چون بید می لرزم درهوای بهاریت ...
خبر نداری که شکوفه های سیب پشت سرت چه می گویند ...
دو:
مرااز هوش بردی و فرستادیم دنیای دگر..
می ترسیدی...
طاقت بوسه ات نیاورم و بمیرم!..
سه:
می پرستمت خدای زلزله های ویران کننده ...
چنان که ابادانی نیست اگر تو نخواهی ...
صدسال چون گور من .............تن!
چهار:
بیار از چشم خود معجزه ای ... پیامبر بهار ...
چونان که ایمان بیاورم ... سرمای قطب تنم ... رفته است!
پنج:
شمارش اشک هایم را سپردم به نسیم ...
می نشینم کنار پنجره با فنجان چای و ...
خیال آمدنت ...
شش:
مزار شش گوشه ات را حسین(ع) می ایم ...
به عشق علی (ع) تا نجف تا کربلا که راهی نیست ....
هفت:
خدای را شکر که مرا فراموش نکرده ای ! این طرف و آن طرف دنیایت بینی بزرگی ست که می خورد به آینه !منظور اینکه تا نوک بینی ات را می بینی و انگار من همان حوالی باشم!...
مدت هاست که وقت پیدا کردن زمان برای تماس را نداری وای والله که دنیا با قدرتش ریخته و انگیخته سپاهش را که ما به هم نرسیم !صد الله اکبر که البته نه تو که نه کس دیگری جای پدر را نخواهد گرفت و من هم ضعیف به دنیا نیامدم که چشمم و گوشم به تماس شما باشد و=و
...
خواستم اینجا بنگارم که فردا بهانه ی صدقه ها نیاورید که دادیم و نداشتید و الان و بلان!...
صد افسوس اگر پدران بمیرند درانتظار ند که دیگران شاید برای فرزندانشان پدری کنند که نخواستیم و بماند که دختران این زمانه از سال ها قبل بلدند جای پدر و پدران را بگیرند و بروند جلو...
قربان آن سیبیل که بعضی ها دارند و دخترند و ابرو که بعضی ها دارند و دخترند و با همان چهارتا مو می شود از تمام خصلت های زنانه جدایشان کرد از جمله نا مردی!نباش برادر من!نباش عزیز من!
که این جور جاها مثل من کتابت کنند که داشت و می توانست و نکرد!
...
تو هم ای عزیز!بدان از گریبان بسته ی خود می گیرم که دیگران نگاه به دور و اطراف خود بیندازند که انشا الله که چنین نباشد که گفته باشم ...
والله بی خبری ... خوش خبری است ...
روزت مبارک...............مرد!
هشت:
ترومپ!
ای دل غافل ...شما هم مردید؟
روز مرد مبارک...اگر مردید!
نه:
مامان بنز:
پراید خدا بگم چیکارت کنه ....این هیکل f650کی بود ؟ وحشت کردم!
پراید:
مامان جان !این کی بود نه!این چی بود!خودروی مامانی آمریکائی!
بابا پژو:
اینو کجای خیابونای ایران بذارم!
پراید:
سوله!عزیزم سوله!بیابون کویر!دریا!
ننه خاور:
ببین ما یه عمر ه با این هیکلمون خونه ننشین هستیم!
پراید:
شما؟
پارکینگ ظفررو کردید باشگاه!
ننه خاور:
به تو چه بچه .....!!!!(بیب)
بابا بیوک:
خاورجان!ما که نباید با بچه های امروز دهن به دهن بدیم!ولشون کن!
یازده:
یکی از جنبه های نو شتاری تاریخ که از زمان انتهای دوران رضا شاه پهلوی شاید تا به دوران کنونی مغفول مونده و کمتر کسی به اون اهمیت داده و در نوشتارهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی به اون اشاره نکرده " گزار ش های شهر بانی سابق " یا به عبارتی نیروی انتظامی کنونیه!
اولین جائی که به اون جا درهر حادثه تاریخی زنگ زده میشه و کمک گرفته میشه و اولین کسائی که یک حادثه رو می بینن نیروهای انتظامی ان که تازه با موضوع مورد نظر عکس هم می گیرن بطور مثال شرور های هر حادثه!ولی بعدا با درایت و خویشتن داری چنان ازکنارش رد می شن که انگار هیچی ندیدن!ولی جالبه دیدن!
...
اینکه ما یه مرده رو از قبر می کشیم بیرون بهر دلیلی و دررسانه از کتاب شعبان جعفری نام می بریم باید بدونیم تو همون حادثه تاریخی ایشون جلب و بعد رها شده و رفته و جالب اینکه استناد می کنیم کی چه جوری مرده برای چی مگه ما شاهد و پرونده شهربانی نداشتیم !به همین سادگی!
خود بزرگ بینی و خود بزرگ کردنم حدی داره!و پیشنهادم اینکه بعضی ا برای اینکه بچه های کسانی که پدرانشون تو همون شهربانی بودن بهشون نخندن!(نیروی انتظامی) بیان برای گفتن تاریخ از بعضی پرونده ها تا جائی که میشه استفاده کنن!نه اینکه بعد 800 سال از نظر و ضعیت اجتماعی متوسل به شعبان جعفری بشن که قهرمان جهان رو بزرگ کنن یا از حیثیت بندازن ... چون اگه ایشون با همسرشون اخلاف داشتن خود ایشون تا زمانی که زنده بودن زبون داشتن ...