این نوشته تقدیم میشه به استادی چون دکتر علی اکبر امینی ...زیادم قشنگ نیست مثل نوشته ها و گفته های ایشون ...


اگه معلمی به پیری می رسه :

خدا می خاد قامتش خم تر بشه تا بتونه گونه های دانش آموزانش رو راحت تر ببوسه ...

اگه معلمی به پیری می رسه :

خدا می خاد بچه هاش برن خونه بخت و جای دوری بچه هاش ...اغوشش رو برای دانش اموزانش باز کنه...

اگه معلمی به پیری می رسه :

خدا می خاد شکم تپل و گرمش جای دست بچه هایی باشه که وقتی می آن اغوشش حس کنن انگارقشنگ ترین و مهربون ترین جای دنیا رو دارن لمس می کنن...

اگه معلمی به پیری می رسه :

با حقوق حداکثری و متوسط چامعه بلد بوده چطوری زندگی خودش و خانواده اش رو بگردونه ...

اگه معلمی به پیری می رسه:

دلیل نمیشه مریض نشه ...ناراحتی حنجره نگیره ...نپره تو اتیش که بچه های مردمو نجات بده ...کار مددکار اجتماعی روگردنش نیفته ...خونه قدیمیش رو سرش خراب نشه ...ناسزا نشنوه ...

درکل اگه معلمی به پیری می رسه :

خدا دوسش داشته که با مقام انبیا پیر شه ...

درضمن نشون دهنده ی اینه که نفرین دانش اموز اثر نداره و ...

هیچ کس نمی تونه برایه روز کله ی سحر پاشدن وتا بوق سگ دویدنش متر بذاره ...

.....................................

من الله توفیق