یک:
در به در خانه به خانه ...مو به مو ...
گشته ام دنبال عشق خود ...که هرجائی نیست ...!
دو:
مگرم تو بو سه ای بدهی و دل من شاد کنی ...
زیبا رویان چنین اند که کمتر عاشق اند!
سه:
علی (ع) تولد عشق است و عشق علی (ع) که بود؟
جز فاطمه (س) که از خردسالی مادری نمونه بود؟...



چهار:
دست علی (ع) همیشه به همراه ماست و خود می دانیم ...
صد بار بالاتراز خیبر علی (ع) فتح کرده ایم و علی (ع) با ما بود ...
پنج:
وپدر ...جز اشک چیزی نداشت ...
. آهسته آهسته داشت در زندگی می مرد !...
من آمدم و دست دلش را گرفتم ...
سال ها بود که من یوسف بودم و پدر یعقوب ...
شش:
مزار شش گوشه ات خو ش به حال پدر که امشب ...
به افتخار می آید و کنار تو می ماند یا حسین(ع)...



هفت:
پدر چشم هایش را باز کرد و مرا دید ...داشت اسما الهی را حفظ می خواند ...اسما الهی جوشن کبیر ...
بارها به من گفته بود که درشمیران کارکردن سخت تر بوده است ...
برف می آمده و پاهایش یخ می کرده و مجبود بوده توی پوتین هایش روزنامه بگذارد تا پاهایش را نجات دهد ...
بعد می گفت: اصلا دوست ندارد که ما آنجاها زندگی کنیم ...
" با آن که شناسنامه مرا از شمیران گرفته بود " ...می گفت ...خوب نیست!
آخر هفته ها مارا می برد ساندویچی یکتا و کلی می خندیدیم ...تاهمین پارسال که یکتا را کوبیدند و الان دارند چند مرتبه می سازند ش حالا برای چی ...
داشتم می گفتم...پدر چشم هایش را باز کرد و مرا دید ...چون می دانست عمیق ضجه می زنم ...گفت: حالش خوب است ...
قبلا تصادف کرده بد و مغزش را جراحی کرده بودند ...بدلیل استفاده از وار فارین خونش رقیق شده بود و نمی توانستند سرم بزنند ...
چقدر گریه کردم و چقدر گریه کردیم ...فایده نداشت ...دیگر خسته شده بود ...دو روز بعد فوت کرد ...
................................................................
این بود آخرین خاطرات من از پدرم ...شما چه دردل دارید ؟
هشت:
ترومپ!کلا می خواهی پدر دنیا را در آوری !
چون کلا در یو اس اتو ...پدر ی مثل کوروش نیست !
نه:
مامان بنزاز طریق ای مو:
پزو جان ! یه جین جوراب خریدم بری کیف کنی !روز پدر مبارک!
بابا پژو:
بنزی جان !تو انقدمنو تنها می ذاری ...خجالت نمی کشی؟
مامان بنز:
چرا؟همین امشب دارم می آم!از این جا فکر شام تو ام ...امشب مهمون من وی ای پی سند باد!
بوگاتی:
مامان جون !منم ایرانم آ!
مامان بنز:
تو ویار نداری؟یه شب کلا داریم تو عمرمون می ریم شام بخوریم!
بوگاتی:
آها!نه! شاید پرایدم امشب بیاد ایران!
مامان بنز:
خوب بیاد!من اصلا نمی تونم بی حضور شماها نفش بکشم ...باورکن!


ده:
رهبرم ...
عید ولایت علی (ع)...مبارکبادا ...
برملت شریف ایران که عاشق ولایتند ...

یازده:
قدر پدرامونو بدونیم و بدون دلیل بهشون غر نزنیم که چرا اینو داریم و اینو نداریم ...
باور می کنید مردای 60 ساله رو هم دیدم که پدراشونو مسئول داشتن و نداشتن زندگیشون می دونن!
در دنیای کنونی در غرب شخصیت های متفاوتی داریم ...یکی مثل پاریس هیلتون چشم باز کرده و صاحب هتل های زنجیره ای هیلتون شده ...بعد شده مدل!
یکی هم داریم مارک ذوکر برگ یا ذاکر بی که دنیارو با ارتباطات متحول کرده و تو این دنیا اصلا معلوم نیست باباش کیه !
درکشور ما ته ته اش رو که نگا کنی معلوم نیست کدوم مردای بزرگ دارن با جدیت مملکت رو حفظ می کنن ...بعد یه دفه می بینی که همسایه بغل دستیت در حفاظت از حرم سرداره و طوری درخشیده که نگو ...
حیف تو این دنیا که ما قابلیت های فردی خودمونو فقط مادی بدونیم ...
واز طرف دیگه قابلیت فردی و اجتماعی خودمونو کنار بذاریم . بچسبیم به قابلیت های فردی بابا مون...
بجنبیم که دیر نشه ...
...............................................................
یه تبریک دارم خدمات همه ی پدرا مخصوصا خواننده های این وبلاگ . برای دوستانم که بعضیا شون زنن ولی مثل یه مرد درقبال زندگی هم پدرن هم مادر ...چون شونه از مسئولیت خالی نکردن واز طرف دیگه مسئولیت پدرهم دارن ...
قربونتون ...