یک:
طرف های تو ...شمال شهر بود ...گران قیمت بودی ...
سعی کردم ....تو برای من باشی ...حالا کنارمن که به قول تو "جنوب شهر "....یک شهریم !
وبچه ها می گویند"کلا خارج "بهتراست !!!
دو:
خیال تو راحت ...مرده ام روی واژه ها ...
کفنم دفتر است ومن ...هنوز سنگ قبر ندارم!!!
سه:
بین کت و پیرهن های تو ...عطرها می رقصند ...
ونمی دانم بوی تو کجاست؟!حتی زیر پیراهنت را ماشین می شوید و ...
عطرشوینده ها قو ی ست!!!
چهار:
درد بین استخوان هایم جابه جا شد و نفس برآمد !...
ان تیر بود "می دانی "عشق نبود !واژهایی که درلحظه مرا فروخت به "رقیب"!!!
پنج:
صورتی آبی شد و قرمز همان سبز قدیم !
این همه رنگ قشنگ ...اخر چرا مویت سپید؟!
شش:
مزار شش گوشه ات "السلام وعلیک یا حسین بن علی (ع)"
جای عشق است و کسی هم شک ندارد ...یا حسین(ع)...
هفت:
سوکس چشمش را باز کرد و دید خانم زیبای خانه هنوزدارد جیغ می کشد ...غریزه اش همیشه گفته بود ...باید بدود ولی این بار خودش را زد به مردن و دست وپایش را لرزاند ...
یکهو دید یک خانم زیبای دیگر آمد و از سبیلش گرفت و درگوشش گفت :آره تو بمیری !
بعد پنجره را باز کرد ...جریانی از نسیم داخل خانه شد ...سوکس گفت:می پرم !
ولی خانه طبقهی چهلم بود ...سوکس فهمید بدجور بالا آمده وحالا بد جور باید پایین بیاید !!!
هشت:
گفته بودی که بمیرم ...چشم امر تو روا...
لیک ...فکر کرده بودی به آتش مرگی هردو امان!!!
نه:
پرایدها ...مرده بودند درجاده ی شمال ...
خبرآمد ...پدربنز گریه نکرد گفت:ده تا تیبا سفارش بدهید !!!
ده:
بعضی ها جریان آن درویش اند ...
به اشان می گویی اره تو وابسته ی این دنیانیستی جون خودت؟!!همان جا راحت و بدون تعلق جلو چشمت می میرند !!!
وبعضی ها هنوز باور ندارند متولد شده اند...
می گویند حالا بذار چند سال ؟نه بابا!!!
یازده:
شهر می گفت که دیگر طاقت دوری ندارد ...
می رسد تا روستا !یک کم هوای پاک لازم داشت ...
دوازده:
به مهدی (ع)که می رسیم انتظارچه داریم ؟
یک عمر منتظر که ببینیم مهدی (ع)عشق کیست؟!!!
سیزده :
عاشق اون عشقی ام که به پام می ریزی ...
می تونی مادرم باشی یا هرکسی که تو این شلوغ پلوغی یه نظر محبت داره ...نه؟!!!