"تکرار کلمه در نوشته ها عمدی ست!!!"

یک:

تبرک است آن پرده ای که دور تو ...دور تو می کشند ....

شاید خدا ...خدا ...ان پرده را کنار می زند !!!!

کنار می زند تا عبادت مارا ...به چشم خود ...به چشم خود ...ببیند...

دو:

خانه ی خدا بوی صفا و مروه می دهد ...

چون تشنگان خانه اش ...فقط از چشمه ی زمزم ...از چشمه ی زمزم ...می نوشند ...

سه:

سر تو شلوغ است ...بگذار بعدا ...بعدا...

آن گاه که صلوه ظهر ...همه سرگرم نماز تو اند !!!


چهار:

از لا به لای دیوار دست تو پیدا شد ...

پیدا شد و علی (ع)...از شکم فاطمه ...پا به کعبه نهاد ....

پنج:

قهر می کنم ...با تو که دوری فرسنگ ها زمن ...

پشت پرده ای و راز مرا فاش می کنی!!!

شش:

مزار شش گوشه ات قیامت است ...قیامت است برای دعای تو ...

آن دعای عرفه که موقع خداحافظی ات ...جن و انس را به گریه واداشت ...


کفش پیامبر (ص)هنگام معراج ایشان

هفت:

دریغ روی تو را هیچ نقاشی بلد نیست .....

بلد نیست ...ما همین طور عاشقیم و در خانه ی تو ...اسیر ...

هشت:

دیگر ترامپ امروز آزادی ...از بند جمله های من ...

مثل تمام زنده های عالم ...دنبال خدا بگرد ...

نه:

پراید:

مامان !بابا !کجائید؟

ننه خاور:

مگه آدم نیستی؟برو برا شفای بابات دعا کن!

پراید:

مگه بابام خوب نشده؟!

ننه خاور:

آدمی که یهویی 40000یورو بده دست یه پسر بد!کی خوب میشه؟


ده:

رهبرم ...

حج ما در همین سرزمین عشق گذشت ...

به دوره گردی مان ...

به دعای عرفه ...

خدا ...پیامبر(ص)...امام حسین(ع)...همین جاست ...

گوشه یدل مان ...

که تو زنده نگه داشته ای ....این دل مان ...

یازده :

از اول هفته می خام هفته یدولت رو تبریک بگم ...

خودمون می دونیم اداره ی یه شرکت چقدرسخته چه برسه به اداره ییه مملکت ...

من بعضی جاها نه خیلی جاها تغییراتی می بینم که اصلا قابل بیان نیست ...

چقدر کارها راحت تر شده چقدر فکرها راحت تر شده ...

خیلی کارها رو با آرامش بیستر و زمان کمتری میشه انجام داد وواقعا برخی وزرا و هم چنین مجموعه شون ودرراس رئیس قوه ی مجریه زحمت کشیدن ...

بایذ بهشون گفت :خدا قوت ...

نمی تونم نام یه عده رو بگم وبعضی کارا شون ...ولی به جرات می گم که از نظر سیاست عمومی و داخلی برای جمعیت مون چیزی کم نذاشتن و از لحاظ سیاست خارجی هم زحمت می کشن ...

.................

دوازده:

عشق تو مرا کور کرده یا حسین(ع)....

فرداست که عاشورا بیاید  و دعاکنم که بینایم کنی...


سیزده:

وسواسم شدید بود و یه گوشه ای نشسته بودم و داشتم خدا خدا می کردم که یه نشونه ای بیاد که حج ام قبوله ...یهو دیدم یه صدای الله اکبری بلند شد و پرنده های کعبه پریدن و در خونهی خدارو باز کزدن ...دلیلشو هنوزخوب نمی دونم ولی چششم به در خونه ی خدا کهافتاد گریه کردم ...اون جا که خداهست دلمونه باورکنیم اگه بخاد درهای بسته اش رو جوری باز می کنه که باور نمی کنیم ...من به این ایمان رسیدم ...هرکسی هم که بخاد می تونه به این ایمان برسه ...اونم درلحظه ...

............................................

امروز از کسانی که تو مدت نوشتنم ناخواسته "شل و پل "شدن !!!معذرت می خام ...

من یه وبلاگ نویسم ...همین