یک:
به نازتو ...قفل های در باز می شود !...
باران ...کمی بیا روی بالش افکارم!...
دو:
نگارش من دیوانه ...ازتو هزاردستان است ...
نمی کنی کمی بخوانی ازحافظ....رفته ام ازدست ...!
سه:
5+1سکوت بره گی!آن سال ها که تو...
زور داشتی ومن ...به شعر آویزان !...
چهار:
دشت کن عشق حسین (ع)...یاد بگیر مردن را!
که اگرسر ببرندت ..."قلم"آزاد شوی !
پنج:
ببند آن لب کبود را ...تو ای دندان !...
که فاش نگویی...رازعشق ..."که بگویند احمقی"!
شش:
تلف شد ثانیه ها ...من ایستادم !
تو بیایی و نیایی هیچ فرق نمی کند !"من واقعیت دارم "!
.........................
ببخشید میون نوشتن اینترنت قطع شد
هفت:
سرخاب و سفید آب نکن ...خانم خوشگل !
جراحی قلب بازکردم ...مد شده!
هشت:
تو آن سوی دنیا ...من این سوی ...
اقیانوس ها اگربین مان نباشند جای تعجب است ...
این دنیای پراز جانور ...بیش ازانسان ها ...
چه دانند که بین ما چه می گذرد!!!
نه:
آقای پراید :
ما بچه های منزل رو بعد کارروزانه تازه 9و 10 شب می بریم پارک!
آقای بنز:
اوه ...اوکی !ما بچه هارو ازصب باید ببریم ...تا بچه ها مارو به دوستاشون نشون بدن ...
ساعت 10 خوابیم!
ده:
میزنگیردت ....بقول قدیمی ها ...
میز نخوردت ...بقول قدیمی ها ...
میز فریبت نده ...بقول قدیمی ها ...
شفا ازمیز بگیری ...بقول قدیمی ها ...
زیر میزی ...بقول قدیمی ها ...
کنارمیزبشینی ...بقول قدیمی ها ...
میزدارم دومتر...بقول قدیمی ها ...
ازمیزبیفتی ...بقول قدیمی ها ...
شانس بیاری ...یه میزداشته باشی ...بقول قدمی ها ...
قربون میزت ...بقول قدیمی ها ...
میزت رو چند بخرم ...بقول قدیمی ها ...
میز ت پایه چند ...بقول قدیمی ها ...
میز نداریم ...بقول قدیمی ها ...
فرارمیزها ...بقول قدیمی ها ...
حالا دیگه میزم نمی خوای ...بقول قدیمی ها ...
میز ایرانی...بقول قدیمی ها ...
میزتو تاکن تاخونه ببر ...بقول قدیمی ها ...
میز رو بگم یا تو رو ....بقول قدیمی ها ...
میز پلاستیکی ...بقول قدیمی ها ...
میزخانم ها ازآقایون جدا ...بقول قدیمی ها ...
میز کوتاه من؟...بقول قدیمی ها ...
میز فرا ملیتی ...بقول قدیمی ها ...
................................................
مردم درگذشته به این اعتقادداشتن که پشت میزی ها کاری براشون نمی کنن ...
ودرزمان حال "هم"ایضا "!...
من به این اعتقادی ندارم ...شما دارین!
یازده :
یه سئوال درزمان های قدیم که برای ساختمان ها "ضد رعد و برق " می ذاشتن یا می ساختن ...
چطور فرانسوی ها برج "ایفل" رو می سازن که همش فلزی بوده و هست ؟
یعنی دراون سال ها فکر رعد و برق گیرش هم بودن ؟
دوازده:
یک آقای خارجی وارد مغازه ی کله پاچه فروشی شد .شانزده کله گوسفند ...توی آبگوشت چیده شده بود و بخار به هوا می رفت .
آقای خارجی با تعجب گفت:اوه!دراینجا گوسفندها هم به جکوزی میرن؟!
"ازکتاب بگو ماهم بخندیم .نویسنده:شهرام شفیعی"