بی شمس

ادبی

چگونه کمتر نمک بخوریم ؟ازطرف یک شاعر!


یک:
برگ افتادبه پایم ..."بهارتویی...بهارتویی"...
من که بودم ؟زنی که خود را می شناخت به نام بهار!...
دو:
صداکن ...نگو که نمی آیی؟...
نوشتن صدایی ندارد ...هزاربار نوشته ای !...
سه:
تب شدید ...علائم یک عشق نگفتنی ست ...
اگرتو مادرمنی ...به بالین من بیار یک عاشق سالم!...
چهار:
پشت لیوانم نوشته ام :"چشم های او"...
با چشم خمار می خندی ..."وای چشم هایش"!






پنج:
درون من ...پرازتو بود ...
پرازهوای عاشقی ...
بالا آوردم تورا ...
وقتی هوای عشق دیگری خورد برسرت!
شش:
شش کیلو متر راه بود تا شما ...
می آمدم که یک لبخند ببینم ...
نزدیک شما ...یادم آمد غمم!
گفتم نیایم ...تا لبخند شما برای همه دل نشین باشد !!!
هفت:
بوسه برلب های تو نمی توان زدن (یا حسین(ع))
مگربه تاریخ شیعه زنده باشی ....
هشت :
دوران تو گذشت ...سهم من نبوده ای ...
بیا بگیر همان یک عکس ...دیگر دلم خوش است به "تصویر ذهنی "ازتو !...
نه:
پراید دروازه بان تیم ملی شد ...
بنز خودشو تراکتورکرد تا بهش گل بزنه !...
ده:
هوایم راداری و هوایت را دارم ...
مگرتو خدانیستی ؟که ازعمق جانم خبرداری ؟
ببین که خدایم هستی و عشق تو برایم عشق آورده است وگرنه باید تا به حال ازهمه جز کینه ونفرت چیز دیگری دردل نداشتم ...
عاشق ات هستم و می دانم تو عاشقم کرده ای ...
عاشق عاشق انت هم می مانم تا آخر ...
"الحمد الله رب العالمین "...
یازده :
بعضی وقتا بنویسم بهتره ...تو نمیدونی ...



۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

وبلاگم آرزوست...


یک :
کوله بارتو سبک باشد اللهی ای رفیق ...
من ...خریدم کوله باری از گناهان تورا ای نا رفیق ...!
دو:
پرده برداری کنم از داستان خود ولی ...
پرده خوانی لایق شاهنامه است ...داستان من کجا؟..
سه:
شکر لب های تو سرخ است ...جانا جان بده !...
تا من آن لب ها ببوسم ...شکرم سپیده است!...
چهار:
بازکن چشم هایم را به احیا ...
جان بگیرم از شوک دستان تو!...
پنج:
چه داستان ها ازقرارهای وبلاگی خواندیم و چه کوکوسبزی ها و اش ها و قهوه خانه ها پر از وبلاگ نویسان نبود ...حتی عده ای به فروش وبلاگ ها ی پر دیدارشان مشغول بودند و عده ای به خاطر وبلاگ به دارمجازات آویزان "به قول راوی ...جایمان خالی "!...
فضای مجازی درکشور رایگان است و چون بلدیم از فضای رایگان استفاده کنیم اینترنت پرسرعت مان دارد با کره رقابت می کند ...پلیس فتایمان با خودش رقابت می کند و خودمان ددرفضای مجازی آرزو داریم کسی شویم و با گروه مان دنیا را عوض کنیم ...
شب خوابیدیم و صبح پاشدیم دیدیم برسر سرورهای بلاگفا چه امد "نه که چیزی می نوشتیم وپولی خرج می کردیم "و یک شب می خوابیم و بیدارمی شویم می بینیم اینترنت مان به پول خون بابایمان آغشته می شود ....
"این بود انشای من با موضوع اینترنتو وبلگ "
شش:
گلویت را بریدند و مسلمان هم نبودی ...یا حسین (ع)...
چند شب آمد گذشت ازکنار کشته ها ....مختار اسلامش کجاست؟!
هفت:
دست های قشنگ من ...کبود شد آنژو کت !
رگ نداشتم ...خونم کم بود ...ولی بسوزد بابای عاشقی!!!
هشت:
یوسف نرنج...که پیامبران ...
گرهیچ ندانشتند ...هم ...خدای وحی اللهی می فرستاد!...
نه :
آقای پراید:
این خانم مددی کیه همش داره بنزارو گنده می کنه ...جمع شیم یه پرایدی بهش نشون بدیم ...
آقای بنز:
بابا جمع کنید !صد سال تو آژانسا داره سوارتون میشه ...موقع مردن شو بگو که ما درخدمتیم !!!
ده:
سال گذشته یک شب از مقابل پارک شهر می گذشتیم که دیدم شهرداری مینی بوس هایی گذاشته تا افراد بی خانمان را به جایی امن برسونه ...
آیا این مینی بوس ها درسرتا سر شهر مشغولند یا فقط پارک شهر ...
اگر امکانش را داریم چرا اطلاع رسانی کم است ؟بعضی وقت ها شاید خجالت می کشیم نیکو کاریمان را بگوییم ...و می ترسیم برای چه باشد ...وبعدبه عده ای سواستفاده جو برمی خوریم ...
چرا خوبی هایمان را نمی گوییم ...منظورم فقط شهرداری نیست ...آن دسته از خیریه ها و کمک رسان هاست که درسکوت جلو می روند و برخی ها هم که....
یازده :
زنده ام الله اکبر ازفشار دست تو ...
روی قلبم دردهست...آن جا که دست توست ...گلوست!
دوازده :
...............ممنون!



۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

زندگی چاه بزرگی ست که می بلعد ماه ...یوسف جان!


یک :
اعصاب خط خطی من ...درگیر بحران شماست ...
تا نگویم شعرتان ...دفتر شکایت می کند ...
دو:
نمک نداشت دست من...رقیب می خندید...
طبیعتم که همین باشد ...شماها ...برده اید !...
سه:
خورشید دست شماست ...ماها چه کاره ایم ؟
ازتاریکی ننال!خوب شد خورشید سایه ندارد!
چهار:
کسی مرا دوست ندارد !خیال تو راحت...
آن قدر بد اخلا قم که ...فقط تو می دانی !!!
پنج:
شماروی آینه تصویرم را دیده اید؟
بی حد شبیه شما هستم ...پدرگفت :آفرین !...
شش:
برای سلامتی شما صدقه می دهم ....
بگذار مال برود ..."جانم"هزاربلا هستی !
هفت:
دندان عقل را برداشتم ...گریه کردم ...
"عقل نیست؟!"
تو شکستی غول درد من ...بی دندان عقل هم
"عقل نیست؟!"
هشت:
صدایم را فراموش کرده ای ...آن قدر سکوت هست ...
بشکن ...بزرگ شو !صدای تو...مثل صدای مادراست !
نه:
آقای بنز:
مراسم ختم پراید من لباس قرمز می پوشم ...ایشالله!...
خانم پژو :چرا بیچاره !هروقت ما حال نداریم ...جای ما می ره وسط شهر ...
آخرم باریه ی داغون؟!...گناه داره!...
ده:
همین ظهر امروز ...به یکباره دچارمشکل شدم و چنان بلند بلند گریه می کردم که نگو ...
خلاصه آمدند و هریک از طرفی مرا گرفتند و بردند...طبق معمول رفتیم بیمارستان جم و دوباره رفتیم اطهری ...
قبل ها محکم بودم و تبرهم مرا نمی شکست ...
حالا درد چه بود ...اعصاب دندان عقل !که باید سریع می کشیدم و می آمدم ...
خلاصه با سی و چند عدد دندان رفتیم و با منهای یکی برگشتیم ....
"سرویس!...خدا هم تاچند سال است و مراقبت و نگهداری ما اگر نباشد دیگر هیچ ...."
"الان هم دارم با یه وضع شگفت انگیز می نویسم ...به قول یکی از نزدیکان ...دیدارکنندگان جهانی ام
بدون من چه کنند ....(چشمک)"
یازده :
حسین (ع)گونه هایش به خون آغشته شد ...
دیگر صورت سرخ نزد خدای به قیمت چند!!!
دوازده :
شاید تو نفرینم کنی ...شاید به قربانت روم ...
من زنده ام بگذارمن ...با عاشقی یادت کنم ...
سیزده :
..........ممنون !
۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

باخته ام دل را به تو ...چون گنجشکی که اشیانه اش را به طوفان...


یک:
دربدر گشتم نبودی مال هیچ خانه ای ...
کاش می دانستمت ...بختم کجاها خفته ای ....
دو:
ازکلاس بسیار اموختیم ازالف تا دیجی تال ...
حیف باشد این هوای پاک تهران!ازکلاس بیرون زدیم!
سه:
شرق آنجاست که طلوع تو ...ارزو می کرد ...
شمسی ولی کجا؟که ازمحل طلوعت بی خبریم ....
چهار:
قانون عشق ...بردن است وبس!
آن داستا ن ها که یکطرفه می نوشته اند کجاست؟!
پنج:
دیشب رفتیم "نیمه شب اتفاق افتاد"...
من هرفیلمی رو ببینم می خندم وهرکنسرتی باشم با هق هق می ام بیرون!آخه چرا باید حامد بهداد غشی میمیرداونم پایین پله ها ....
دیگه ازین کارانکنید داشتم به ترانه هاگریه می کردم که عاشق شد یه دفه ای دیدم فیلمه ...
ببخشید خندیدم ...جلویی و عقبی که رفتن!...
نکنید آقا نکنید ماکه یه حامد بهداد بیشترنداریم ...اه!
شش:
تنفر میان رفتارت ...کشتن غنچه بود ...
آنقدرهوا آلوده شد که تنها گیاه خانه دیگر بچه دار نشد!!!
هفت:
کفنم را کرده ای به حلق من و اسوده ای ...
دیگر خدای که جان بگیردم صدایم درنمی آید !...بکن تا آسوده زنده بمانی ...
هشت :
یکبارروی دیوارنوشتی ...لیلی !...
مردم فکرکردند تو مجنونی ...کوچه کلاس درس است ...
دیوارهارا با پیچک پوشاندند!
نه:
خانواده:بابنزمون بریم قزوین یا با پرایدمون ؟
پدرخانواده:صددفه گفتم اروپای ایران بنز ...آفریقای ایران پراید !...
بچه کوچک خانواده:بابا یعنی ما قاره ایم ؟یعنی ما انقدر سفر می کنیم ؟یعنی قزوین جزآفریقاست یا اروپا؟بابا میشه ایران رو روی نقشه نشون بدی ....بابا قزوین یعنی اونجاکه قیمه نثارداره ؟
بابابابا کجا می ری ؟!!!
دوازده :
عشق داریم ...تب داریم و انتظار...
به مهدی (ع)گفته ایم بیا ...این جمعه هم ...درمان نمی شویم !...
یازده :
خرج کن که بیاوری بیرون مهدی (ع) را ازقلب ما ...
چطور؟که آغشته است خون ما به سلول های انتظار ...
ده:
یک روز تمرین کنیم که غیبت نکنیم و یک روز تمرین کنیم که دروغ نگوییم و می توانیم این کاررا با آهنگ زومبایمان هم هماهنگ کنیم که تمرین روحی با تمرین جسمی مان هماهنگ باشد !...
صبح تاشب عاشق خودمان هستیم و یکبارتمرین کنیم که عاشق دنیا هم بشویم !صبح تا شب عاشق دنیا هستیم و یک بارهم تمرین کنیم که عاشق خودمان باشیم ...سیب را اول بوکنیم و بعد بخوریم و توی چای طبیعی انقدر مواد نریزم ...خودش طعم لاهیجان را می دهد ...
برای عذرخواهی ازخدا یک ببخشید درشبانه روز بگذاریم و برای دوستانمان یک تلگرام ...
می توانیم ؟!!
....................................................
عنوان پست گذشته ازشعر آقای علیرضا قزوه بود ...
وعنوان پست فعلی از آقای عباس حسین نژاد ...
باشد که بخشیده شویم !!!
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بسیار سلام ازمات...بسیار خداحافظ !


یک:
درون کاسه ی چشمم ...دوشمع می سوخت ولی ...
چنان نسیم نفس داشتی ....که قبل مرگ ...پایانم بود!...
دو:
منطقه ی جنگ بین من و تو ...دودست بود ...
دیگر سر و قلب و چشم مان بیمار است ...کدام دست بنویسد ناسزاهارا...
سه:
شرح یک خواب را نوشته بودی ...درشعر ...
بیداری ؟!آنقدرخوابیدی که طعم ان شعر تکرار شود ...؟!
چهار:
خدای بیامرزد جلال آل احمد را ...خواندیم و خواندیم مدیر مدرسه را ودرانتها چندتا حرف بد هم یاد گرفتیم!بعد ها فهمیدیم حرف بد هم جزیی از ادبیات روایی ست ...واگر دروغ بگویم لال از دنیا بروم !
پنج:
کوبیده ای کلون دررا و می خواهی فرارکنی ؟!
اگرسن تو بالاست ماچه کارکنیم ؟امروزه درها چشمی هم دارند!
شش:
رویا میان ابرها ...می کوشید ...خدای را بکشد ...
فکرش آمد به شیمی ...به فیزیک ...و برخی چیزها که ما نمی دانیم ...
رنگ ها متولد شدند و رنگین کمان آمد ...
هفت:
هنوز فکر شانه های منی؟!که افتاده اند میان دردها ؟!
عیب ندارد بارعشق ات را کم کنی ...دردهای دگر با من می سازند!...
هشت :
خواستگاری برای یک دختر "گاهی فریبکاری" ست ...
یک دماغ عمل می کند و گونه می کارد ...و ازآن طرف پسری را "می تورد !"
که آن هم با جوان سازی ...اعتیاد وزن اول با دو بچه اش را پنهان می کند!!!
نه:
آقای پراید :ساسی مانکن رو گوش بدی اقلا یه سلام یاد می گیری !!!
آقای بنز:آره داریم رو خودمون کارمی کنیم با سالارعقیلی !دیگه وقتشه مهرزاد مرعشی رو ازتو کله مون دربیاریم بیرون!!!

هفده:
به سجده افتادی و رنج های بزرگت را ...
با "هو "فراموش کردی ...
پیرو توباشیم "یاروانشناسی جدیدیا ماکه هستیم ؟"
که دردهای مان با "پول"هم فراموش کردنی نیست!
شانزده:
سربریدند و اسیری و هزاردرد...
بگذار یکی شود ..."قل هوالله احد "...
پانزده:
کوچه ها به خارها امان ندهید ...
پای سجاد(ع) است اگر شده مهمانتان !
چهارده :
مهدی (ع)لباس تنم را به یادگار می گذارم و می روم ...
تو بیایی...یک پیرهن ازمن مانده است ...که به عشق تو می پوشیدم با نوشته ی "یا حسین "!(ع)
سیزده :
زینت عبادت کنندگان روی زمین سجاد (ع)است !!!
فرشته ها دیگر چه می کردند ...جز شمردن تسبح ها ی او....
دوازده :
آن دل تنگت در کوچه های مدینه ...
به یاد کدامشان ...
علی ...فاطمه ...محمد ...حسین ...حسن ...(علیهم السلام)یا ...
خود باری تعالی که با تو ...این معامله کرد ....
یازده :
بعضی دردها بگذار بگریند به حال ما ...
که هیچ دارویی نداریم ولی پای آن را داریم بایستیم روی آن !
ده :
سلام ...به بعضی ها که دارند با اندکشان می سازند و بچه هایی تربیت می کنند بدون کینه و عقده!
دست هایشان خالی ست و دنیایشان بزرگ است و همین ها هستند که کودک چوپانشان بعد ها می شود فلانی درمملکت ...
باید به گروهی دیگر هم سلام گفت که فیش هایشان را خودشان مخصوصا به رخ ملت می کشند که یعنی ما این کاره ایم وفلان ...
وهمان جا میان دست و پای بعضی ها که بالاترند له می شوند والی آخر...



۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

پارت ...پهلوانان ...اشکانیان ...و...


یک:شعرم یک تابلوی نامفهوم از چهره ی من بود...
به ادبیات معتادبودم ...ودرجامعه زیرش می زدم!...
دو:
سگ بود دو دستت!قاپید چترمن ...
باران خفته بود ...خیابان تعجبی!...
سه:
درون عسل چشم های تو غلتیده ام ...زیر یک دهه!
صدسال دیگرم شودم آرزو ...که ببینی داستان من!
چهار:
غم شمع شد سوخت ...میان سالن زیبایی...
بویش برای تو ...که بفهمی سوختن کجاست؟!
پنج:
درباغ می خزید سنجاب ...وگردوها دیگرتمام می شدند ...
نسیم به باغ نیامده بود و مارهای آبی خسته بودند ...
جوی می رفت و گاهی یک پرتقال سوارش بود ...
من ایستاده بودم تا طبیعت مرا باور کند ...ولی جز باغ نمی شدم!
شش:
مهدی(ع) به نرگس تو چشم دوخته اند ایمانها ...
که مادرتو نرگس است چنان که با بوی یاس ها!...
هفت:
دفترمشق مرا خط بزن و هیچ مگو ...
گفته ای صدبار جریمه بنویسم از"او"...
هشت:
سوگواری اسمان یک شب بیشترنبود ...
می کشتند ابرها خودشان را ...که پاییز چرا انقدردیر آمد!!!
نه:
خانم بنز:
زود سوارشید مگه شما اداره ندارید؟
آقای کارمند:
چرا خانم بنز...میشه یه سلفی بگیریم بفرستم ...تا حالا بنزندیده بودم!!!
ده:
ما مال یتیم را نمی خوریم چون یتیم بزرگ شده است و قدرتی خدا درخارج ازکشور دارد فوق لیسانس می خواند و کارمی کند و....
درقرآن کریم می رسیم به واژه ی "وبن اسبیل"یعنی درراه ماندگان ...اگر همین بچه پول و هزینه ی آمدن به ایران را نداشته باشد تا حقش را بگیرد ما مقصریم ...
چقدر نسبت به موضوع "وبن السبیل " بی تفاوتیم ...
کسانی که درکشورهای خارجی مانده اند وروی بازگشت و پول بازگشت برای دیداراقوام ندارند و سال ها می گذرد تا بدست بیاورند ...."غریب پرور نباشیم "
یازده :
دست هایم دور گردنت ....شال زمستانی نبود؟
به زور بهار می خری ...چرا که باور دست های من ...سخت است !....
دوازده:
تنبیه کن معلم گیتی به علت کندی ...
که بین بچه های تو !من سه سال طول کشیدم بفهمم عاشقم یا نه!
سیزده :
جنگ بدها با بدها هرگز اتفاق نیفتاد ...؟
ماکه خوبیم ...چرا نمی جنگیم ؟!


۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

آیا درجهان امروز ....جهان سومی هست؟!


یک:
توانم ضرب در تو می شود ...تاهیچ ...هیچ!...
ماکه هستیم ؟دو نفرعشق ؟دردروسی که عشق هیچ!!!
دو:
سنگ را می کوبی و این سرهنوز ...(نمی شکند)!
یا سنگ تو سنگ نیست !یا این سر خودش سنگ (است)!
سه:
فردا روزمن نیست ...ای پزشک وقت نیست؟
مردنم پای رقیبم !داروی من کشف نیست؟!
چهار:
چقدر بالای چشم من ابرو باشد خوب است ؟...!
آن قدر که سال ها ساکت باشم خوب است؟
پریروز متولد شدیم و فردا می میمیریم ...
بگذارمن هم بگویم با ابروی کج تا کویر دویده ای !!!
پنج:
تست می دادم شوم بازیگر نقش خودم !
کارگردان گفت:نیستی درفیلم !بازیگر بیارم عشق فیلم!
شش:
خسته ام !سال میمون کشت احساسم به تو!
ازدلم جنگل برفت!ازبس که میمون خواستنی ست!...
هفت:
توی چای تو ...شاخه نبات ...
توی شعرحافظ شاخه نبات ...
بیمارقندی میمیرد باشاخه نبات ...
قربان وفات!که نمی آوری شاخه نبات!...
هشت:
مهدی (ع) زنده کردم  درخود زمان را ...
صاحب زمان تو هستی ...دیگربیا یی هرزمان ...من نیزهستم!
نه:
آقای بنز:
چقدر دلم برات تنگ میشه؟داری میری ؟!
آقای پراید :
قدر خودتو بدون ....ماشینی که زیر تریلی رفت ...دیگه رفت!...
ده:
آمده ام که بگویم خصلت های بد درهمه هست ویکی دو مورد بگویم ازحسادت که جالب است ...
ازشاخه های حسادت خوب خوبش غبطه است ورقابت که گاه بچه ها و مارا می سازد و خوشحال می کند و خوش بخت ...
وبد ترین اش نه این است که بسوزیم که دامان خودمان را می گیرد ...رسیده است به قدرت گرفتن ..
شی و ...مال و فردی که نداریم و می خواهیم داشته باشیم !...
آیا ما بچه های دهه پنجاه پخمه بودیم ؟و چه بودیم ...که 80 درصدمان ازاین خصلت ها نداشتیم و
بچه های مان هم ندارند (اکثرا)و حالا می بینیم عده ای تا بچه و همسر و خانه و کاشانه ی طرف مقابل ...می آیند جلو ...
من قبل از اینکه ازکسی بابت این خصلت نیکو وجدید!جامعه گله داشته باشم ...خودم اینجا می نویسم...تا بعد هرکه دلش خواست ادای خواهرشاه را که می گفتند چنین خصلت بد و ناپسند
این جوری داشت را دربیاورد !..........
همیشه که انقلاب دریک جامعه اتفاق نمی افتد !یکباردیدی دریک فامیل هم اتفاق افتاد!!!!....
۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

slow death of dream!!!


یک:
دانه پاشیدی بیایم ...یک کبوتربچه بودم ...
یارضا(ع)دیگر بعید است ...ازحیات تو جداشم!
دو:
مثل اناردانه دانه ...دست هایت به لمس ...
این دل را چه کنم ؟که نوشیده ای با طعم ملس !!!...
سه:
خدای را می آوری از پنجره که روی شاخه ی درخت ...گنجشک است ...
به خنده آب و دانه می خورد که تو ...بنده ای هستی که بخشیده است ...ازمهربانیش!!!
چهار:
گناه من بگذار بوسیدن چشم تو بماند !...
که صد هزار یوسف ...به حسرت آمده اند که ببوسند!!!
پنج:
حل کن جدول متقاطع عشق مان ...
از هر طرف که من حل می کنم...می آید "فراموشی او بهتر"!
شش:
تورازبودی و من می دانستمت ای نور!
یک شب آمده بودی از سقف ...تا همیشه آویزان بمانی ...
هفت:
بعد از سال ها ...دست هایم را بریده بودند...
من را چه به جوانی ...حالاکو تا بهار...این هرس نا به هنگام ...مرا خرد می کرد!!!
هشت:
روی طلا اسم تو خریده بودم و روی گردنم !
علی (ع)که گردن من رفته باشد ...اگر فقر بیاید تا به گردنم!!!
نه:
آقای بنز:
پولا تو چکارمی کنی ؟ازصب تا شب کار می کنی ...مسئله ای هم نداری ولی دربداغونی !!!
آقای پراید:
کاش همه مثل تو بودن ...منو ازکارخونه (مادرزاد)که تحویل گرفتن ....ازشاسی مشکل داشتم!
هی خلاصه ...صاحب نتونست کاری بکنه ...همین جور بیچاره داره برام پول خرج می کنه ...
تا حالا ...الانم دیگه یه سیستم روم نصب کرده ...دیدی؟!!
ده:
اینجارو به بعضی ها معرفی کرده ام و به بعضی هانه ....
خانواده ام وفامیل نمی دانند !و برخی ازهمکاران می دانند وبعضی می خوانند وبه رویم نمی آورندو کلا و تقریبا و احتمالا نمی دانند!!!
بدهم نیست ...و خوانندگان اینجا همه خودجوش ...دلی و ادبیات دوستند و دوستشان دارم...
..................................
بالاخره همه مشکلات حل می شود و انسان نباید خودش را بشکند و این ها ...
ولی گاهی برعکس می شود و این را باید یواش یواش بپرسیم ...که آیا برای شان خود ارزش قائلیم؟
..................................................
دیوانه تو بودم ...گفتی که کودکی ...
عاقلان گفتند که تو ...دیگربزرگ شدی ...
ولی تازه فهمیدیم ...دیوانگان بزرگ نمی شوند ...(چیکارکنم؟)
.......................................
تصویر پولاد کیمیایی

۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۰۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بالاتر از پروانه!...


یک:دویده ام که جداشم!که لایق تو نبودم ...
زمانه می بردم پیش...باز می کنم که دو چشمم...درست روبروی منی!
دو:
می شنیدم که مرا باز صداکرد:لیلی...
چه کنم!جنون همین است ...اشتباه اسم!...من دیوارم!
سه:
کمک  نکردی و دستم گرفته بود زمین!...
درخت پاشد ومن پاشدم به قدیه سرو!...
چهار:
بنویس...نام من برای سفر عشق...
اگرحسین(ع)نباشد کجاروند...عاشقان عشق...
پنج:
دستش به دلش بود می خواست که مادربشود...
حس غریب دست های کوچکی...آن سوی پوستش می خزید!
شش:
تورفته بودی خرید!...
وچه شک بزرگی!که پول ازکجاآمد؟!
خزیدم به پوست خشم...
تاتوبیایی...
کیسه خرید پربودازنان و گوشت و میوه...
ولی دیگرانگشترمادر بزرگ...روی انگشتانت نمی درخشید!
هفت:
می بستی کمر...مگرقتل من کم بود؟
ان کس که دلت برد...مستحق مرگ قبل از توست!
هشت:
توی سیر بوی تند شمال است ...یک نفس خوردیم...
جایتان خالی ...اداره تعطیل بود...
نه:
آقای بنز:
وای بچه ها...صاحب من یه خانمه!چنان لایی میکشه که نگو!یه دفه منو از نیم مترجا ...
جابه جاکرد!...
خانم پراید:ای بابا !صاحب من بابای همون خانمه...انقدراین بچه رو گول زدی ...
هنوزیادش نیومدهچرا توی کوچه ی میم متری بوده...خودتوتوی آینه نگا کردی؟!
ده:
فوق:کلمه ای ست عربی درلغت نامه فارسی امروز به معنی..."به بالای چیزی...بالاتریا برتر از چیزی
معنی شده ...
لیسانس:که حالا شاید فرانسوی ست ...به معنی:پروانه ...جواز..اجازه نامه ...گواهی نامه ی آن دوره ی تحصیلی ...
خوب بااین توصیف ...خوبه فوق لیسانس بشه :"برتراز پروانه"!!!
کارشناسی ارشدم نمی پسندم!!!
فوق دیپلم هم همین طور:یه کم بالاتر از پروانه"
کارشناسی ارشدم معنی کنم:دارای تحصیلات فوق لیسانس!...
بابا آخرشم من "برترازپروانه ام"یعنی یه چیزی درحد جزغاله برای علم!!!
"حالا بگید نه"
یازده:
تگرتول...پرفنازین...تری هگزفندیل!
همه باهم!...
بابا جان تازه شدم چهل ساله ...
امان بدهید!
دوازده:
می دوی دنبال من ...درکوچه های شهر...چرا؟
من کنارت بودم و آواره ام کردی..."آلزایمر"چرا؟
سیزده:
حسین(ع)کربلا را قبول کرد ...
گاهی زمین به قیمت هیچ است ..ولی ببین "که"نشسته"روی آن!!!
چهارده:
ممنون که تحمل می کنید ...می آیید و می خوانید ...
دنیای مجازی گذشت لحظه هاست..ولذت....بعد تحمل!
۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بستنی نمی توانم خوردن !شیرینی موقوف !ولی تو شکر کاموری !!!


