یکبارهمسایه بیمارمان را ببینیم وهزارو یک کاردیگر ...
من شاید زیاد وارد نباشم که خدای ناکرده وارد بحثی شوم که درحد من نیست ...
ولی کمی تحقیق ووضوح ایات قرانی وتفاسیر نشان می دهد که همیشه صلوه وزکوه باهم اند و کسانی را می شناسم که حتما و شایسته هردو را اجرا می کنند ..........
یازده :
میان باغو ...درخانه می خوابیدیم وگاه آنقدربابرن می بارید که ازیک گوشه ی سقف شرو شر می بارید میان خانه ...
می گفتم نکند سیل واین ها بیاید ولی قطع می شد ...
خوش به حال مردم روستا که دغدغه خواب هایشان باران است ولی حیف که گاه سیل واقعی ست ....
دوازده:
طلوع باران صدای قطره بود ...
که کمر می شکست ازخشکی زمین وقتی ازابر پیاده می شد ...
سیزده:
................ممنون"خواننده ی عزیز خیلی خیلی ممنون "
چهارده:
نوشتن گاهی خیلی خستگی می آورد ...البته من اهل چای و بعضی تنقلات نویسندگان نیستم ...
وکسی هم درخانه و فامیل نمی داند که چه بلایی هستم!!!"چشمک"
ولی درکل یک بدهی به نویسندگان کشوردارم به عنوان خسته نباشید ...گرانمایه هستید ...
پاینده بمانید و اینکه ده سال دیگر معلوم می شود نسل ما چه هدیه ای به ادبیات داده است ...
"زنده باشید نویسندگان ایرانی "
 
۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زندگی اجنماعی را جدی بگیریم !!!


یک:
تحمل می کنم اشک تلخ را ...
قراربود شوربخت نباشم ...حیف من و بیماری قندی!!!
دو:
کلاف عشق دست من و ابریشم مویت به دست نسیم ...
به قدرت خدای چگونه توان شک کردن ...که من کجا و تو کجاها هستی ...
سه:
خوابیده بودم نزدیک حرم یک پلک ...
یک لحظه دیدم چقدردورم ...بیدارشدم دیدم ستاره ی اقبالم ...می درخشد چند قدم آنورتر ...
چهار:
چه کسی می داند آن که کفش زائران کربلا پاک می کند کیست؟...
اشک هایش می ریزد و قلبش فرومی ریزد از یادحسین(ع)
پنج:
تن وازه ی تو ...صاحبی ست ...
نه آن که بردگان توباشیم ...توآقایی باید بیاییو دلشدگان رااز انتظار خلاص کنی ...
صاحبالزمان مهدی (ع)...
شش:
غلط کردم که روی قلب حافظ پا گذاشتم ...
آمد فال من :شاه شمشاد قدان ...خسرو شیرین دهنان ...
هنوز می سوزم که مخاطب "منم"نه شاخه نبات ...
اگر به فال حافظ اعتقاد م بود.................!!!
هفت:
سوخنه کاغذ شعر من و منقافیه ها را...
برده ام ازخاطر ...
نه دگر شعرتوان گفتن و نه دگر روشنی شمع درخانه ی شمس ......
هشت:
بردبارم !که تو خواهی آمد وازپنجره ها ی خانه ام ...صدای تو ..."بیا لیلی"........آماده ام ............
نه:
دربازبود و بنزداشت می آمد ...تا پارک کند ...ناگهان یک دیوار جلویش سبزشد و تصادف شد و راننده اش عینک آفتابی را مجبور شد بردارد!!!
دخترهمسایه که قبل عاشق اوبود درپراید مشغول صحبت با موبایل بود که مجبورشد قطع کند و فریاد بزند:
ای خدا!خداروشکر خواستگارنخواستیم !!!
ده:
درمدینه ازکنارهتل های بزرگ عبور می کنی ویکدفعه می رسی به مسجا النبی وبا صوت زیبای اذان آماده می شوی و نمازت را می خوانی ...
درکربلا رد می شوی از کوچه ها که با تو غریبه نیستند ...گاه بوی نان می شنوی و گاه بوی چای و بعد می رسی به حرم ...
من همیشه هرگاه که به این مکان ها نزدیک می شوم استرس شدید دارم ووسواس که ای خدا کاش درست باشم ...نکند این جا بد باشم این واین و این یادم بیاید و هزارو یک چیز دیگر ...
و فکر می کنم دفعه ی هزارم هم این چنینم که قلبم به دهانم می آید ...
مگر می شود عادی بود ......
یازده:
گاهی خواب می بینم که درمملکت غریبم وچنان انگلیسی حرف می زنم که اصلا درواقعیت این طورنیست ...
به نظر شما من درنا خودآگاهم آم.زش های خوبی دردوران تحصیل خود داشته ام ؟نمیدانم فقط می دانم که این خواب خوب است و تعبیرش هم انشالله ...
دوازده :
کنارتو بدبخت هم که بوده باشم ...بازخوشبختم ...
این غلط کارخودم بود ..."کنارتو ماندن"!...
سیزده:...........ممنون!"پدرعزیزم خیلی خیلی ممنون"!

ادامه مطلب...
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی