یک :
دلم سوخته بود و به باد هم نرفته بود ...
تو ...کبریت کشیدی ولی مقصر اصلی"خدای "بود ...
دو:
گذشتم از خون تو ...که ریخته می شد روی کاغذها ...
که خون تو ازقلب رقیق تو ...عشق را متولد می کرد ...
سه:
دعا چه سود ...اگرخدای بخواهد که زمستان را ببینیم ...
همیه بهارنیست ...تا روی چمن ها قدم بزنیم ...
چهار:
روزنامه میان دست پدر ...
کوچه ها را ورق می زد ...
حوصله ی خاطره نداشتیم ...
زندگی ماشین بود که می گذشت از دهه ی چهل ...
وچه سود دیگرزنده ماندن ...
پدررفتی ؟!!!
پنج:
خیال تو که ازبغض من عبور کند ...یا علی (ع)...
فدای آن که از نسل تو مرا به آینده های دور هدایت کند.........علی (ع)...
شش:
خودم را گم می کنم کنارمزار شش گوشه ات حسین(ع)
کو تا مربلای سال دگر...پیدایم کنی ...حسین(ع)...
هشت:
علاج ندارد مرگ ...باید عبورکرد ...
اما پدرکه نیست ...یعنی سایه رفت ...
هشت:
خدای آسوده نخوابیده میلیون ها سال ...
دستگاه خلقتش همه ...درکار سرنوشت ...
نه :
پدرم امروز صبح ازدنیا رفتند ...و برای قدیمی ها که می شناختندش ...خیلی ناراحت کننده است ...
مثل همه دخترها که دراین مواقع ناراحتند می سوزم و می سوزم ومی سوزم ...
ازدست رفت و تمام شد ...وبه خدا قسم تا آخرین لحظه ایستاده بود و می خندید و شاد بود ...
خدایش رحمت کند و رحمت کند همه ی رفتگان ....
"انا لله وانا الیه راجعون "