یک :
درتوان ام بود ...کندن یک سیب از باغ احساسم !...
توبهشت می خواستی ...بیا بگیر که من دیگر ...آن "آدم"سابق نیستم!
دو:
خندیدم و غضب کردی که خنده خوب نیست !...
حالا به گریه آمده ای که ...فلانی بخند دنیا همین ...همین ....همین است ...که هست!
سه:
پرورشگاه نگاهم یک قلم اندوه داشت ...
برده ای فرزند خویش!با عشق آگاهش کنی !
چهار:
گریه را خوردم به طعم شور ...شور درحلق!...
گره می خورد نمی شد من بگویم ...داستان گریه ام چیست...
پنج:
حالا که می بینم ...تنفر مغز بادام است ...!
می شکنی به طعم شیری ...ولی گاه تحویل ات می دهد تلخی ...
شش:
چطور سفینه های فضایی به زمین برمی گردن ؟!
آیا در آسمان یک سایت برای بازگشتشون وجود داره؟!...
اوه خدای من ...نکنه ما با فضایی ها ارتباط داریم !
فرمون برگشت سفینه دربی وزنی چطور می چرخه ؟!
"ببخشید ""چشمک"
نگران نباشید به اندازه ی انتخابات آمریکا مهم نیست !!!
هفت:
مهدی (ع)به رشد می رسدم عشق در سیاهی قلب!
که خاصیت نور همین است ...که می خورد سیاهی را!
هشت :
برای رویا فقط یک دوست بودم ...
برای نگاهش و تحملش ...
چه روزهایی که تحمل کردیم ...
و عاقبت واقعی شد ...من بوسیدمش ...او دیگر دخترم بود!!!
نه:
آقای پراید :
من اداره رو بایه انگشت می چرخونم !هرکی هر مگسی هر پشه ای رو می شناسم که طرف رئیس می آد!
آقای بنز:
که چی بشه !امسال سی سالت تموم میشه !وقتی رفتی با انبوه خاطرات مگسی و پشه ای ...
بشین تو تراس و خودتو باد بزن!
ده :
"دپریت شدن " یعنی برداشته شدن یک قسمت از بدن!"اگه اشباه نکنم "!
و پانسمان دیابتی یعنی شستشو با سرم و پرشدن با مواد و پانسمان !
بیماران دیابتی باید خیلی مواظب باشن ...تا مثل من نشن !
باید درد شدید رو تحمل کرد و اینها...!
ولی اگه کسی بهتون گفت دیابت داره با احساساتش بازی نکنید ...گاه قند بین 400و 50 متغیره واین یعنی بد !...
انجمن ها و گروه های خود گردان دراین زمینه وجودداره ...
خداکنه دلمون برای هزینه های مملکت بسوزه !
واز آدم های سالم اطرفمون یه بیمار نسازیم !
درست مثل کسی که داره میسوزه همه ناراحتن ولی راه خاموش کردنش رو هم بلد نیستن !
یه کم به اطرافمون نگاه اللهی داشته باشیم ...چه اشکالی داره فکرکنیم انقدر قدرت داریم که بتونیم ببخشیم یا بسازیم ...نه اینکه بسوزونیم و خراب کنیم ...
همه یما سرمایه های این مملکتیم ...
یازده :
مادرجان!دیگرگذشت وقت تلمذ ...کلاس عشق !
ما دکترا هم گرفته ایم !کارعشق پیدا نمی شود!!!



"دهن تون آب نیفته دیابتی ها ...حتی درشهرستان هاهم شاید بخصوص ...محصولات خوشمزه بدون قند مثل همین باقلوا پیدا میشه ..."
یه آدرس سرای سعد السلطنه ی قزوین
۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی