بی شمس

ادبی

سیاست چینی دوره ی یانگ ...یا انزوا طلبی به شکل اوایل قرن بیست....

یک:

تولد خواب من ...مبارک ...دیگر نخواهم دید ...بیداری...

 که تو ...کناردست من ...بوده باشی !...

دو:

قلب  را خورد ...ماهیچه اش قوی نشد ...

اما خون مرا می خواست ...دیگرنداشتم به حد کافی ...غم تورا میل کرد ....

سه:

مرااز شرکت چشمانت بیرون مینداز ای رئیس ...

بیمه ی عمر ندارم ...می بینی آخر مرده ام ...پای میز عشق تو ...

چهار:

درداز کوه شروع شد که راه به جنگل نداشت ...

هوای آلوده جمع شد و شهررا خفه کرد ...هیچ کس حاضر نشد از روی صندلی ماشین بلند شود وبرود کمی قدم بزند ....

باور می کنی ؟!!!

پنج:

دردکترین های کسب منافع ملی ...وحتی شخصی ...کمتر می توانیم روی جیب دیگران حساب کنیم...مگر ازایشان ارث ببریم ..."اگربخواهیم بهره مند شویم "....

بهترین کارجداکردن از زندگی مان با چاقو ...اصلا به صلاح نیست ...

این نشان میدهد که طرف مقابل پتانسیل های خوبی درآینده برای ارتباط با مادارد و اکنون ما ...حالتی ست که می توانیم برتری های خودمان را به شکلی ...تحمیل کنیم ...

خوش بختانه انسان هایی که چنین دکترین هایی درجهان دارند زیاد نیستند ...و8 سال هم درکل جهان رقمی نیست ...ولی تندی و سرعت یک ریسک است و دراین تجارت طرف مقابل کاملادر مشتمان نیست ...

مانده ام چطور چنین سیاستی می خواهد جواب بدهد و  حالا ببشود تحریم ...یاحالا بی محلی یانفروختن ...یا گرانفروشی یا چه می دانم برتری ...

چند سال می توان بدبختی را تحمل کرد نمی دانم ولی دارم باورمی کنم که peopleیا مردم کم کم دارند اهمیت شان را درنظام سرمایه داری بعنوان نیروی کار از دست می دهند!!!....

شش:

مزار شش گوشه ات را بریده اند ازبهشت ...

روی زمین جای تونیست ...اما چطور ما خودمان را ...بهشتی کنیم ؟

هفت:

اگر زمان ...فاصله ی نقطه های گذشته ...تا حال و آینده است ..."می شکنیم"...

این یعنی تو در جریان ...اتفاقات جهانی ...امام زمان(ع)یا مهدی ...

هشت:

تو مرا از حداقل های خود محروم کردی ...

دیدنت ...شنیدنت و احساس کردنت ...

مشکلی نیست ...

من خیال خوبی دارم ....

هنوز یک خط مجازی تو در گذشته ...

برای من عشق است ...

نه:

بنز با افتخار می رفت زیر پای پلیس ها ...

پراید قدرت بالایش را مدیون ویراژسارقان تیزرو بود ...

ده:

تحقیر دیگران کار ساده ای نیست ...بعضی ا با تحقیر ...خودشونوبالا می کشن ...ولی بعضی ا با تحقیر عقده ای می شن و می خوان 

همه رو بکشن زیر ...

یادمون نره ...برا یه ملت قضیه فرق می کنه ...خداکنه بزرگترشون حواسش جمع باشه تاتو تله نیفتن و به راه خودشون ادامه بدن ...

توی دنیای امروز قدرت های بزرک یاد دوران بزرگیشون و استعمار شون درکشورهایی که تحقیر شون کردن می افتن ...اما حیف ...

قدرت سرمایه داری خودشون باعث شده ...اطلاعاتی رو در روزمره دراختیار ملت ها بگذارن که نمی تونه دیگه بزرگی براشون بیاره ...

باید حواسمون باشه ...جدی می گم چه درمورد شخصی ...چه  درمورد جامعه ...مشت مون رو باید قوی کنیم ...کسی که مارو تحقیر کرد برامون نقشه دراز مدت داره...

یازده:

لب فروشی هم که دیدیم ...ازتمام شاعران ... 

شعر عشق خود به لب هاشان چنان چسبیده بود ...عین عسل...

دوازده:

گلاب به رویتان ...عشق بالا نیاوردیم؟!!!

ای عجب...دکترتعجب کرد از حالت ...انز...جارمان !!!

سیزده:

به سرزمین مان عشق نورزیم ...یا علی (ع)...

اینجا که حرف تو ...پایان دغدغه های جهان ماست ...

چهارده:

بیماری برای همه هست...ولی عیادت خیلی عالیه ...تو بیمارستان دوست قدیمی ام...دست خالی اومد ویه دفه دست چپم رو بوسید ...

که جای انزوکت هام بود ...نمیدونم چرااینکارو کرد ....ولی وقتی گریه می کردیم ...من یه حس دیگه ای داشتم ...

نه اینکه خدای نکرده فکرکنم چه خبره...دوروز دیگه تو خونه بودم و داشتم به قدرت عشق دوستم فکر می کردم ...

انشالله ...خودمم بتونم عشقمو یه وقتایی که لازمه نشون بدم ...بعدها هزارمن عشق دیگه به درد نمی خوره ...اگه طرف مقابلمون نباشه ....

دنیارو بشکونیم ...بزنیم به هم ...

چقدرقانون دست و پاگیر واسه خودمون می سازیم ...که واقعا ارزش نداره ...

پانزده:

ممنون!

هنوز دوستون دارم ...اگه می نویسم..."بقول یکی مفت نویسی"....

بخونید خداتونم شکرکنید!!!!"با شوخی "....


۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

پارسال همین موقع با گریه می رفتم...

یک: 

دودل بودم ...بروم یاکه بمانم ...

سکه ی شانس ...شیر آمد ...بمانم که نیایی؟!

دو:

یوسف ...درس محبت نخوانده بود نزد پدر؟!

عشقی که با سکوت ده سال ازآن گذشت ....درحد پیامبری نزد خدای بود ...

سه:

استاد مرا ببخش که درس را گذراندم... به عشق تو ...

تو نمی دانستی مرا ...ولی من ...همان عشق فهمیده ام تورا ...

چهار:

سرباز منتظر پنجشنبه است و بس!!!

ازنامه ها بپرس که عشق بیرون پادگان یعنی چه؟!

پنج:

بربری و کولا ...بردند ساختمان هارا بالا ...

شهررا بگو که هوایش ...از قندها پراست !!!

شش:

مزار شش گوشه ات ...ازتن به من نزدیکتربود ...

ان گاه که وضو گرفته و گریان ...خدای را می دیدم کنارتو!...

هفت:

مهدی (ع)به انتظارتو ...شکسته ام زمان ...

صدسال یک ثانیه گذشت ...من هنوز درافتخارسربازی توام ...

هشت:

همیشه دهه فجر با هنر می آد و از تومدرسه ها ...سرود و نمایش و این ها تمرین میشه تا شهرمون که پرمیشه ا

ز جشن های تئاتری و سینمایی و شعر و اینها ...

نمی تونیم بگیم که چند درصد ما رشد تو موسیقی و شعر و نمایش و سینما و غیره داشتیم ...شاید هم بشه ولی واقعا تغییر کردیم ...

تونقاشی و عکاسی و خیلی هنرهای دیگه ...یکی از دلایلش برداشته شدن "انحصار"بوده ...باورکنید که به راحتی می تونید شاعر یا نویسنده یا کارگردان بشید !!!

نه:

پراید با سربلندی مرا صاحب گواهی نامه کرد ...

بنز اما سر بلندم کرد ...درهمسایه و فامیل و شهر ...

ده:

خدای همین ...همین ...همین رگ گردن تو و نزدیکتر است ...

برایم دعاکن ...که عشق تو مرا به عشقم می رساند ...

تو خوبی ...و می خواهی رشد کنم ...بالا بروم و زندگی کنم و لذت ببرم ...

"به نظر تو من هم خوب هستم؟!"

یازده:

خوش می گذرد گذار راه ها به سوی تو ...

کسی حواسش نیست ...چگونه می رسد به شهر تو...یا امام رضا (ع)...

دوازده:

بقال شهرهم فهمیده من ...گران خرم !!!حتی ...

دیگر موقع فروش ...طعنه می زند به عشق تو ...!!!

سیزده :

بکش ولی نه با چاقوی کند!!!

اگر قرار است "ابراهیم "باشی...اول چاقوی خودرا خوب امتحان کن!!!

چهارده:

ممنون!...........

.....................................................

کاش هرجا هستیم دست و پامون براهم بلرزه ...نه اینکه ازکنارهم رد شیم ...حالا به عنوان همکار خانواده ...شهر کشور دنیا ...

...................................................................................................

بعضی ا اعتقاد داشتن که زندگی شهر نشینی احساس آدم رو نسبت به طبیعت می گیره و آدم باید شبا تو چادر بخوابه ...اونم عربای قبل اسلام ...عربای قدیم ...دنیا گاهی آدم رو برعکس می کنه ...می خواستن یه تمدن مثل ایران نباشه ...چرا چون مردمش سقف بالاسرشون بود!!!

الان توی هواپیما واسه خودشون تخت خواب و حموم هم ساختن ...

باید باورکنیم داشتن احساس به هم خودش فرهنگه ...ماها که یادمون نرفته ...هنوز هنوز هنوز همون تمدن رو داریم ...

"چی گفتم ""به به به من؟!!!"......

............................................................................................

دلم برات تنگ میشه ...روی میزی ...توی هوایی ...توی قوطی رو غنی ...حتی تو شیشه خیارشور!!!

خسته ام می کنی !!!بیا بیرون ...بیا بیرون ازفکرم ...باشه؟!!

............................................

امیدوارم حال آقای رشید پور بد نباشه...تازه چند دقیقه پیش شنیدم ...به خودمون اهمیت نمی دیم ...جدی میگم...

....................................................................

دوستان عکس خانم اخوان هستش نه مادرم ...ایشون و مادرم شباهت بسیار عجیبی به هم دارن ....

۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بخشی از لذت های خوردنی ...درگذشته!

یک:

کنار دست تو استاد ...استاد شدم ..."لیک ...دریغ"!

برای تو دیگر نمی شوم شاگرد ...می دانی؟!!!

دو: 

چه کنم دیگر مرا بپذیری به حضورت ؟!

که بسته است...راه ها..."عیب ندارد "...می روم سمت خدای خود!!!

سه:

چه گویمت که شاعر نبوده ای ...ولی شعرها ...

می بوسیدند انگشتان تورا ...آنقدر می نوشتی ام ...با خطوط خوش !!!

چهار:

برگ روی درخت نمانده است ...انقدر می لرزد درخت ...

ولی تا به حال مهربانی ...نبافته یک لباس گرم برای یک درخت !!!

پنج:

می خندم و هنوز حرصت در می آید ...

تو بلد نیستی بخندی ...تمام شهر باید گریه کنند !!!

شش:

مزار شش گوشه ات ...آرزوی کودکی ام بود ...

چقدرآمده ام کنارتو....که کنار من... پدر ...ازیادم رفت؟!

هفت:

چندروز دیگر مثل سال های پیش ...دعوتمان می گیرند برای دیدن فیلم های دهه ی فجر و باید ازجانمان...بلیط بکنیم و بدهیم به غیر!!! ...

بعد دوباره موقع پخش شان ...شال و کلاه کنیم و "بطورنا محسوس "!!!وارد سینما شویم ...

"که من برای دیدن بعضی هایشان  دستمال کاغذی می برم ...که وقتی دارم غش غش می خندم و اشک ازگوشه ی چشم هایم می آید ..."بالا خره"!!!..... 

آه از روزگارقدیم ...که بعضی هم کلاسی ها آن قدر جلو سینما خوابیدند ...تابالاخره یک شغل از سینما گرفتند ...."به جان خودم "!

..............................................................................................................................

درسینما برای خودتان چیپس دهه ی شصتی بخرید ...قهوه بخرید و کلی خوش بگذرانید ...ولی به هنرپیشه ها به "چشم بد "نگاه نکنید!!!

40 سال دارد می گذرد و هنوزکم است تا یکی مثل پرویز پرستویی را بشناسیم ...چهل سال بعد هم امثال بهرام رادان و گلزار و حامد بهداد و ....غیره رامی شناسیم ...

 خانم ها سخت تر است. .."چون حالا"!!!"خداقوت به شان ....

.........................................................................................

اه نکنه دیگه مارو دعوت نگیرید!!!!

هشت:

قبولم کن..."یا استاد"...ادبیات را شوم 20...

می خواهم شوم شاعر ...توی انتشارات رزومه می خواهند!!!

نه:

دنده هایت را شکستند ای پراید ...درترافیک ...

دنده های بنز...اما ...جون دارد برای هزارسالی ...

ده: 

تهمینه جان ممنون!دستبندی که هدیه دادی خیلی خوشگله ...اللهی موفق باشی ...و همیشه باشی...وبری بالا و منو خوشحال کنی ..."عشقی"....

یازده:"منظور درهوای آلوده"...

گلبول هایم می دهند تغییر شکل ...می آیم پارک!!!

انقدر دوستت دارم که بیایم میان شهر..."می فهمی "سرقراربیا!!!

دوازده:

طراحان لباس بعضی ا:پارسال که براشون شهیاد قدیم و آزادی جدید رو طراحی کردید ...مبادا به زحمت بیفتید و برج میلاد رو طراحی کنید!!!ای بابا ...همین سبزه میدون بازار که خیلی ا شون دوس دارن رو طراحی کنید!!!ماراضی نیستیم به زحمت ...

........................................................................

"ای اللهی خوشگلای مملکت پایدارشن ...راستی ما ستادی به نام ستاد اسفندونه برای چشم خوری نداریم ؟!خوب داشته باشیم ؟!!!"

...............................................................................

سیزده:

دوستتون دارم ...


۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

به علی (ع)شناختم من ...به خدا قسم خدارا ...

ادامه مطلب...
۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۲ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خواستگاری ؟!اونم توروز روشن!نه!!!

یک:

دربین راه ...رستورانی بود به نام"قلب من"...

چقدر باعشق می خوردی ...انگار واقعا عاشق بودی ...

دو:

چندسال بعد پیرترم ...اما تو جوانتر می شوی...

بدون من ...اعصابت زمان را می تواندبه عقب برگرداند؟!!!

سه:

کوچه راهی بود به آن خیابان که با تو می رفتیم ...

شهرداری خراب کرد ...خاطره هامان .هرچند من دیگر نبودم!!!


چهار:

فرق بین سیاهی های مو...مرا به فکرانداخت ...

که عاقبت چه می شود ....بین "این همه"سیاهی ها!!!

پنج:

کجمی کنم کمی راه خودم را به سوی "او"

هیهات ...عمری که بنده ی تو بوده ام ولی معجزه نکرده ای !!!

شش:

مزارشش گوشه ات را برده ام با خود به کعبه و...

می خندم از توان ذهن خود که..."عشق "ساخته است!!!

هفت:

پرونده های عشقی توی کلانتری ...

بعضی ها ی و هوی دارند و آفتابه لگن ...هیچ چی !!!

هشت:

درهای بهشت را دیگر بسته اند ...

ایران بهشت باشد اگر ...خارج ازبهشت می مانند سایرین !!!

نه:

بنز:به جون آقای ترامپ!کشورما عشقه!ببین ما نمی خایم ازخودمون تعریف کنیم ...ولی واقعیته!!!

پراید:اوهو! بایه تیر دونشون ...ببین ما چی داریم با دلار4 تومنی می اییم اونجا فوتبال می بینیم ...بعد می ریم اون یکی سوپر می زنیم ...باهوش باشی یه چی میشی !!!

ده:

دست برقضا !داشتیم ازقزوین رد می شدیم ...دربازار سعدالسلطنه که بالاخره نفهمیدیم قدیمی ست یا جدید !لذت بردیم .شب جمعه تازه مردم با ماشین های مدل بالا آمده بودند گردش ...مغازه های کاملا قدیمی ...کاملا هوشمند ...با اطفا حریق ...

درهای کاملا هوشمند مجهز به آخرین سیستم ها...حتی سرویس بهداشتی  بی نظیر ...باور نمی کنید ...نکنید!!!مگه زوره!!!

یازده :

خیال تو را بال کبوتر برده است ...

لب های حوض می داند که حاجت رواشدن ...چطور؟!

دوازده:

عمردوباره کرده ام میان دوستان ...

هرچند که مهربان نبوده است ..."هیچ گاه"دست های روزگار...

سیزده:

ممنون!...یه عده ای لطف دارن و رفت وآمد و دوس دارن ...خوشحالم که تو این دنیا کسی مثل من نیست !!!...


۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

نزدیکی طبقات اجتماعی ...یا چگونه ترامپ طبقه متوسط را راضی نگه دارد!!!



یک:

دویده ام به سوی تو ...سراب بوده ای ...

که ...هروله کردم هفت بار ...برای خدایی که عشق نیست !!!
دو:
بیان عشق برای تو مرازمین زد وبس ...
فکر می کردی "علف ها عاشق گل می شوند "وتو ...گوسفند نیستس !!!
سه:
پیارسال یاد گرفتیم بنویسیم روی کاغذها ...
که اولش شروع کردیم ....بیان عشق نمودیم !!!
چهار:
حتی زمان کشیدن گوزن ها ...چندهزارسال قبل ...روی دیوارغار ...عشق هم بود ...
فکر می کردیم ...باید بدانند آیندگان ...هدف ما چه بوده است ؟!!!
پنج:
توی پیچ جاده ...کنار هم نشسته بودیم ....
تو افتادی روی من ...ولی مرگ پایان تمام حس هایم بود !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را شسته بودند با گلاب ...
تو عطر بهشتی داری ...گلاب بویی ست که مابلدیم حس کنیم ...
هفت:
خواب تو ...شعله کشید به قلب من ...
می رفتی با دیگری و بایدم تحمل بود !!!
هشت:
محور اندیشه هایت پول های تازه بود ...
حیف ...آن چشمان آبی ...پرشدند از رنگ پول ...
نه :
آقای بنز:
خانم پراید جمع کنید برید خونه ی پدرتون ...من ندارم پول طرح بدم تا شما هرروز میون شهر کارکنید ...اونم چقدر ؟10یورو !!!
خانم پراید :
وا!پس تو اون اروپای کوفتی چی بتون یاد دادن ...برابری جنسیتی!!!تو چشم نداری ببینی من لیدر شدم !!!بیا!اینم 20 یورو پول دستمزد م ولی بت نمی دم تا بسوزی !!!
ده :
انتقام از بدترین مشکلات انسان است ....
وهیچ وقت با انتقام به لذت نمی رسیم ولی بعضی ها حتی به فرزندانشان یاد می دهند که چطور با انتقام لذت ببرند ...
بزنش ...خط بنداز روماشینش ...محلش نده ...
انقدر آتش خشم خودمان را نمی توانیم کنترل کنیم تا اینکه می بینیم یک هو ...به خاطر یک بدنه حلبی و چارتا چرخ روش که مال ما نیست ...تا آخرعمر باید روی ویل چیر بشینیم !!!
نکنیم ....به خودمان صدمه بزنیم که چه بشود ...حیف از فرزندانی که با این نگاه بزرگ می شوند ورنج می کشند ...
یازده:
بیرون شهر ...حسرت آسمان خراشها ست ...
و داخل آن ...همه درمنزل یک تابلو دارند :....کلبه ای بیرون شهر!!!
دوازده :
آستان قدس شما قسمت ما نیست هنوز؟...
باید چقدر سلام کنیم "ازراه دور ساعت 8"یا رضا (ع)...تابیائیم نزدیک حضور؟...
سیزده:
دلم برایتان تنگ می شود که هرروز می نویسم ...
وگرنه کارساده ای نیست وحسابی برای خودش دارد به اندازه ی یک شغل وقت می گیرد !!!
ممنون!........
چهارده:
امروز که سهل است ...شاید که صد هزار ...به سال بیاید ...
ومافراموش نمی کنیم ...شهیدی که می سوزد ...
و
"
ایران روشن است"....

 

۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۴ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

تهران نیا ...ولی ساختمون امواج چالوس چطوره؟!!!



یک:
صدسال سوخته بودم و نفس نمی زدم ...
یک لحظه با سوختنت ...به عرش رفت فریادم!!!
دو:
مرگ کم می آورد که صبر ایرانی ...
از نوشته ی فرشته ی مرگ هم گذشت ...خدا داند !
سه:
می گویند مرد قانعی بود که در آمد روزانه داشت یعنی پدر خانواده 40 تومن در می آورد و5 نفره می خوردند ...فقط خدا می داند ...همسایه بغل دستی چه حالی داشت ...چون خانواده فوق الذکر خانه ی کلنگی شان ازپدربه ارث رسیده بود وبیمه داشتند وآقا کارمند بود ولی همسایه باروزی 1000000بیمه نداشت ...فرزند هم نداشت وهمراه همسرش درخانه استیجاری زندگی می کرد ...
زد و زلزله امد و خانه ی خانواده ی 40 تومنی فرو ریخت و 2تا بچه اشان زیر اوار مرد و داشتند گریه می کردند که همسایه با خنده آمد و گفت:هرچیزی عرضه می خاد!بچه داری ...همسر داری ...که تو داشتی !!!نگران نباش "خوشبختانه یه بچه ی دیگه داری "منوبگو که هیچی ندارم ...ببین راستی یه مشارکتی دارم ...بیا خونه ات رو با هم بسازیم 5واحد گوگولی برای بچه و خودت منم بیار وسط یه واحد ...4واحدم یارو !!!
پدر خانواده که هنوزداشت گریه می کرد گفت :انشالله که تو هم بچه دارشی ...و خدابچه هاتو برات حفظ کنه ...
همین دی شب خواهرم هم مرد ...بچه ام نداشت و همین بغل تو ولنجک زندگی می کرد ...داریم میریم خونه ی خواهرم !!!شما عزیزم همسایه خوبی بودی ...ببخشید سرو صداکردیم و اذیت شدی ...مارو حلال کن!!!
بعد درحالی که اشک هایش را پاک می کرد ...............
چهار:
شهید ایرانی ...شهید جهانی است ...
مگرنه که دنیا دوست دارد ....ایران را به عشق علی ....
پنج:
دریغ مادرایرانی نمی شوی صد سال ...
کمرببندی و جارو کنی ...حیاط کشورخود ...از دشمن !!!
شش:
مزار شش گوشه ات را ببوسم ای گل شیعه هزاران بار ...
که صد هزار فرشته به حسرت بوسه ات ...مردندروز عاشورا!...
هفت:
لباس های کهنه ات را بخشیده ام به مردان کشورم ...
پوشیده اند صدهزار مرد که جای تو ...کار می کنند!!!
هشت:
آتش نشان ها همین جوری هیچی هیچی تو هرماموریت امکان آسیب دیدگی از ریه رو دارن ...دستشون پاشون مال خودشون نیست ...چه برسه به ماموریت های خطرناک ...صب پاشدن زن و بچه رو بوسیدن رفتن که عصری برگردن ...شایدم برن مثل همه ی ما کاردوم و نیمه شب برگردن ...که رفتن که رفتن ...توبگو اصلا یه هم چین آدمایی پیدا میشه ...
اقا کشورهمسایه داشت جنگ می کرد مسئله ناموسی بود ...اونوقت بعلت کمبود مرد رفته بود با کلی پول آدم واردکرده بود که بجنگن ...حالا واستاده برای ما یه چیزا مینویسه که نگو ...تا حالا صد دفه حالشون گرفته شده و رفتیم بی هیچ چشم داشتی بهشون کمک کردیم ...ماکه نمی خایم ...
ولی یه چی بگم :خاکمون طلاست ...ما الان می تونیم تو اسپانیا ...آنتالیا و آمریکا خونه بخریم ولی اونا با پول خونه هاشون می تونن بیان یه خونه مثل خونه ی خاله شون تو تهرون بخرن !!!قبول ندارم که این کاردرسته ...ولی واقعیته !!!فردا یکی پیدا میشه میاد عین خونه ی خاله اش رو وسط تهرون میبره تا عرش مثل فلان و فلان و فلان ...نگو حسودی نمی کنی ...ولی برا بچه هامون بیشتر ...چون توقضیه مرگ وزندگی اونم یهویی آدم نمی تونه چینی وارد کنه ...تا هموطنش رو نجات بده ...ما اینییم ..بسوز!!!
نه:
تسلیت گفتن ..یه گوشه ی قضیه است ...بچه بزرگ کن مثا شیر ....یه دفه ببین که تموم شده ..رفته ...
اما چه جوربچه ای ...آدم دلش برا شیرمردا می سوزه ...
ولی بازم داریم و تمومی نداره و هرچند وقت نشون میدیم که داریم ...خداصبربده ...همه مون رفتنی هستیم ...ولی خوشا به حال اونی که یه جوری میره که یه ملت می سوزن ...
ده:
خدامارو با شهیدان محشورکنه و انقدر آبرو داشته باشیم که کنارشون بایستیم ...هنوززوده ...خیلی ا تو این قضیه زنده ان ...مطمئنم...
یازده :
شاید رفته بودن خرید یا کار اداری یا محل کار ...هموطنمون بودن ...انشالله که طوری نباشه ...ونیست ...
۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۴ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

بسی رنج بردم دراین سال ...

یک:

بیرون رفتی از دنیای عشق من...مردی ؟!

هنوزنه!دارم مسیح وار صلیب عشق تو می کشم ...بردوش!!!

دو:

گویا که تورا باید می کشت"خوشگلیم "...

ای وای!قلب من ...معذرت...که "تو خوشگل نبوده ای "...

سه:

در افسانه های ایرانی ...زن ایرانی ...به تربیت مردانی می پردازد که می روند وجانشان را برای جامعه ایرانی به یزدان پاک اهدا می کنند ...

نه افسانه ...که امروز هم همین طوراست واین ربطی به مذهب کسی دراین خاک ندارد ...

باشدکه شخصیت زن ایرانی را به این معیار بسنجیم که فراوانند و خودمان هم به عنوان زن و همسر ازاین مسیر برویم ...

گاهی بعضی کارها دل انسان را به درد می آورد و شایسته نیست وقتی بازو بند پهلوانی مردانمان را ما داریم می بندیم ....جایگاه خودرا فراموش کنیم ...

درد مادیات همیشه بوده ولی بیائیم خودمان را با حقی که در جامعه به خاطر شغل مان ...می دهند دریک کفه نگذاریم ...

گاهی ممکن است مجبورشویم کارهایی بکنیم ...کمی بسنجیم ...بعضی جایگاه ها اصلا درشان ما نیست ...بهتراست از کنارشان بگذریم ....

انشالله که به این درجه برسیم ...نه آن درجه ها که بعضی مردهای رئیس می خواهن به زورهم که شده روی شانه های ما بچسبانند ...

چهار:

کشمکش بر سر تو ...بود میان من و رقیب ...

دیدم ..."بلاهت " است اگرتو بشنوی که ضعیف بوده ام و...گریان!!!

پنج:

خانه ات آباد روی ویرانه های من ...گفتم بساز !...

عجول بودی ...که "فونداسیون "یادت رفت!!!

شش:

مزار شش گوشه ات جای مرگ من نبوده است ...

مردن کنار تو ...آرزوی من ...ولی مگر تو می گذاری....مهربان...

هفت:

مهدی (ع)را کشان کشان نمی توان برد به کشوری ....

ببین چه لیاقت ...که مملکتم ...مملکت امام زمان است ...

هشت:

دیگربس است نمی خواهم ببینمت ...

روی تمام آینه هارا کشیده ام ...

چشمم که جای تو ست ...نمی توان کورکرد ...

نه:

بنزخان:ببرید دست های پراید رو ببندید ....چطور تونستی عشق منو سوارکنی؟!!!

"یک ترانه  هندی پخش می شود و پراید های قرمزو آبی می رقصند!"!

پراید خان:بخند بنزخان...ما از بچگی با پژو نامزد بودیم ..."و تمام بینندگان گریه می کنند"!!!

ده:

بعضی ا روح بعد ازمرگ رو قبول ندارن و می گن که سیاهی و تباهی بعد از مرگ هست و کوجهان آخرت ...

ازنظر علمی و فیزیکی ثابت شده که ما دارای علم اندکی هستیم ولی با این حال می تونیم تا صد سال قبل مون رو از طریق فیلم و صدا نگه داریم و این زمانی که دستگاه فیلمبرداری و ضبط صدا اختراع شده ...

وقتی تونستن اولین انسان شبیه سازی شده رو بسازن ...مسلما دنبال نامیرایی زندگی انسان بودن و لی چیزی رو که نمی تونن بسازن روحه ...چون از وجود خدا دمیده شده ...ما می تونیم جانشین خدا باشیم ولی نمی تونیم خود خداباشیم ....علمی فراتر از علم ما می خاد ...می خایم به زور حلول یک روح رو درجسم دیگه ثابت کنیم و نگهش داریم اما نمی تونیم ...

هدیه ما به رفتگان از مذهبمون ناشی میشه و هرکس این کارو به شکلی انجام می ده ...پس اول می خایم خودمون رو معرفی کنیم ...بعد طرف دیگه رو ...

شکلش میشه نیکی کردن ...آه خدارو چقدر خوشحال می کنیم ....

"محسن باشیم "!!!

یازده:

ترجمان حرف من ...عشق تو است ای نازنین ..

هرکسس عشق تو دارد ...مثل من صحبت کند ...

دوازده :

سرباز وطن ....نام ندارد روی سینه اش...

آن مادری که زاد ...زنده باد گفت به ...میهنش !!!

سیزده :

نیازبه دعا دارم و تنبل هم نیستم!و خیلی خوشحالم که به اعتقادی ته دل اونایی که می دونم هست ...بخشیده می شم وزنده می مونم!!!

چهارده:

فرزند دههی نودی با شوخی به پدر :بابا...ابی و ستارو ویگن و عارف کی بودن ؟!!!

بابای دههی پنجاهی :هیچی نگوها !می گیرنت !!!


۳۰ دی ۹۵ ، ۱۴:۱۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

conection!!!


یک:
دیوار صوتی شکسته ای .ترک برداشت شیشه ها ...
کنکورقبول نشدی !!!لیلی جوابت راداد؟!!!
دو:
گفتم بروم پی کاری ...کارم عشق ورزی شد ...
استخدام تو هستم ...ماهی 4تومن باید بدهم!!!
سه:
کودکستان دلم پربود از بچگی های تو ...
تا به دانشگاه بیایی ...موی سیاهت کجا بود؟!!!
چهار:
می خندیدی ...بهایش اشک های من ...
چه می دانستی طنز زندگی تو ...چه قیمتی برای من داشت ؟!
پنج:
از کوره در نمی روم ...اتفاقا بگذار بسوزم ...
این همه عشق که دور توست ...تعریف های من نادان است !
شش:
مزار شش گوشه ات توی چشمم جای دارد ...
کورو نابینا شوم اگردروغ بگویم ...که قلب من آن جاست ...
هفت :
قدیم ها همه دوست داشتند که مثل چرچیل سیاستمدارباشند ....
بعدها خانم ها با ابروی نازک و کت و دامن درمهمانی ها خودشان را تاچر می دانستند ...
با این تفاوت که کمی آن طرفتر مادر شوهرشان نشسته بود و یک آره تو بمیری حواله اشان می کرد و قاه قاه می خندید چون منظور از تاچریسم سیاست اقتصادی بود و مادر شوهرها قبل از اینکه فیش حقوقی به منزل پسرشان برسد حق مادر شوهری را برداشته بودند !!!"اصلا چی گفتم"!!!
هشت:
بیدارشو این خواب گران ..خواب جهان است ...
فردا که بمیریم به چه کارآید مان بیداری !!!
نه:
بنز:وای چقدر پارکینگاتون دلگیره ...ما تو آلمان همه اش نفس گیر داشتیم ...درخت داشتیم ...اصن همیشه بهار بود !
پراید :هه!بین خودمون بمونه!ما اصن همه مون تنگی نفس داریم ...
حالا اینجا که قشنگ نیس...بیا بریم ایکس صفا می کنی ازبس دارو درخت می بینی و پارکینگ نمی
بینی !!!



ده:
تولد امروزم با همکارا خیلی قشنگ بود ...
گاهی می شینیم و به دردامون می خندیم و همین خنده هاست که باعث می شه روی صندلی های خراب و گاهی سرپا وایسیم ویه کتاب رو هزار سال تکرار کنیم ...تا هزارتا بچه برن یه پایه بالاتر یه رتبه بالاتر ...قشنگی کارما اینه که گاهی بال نداریم برای پرواز ولی عشق می کنیم اگه یکی با حرفای ما بپره ....
یازده :
مهدی (ع)...درانتظارتو چشم داریم به آینده های ...
چشم تو بی بلا ...که چشممان به چشم توست ...
دوازده :
فناوری دنیا به جایی رسیده که ماشین درست کرده ایم که راه برود ودرکهکشان به 180 زبان حرف بزند و انسان را موجودی مهربان معرفی کند تا فضائیان با ما ارتباط برقرار کنند ...
اما داریم 1000جور ماشین آدم کش می سازیم و اصلا نمی دانیم با آن ها چه کار کنیم ...
اگر موجودات فضائی را موجوداتی برتر از خودمان می دانیم ...آیا می توانیم سرشان کلاه بگذاریم و بگوئیم باهم نوعان خودمان چگونه رفتار می کنیم ؟
رابطه دلیل محکمی ست که ما یک چیزهایی بلدیم . خوب به عنوان مثال کدام یک از تکنولوژی های زمینی مان را می خواهیم به فضا بفرستیم !!!
نهایتا مجبور می شویم دوتا انسان واقعی پیداکنیم و جهت مشورت بفرستیم فضا ...غیر ازاین است !!!
سیزده:
غم تو ...خانه ی قلبم را ویران کرده بود ...
نگو همیشه شادبودی ولی ...برای دیگران !
چهارده :
ممنون!
....................................
مگراینکه از فضابیان و قضیه آمار بعضی وبلاگارو بعضی جاها حل کنن...نه؟!
.................................
به به!هوای پاک ...بخورمت اللهی ...جونم...
"از طرف اگزوزهای ناسالم خودروهای ناقص فنی شهر"




۲۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بی صدا آمد ورفت ...شعرروی لب تو ...


یک:
بسته بودم ...دولبت را ...به لواشک شیرین !
ولبم پرشده بود ازحافظ ...جمع و پر اب لبم ...
وقتی از شاخه نبات ...می گذشتم باتو!!!
دو:
اندوه فراوانم ...گذشتن ات از "خودم "بود ...
دیدم بلد نبودی "خود ...یارخود "نگهداری!!!
سه:
حیف ...خاطره هامان  که ...زیر پا می رفت ...
سوزانده بودم ...آن را برآب جوی کوچه ...




چهار:
آقای ف دویست کارتن سیب زمینی مارک پی خریده بود و شناسه هایشان را کنده بود و فرستاده بود شرکت جهت قرعه کشی و برنده شدن یک باب مغازه ...
شب داشت سیب زمینی سرخ شده می خورد که یاد کودکیش افتاد ...سیب زمینی آب پز!
رفت تراس و یک سیگار روشن کرد و لگد محکمی به یکی از جعبه های سیب زمینی زد که گذاشته بود کنار تراس ...
تلفن را ازجیب زیر شلواریش در آورد و به همسایه بغلی زنگ زد و گفت:زود بیا !آقای ن آمد "درحای که از تعجب شاخ در آورده بود "...همه جای خانه سیب زمینی بود و جعبه های له شده ی روی هم .
آقای ف گفت...باید همین امشب از شر همه اشان راحت شود ...آقای ن خندید...
.................................................................................
آقای ن سیب زمینی هارابرد محلهی قدیمی شان و از هر جعبه 20 کیلویی ...2کیلو 2 کیلو به خانه ها سیب زمینی داد و قضیه تا صبح تمام شد ...
فردا صبح خانه ی آقای ف از سیب زمینی خالی شده بود ...
زنگ زد تا خانم و بچه هایش برگردند ...همین که خانواده اش آمدند ...آقای ن تلفن کرد :سلام آقای ف.اتفاق عجیبی افتاده است ...همسایه قدیمی مان درهمان محله ی قدیمی ...داشته مغازه ی تازه اش را به شرکت پی که شما سیب زمینی ها را از آن خریده بودید می فروخته و قرار بوده آن مغازه جایزه شما باشد ...دی شب آقای ط سکته می کند و الان دربیمارستان است ...ایشان می گوید مغازه اش را به شما می بخشد و خانه اش را می فروشد جهت نگهداری خودش به شرط آن که انسانی چون شما به جای نگهداری سیب زمینی ها از ایشان نگهداری کند تا همسرشان از دیدار بچه ها "خارج ازکشور"برگردد ...ایا مایلید؟...
آقای ف خندید چون صاحب خانه به خاطر این ریسک جوابش کرده بود و کسی نمی دانست ...
فورا پاسخ داد:بله ...اصلا لازم نیست منزل را بفروشند مادر منزل خودشان از ایشان نگهداری می کنیم ...
به این ترتیب برنده ی خوشبخت آقای ف به همه معرفی شد ...
پنج:
پشت گوش تو پراز کلمات من است ...
صداهایی که هرگز نمی میرند ولی ...تو نمی شنوی ...
شش:
مزار شش گوشه ات را بسته ام به قلب ...
هرجا که عشقم است می برمش ...سرورم حسین(ع)...


هفت:
کلوچه ها گرمند و تو نمی خوری ؟!
چه شیرین ! قند داری ؟تویشان مرگ موش بود؟!
هشت:
باران زیر اشک های تو داغ دیده بود ...
گرمای ابر سرد می شد و داغ قلب تو گرمتر!
نه:
پراید نمی خام ...جهیزیه!!!
برایم لطفا بخرید سمند !!!مادرشوهر حساب ببرد !!!
ده:
گاهی باید خوشحال کنیم و این به پولداربودن و نبودن ادم ها نیست ...یعنی آدم های پولدار دل ندارند؟خدا ندارند؟چه اشکالی دارد ...بعضی هایشان آن قدر بدبختند که شعارشان این است "با پول همه چی رو میشه خرید ...قبول دارید ؟"
یازده:
شربتت را من بنوشم ای اللهی عشق من ...
تا که بعد از خوردنش ...سرفه نیاید سوی من....
دوازده :
دلم تنگ است برای بچگی ها یت ...که نمی دانستی ...عشق شوخی نیست ...
حالاکه دیگر بزرگ شده ای و فهمیده ای با بزرگترها !...نباد شوخی می کردی !!!!


سیزده:
ویران بکن و...رزومه ات را خراب کن ....
هی بولدوزر بران ....به جای خانه های قدیم ...جدید همسایه !!!
چهارده :
ممنون!...
بعضی خواننده ها ثابتن...وبعضی ها جدید ولی خیلی ا شون لطف می کنن ودرهر شرایطی می آن .
اللهی که زنده باشن ...شاید من مردم !!!و...
نه بابا ...زندگی ادامه داره ...
۲۸ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی