یک:
بسیارتو...برای من کم است!...
شنیده ام که محبت می جوشد از...لبان تو...
دو:
پای درکوچه باغ های کاشان...
اردی بهشت...بوی گلاب را خاطره انگیزمی کند...
سه:
پیاده روهای سنگی ...باران رانمی بلعد...
کاش دریا شود شهرو آسمان بگرید...
چهار:
پیری ست و فراموشی...تکلیفم هزاربارنوشتن نام توست...
تاخواهرهمسایه را ...به اسم توصدا نزنم!
پنج:
عصرجمعه است و تدبیرمن تویی...
درها که بروی من بسته می شود...خیالم پیش توست...
شش:
کشته ام ساعت دیواری و نمی خرم باتری...
وقت راباید کشت...انتظارطبیعی ست!
هفت:
اگرتونباشی...من جسم نیستم...
روح می شوم همراه تو....اگرحتی مهمان پذیر نباشد بهشت تو!
هشت:
بوی یاس شال سبزتو...
چرانخرم نجف!پراز خاطرخواه توست!....