یک :
روی دوش من ...باری ست به نام سرنوشت تو !...
برای خود هیچم ...برای تو همه ...چون مادرم ...مادر !...
دو:
قلبم توی دهانم اب می خورد ...می مردم !...
تو رفته بودی سفر ...باز نمی گشتی ...ای وای اگر رقیب قلب هم داشت !!!
سه:
مادر موش بیچاره آن قدر از پنیر برایش تعریف کرده بود که تصمیم گرفت یکبارهم شده طعمش را بچشد ولی چه فایده !...
دیگر پنیرهارا درجایی به نام یخچال می گذاشتند و فقط انسان ها بلد بودند درش را باز کنند وخانه ها دیگر سوراخ و سمبه نداشت تا موش وارد خانه شود ...خوب حیف!...
تا اینکه موش بیچاره با دانشجوی آشپزی دانشگاه رم آشنا شد !که مجبور بود غذای دو تا خیابان کناری را بچشد و نظرش را بنویسد "wow"!...
پنیر و پنیر و پنیر اصلا چه خوب که ایتالیا موش داشت ...به هر حال موش بیچاره می توانست حتی نوه هایش را باراز شخصی خود خوشبخت کند ...بقیه موش هارا "ول الش یا ول انتینو!!!"...
چهار:
مغزی ندارم که فکر تورا بیندازم وبروم !...
"این حرف توست "اگر مغز داشتم پول آرایش تو ...میلیون نبود!!!



پنج:
بند شد پای من و ایستاده ام روی دو پا ...
تو همان هستی که می خواهم ...از سال یک هزار و سیصد و هشتادو هشت!!!
شش:
مزار شش گوشه ات را شسته بودند با خون دل...
اشک ها می رفت از چشم و نفس ها بر نمی آمد عجب از روضه ها...
هفت:
من در اینه کسی رادیدم که هیچ احساسی نداشت ...
خندیدم تا بخندد اما چه حیف!داشت با هند زفری "اصن عین مامان منه "گوش می داد!!!
هشت:
آنقدر عکس تو آرامش من است ...
که بارها نوشته ام ...تو دریای امن منی ....




نه:
پراید بیستو دو میلیون تومن ارزش داشت ...
یورو بالا می رفت و بنز کم مانده بود یکیش ...بودجه ی وزارت فلان هم به شود "البته درهند"!!!
ده:
چگونه باربی شویم ؟!
یک:قرص فلان را از طریق ماهواره بخریم و بعد بعلت بیرون روی زیاد ...آب بدنمان کم شود وبعد سرم وصل کنیم و ثابت بمانیم تا...روز عروسی!!!
دو:یک شوک غذایی به خودمان بدهیم و 40 روز آب و خرما بخوریم و بعد بعلت کم خونی درحالیکه زیر سرم رفته ایم روز چهارم 4کیلو کم کنیم تا....روز عروسی!!!
سه:کمربند ماهواره ای لرزانک بخریم وکل محل راب خندانیم وبعد هرچه دل مان می خواهد بخوریم و 18 کیلو اضافه وزن سرماه را یه جا تجربه کنیم تا...روز عروسی!!!



چهار:"عمل وقیحانه ی بای پس "را روی معده انجام دهیم و معده را مثل دماغمان کوچولو کنیم وبا هویج و پیاز سیر شویم و هزار کیلو کم کنیم و بعد حالا کو تا سرطان....تا روز عروسی!!!
پنج:بهترین کار ...درکلاس زومبا و پلاتس و غیره شرکت کنیم مخصوصا هم جنس مان مثل زن ومرد!و با قر کمر و رقص دویست کیلو پایین بیائیم طوری که اصلا کسی مارا نشناسد "این ازهمه بهتر است چون از لحاظ روحی هم ساپورت می شویم "اوه ....تا روز عروسی!!!
شش:شلوار لاغری ...نمی دانم لباس گنی واینها فایده ندارد ...چون بعد یک مدت دوباره قلمبه می شویم ...حتی عمل ساکشن شکمی هم وای وای وای نگو یاد فلانی می افتم که مرد خدایش بیامرزد .....نکنیدها ...همان شماره پنج....وای تا...روزعروسی!!!
هفت:آهان یادم رفت بگویم طب سنتی ...آنقدر باید عرق نعنا و هلیله بخورید تا ازدرون بپوکید ...
تا...روز عروسی!!!!
"نگو نگفتی"...





یازده:
مهدی (ع)جان منی که اگر بگیردم آن جان فرشته ی مرگ ....
به خنده رویم به پای بوس حسینی (ع)که تو نواده ی اویی...
دوازده:
بابا عشق کجا بود؟مردم گرفتارن ...شلوغه شهر واینا اصلا حرفه...
ولی نه!هرچی نباشم هم دخترم هم مادر هم حالا ...
نمی تونم عاشق نباشم ...همه هستیم ...اسمشو فراموش کردیم ...
به بیاد بیاریم !
سیزده:
.....................ممنون!