بی شمس

ادبی

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

زندگی دریک بندر...چه حالی داره !


یک:
طبل توخالی ...جاده خاکی ...
ازین مسیر نرو ...حیف باشدت تو...همراه اول!
دو:
می گذارم کنار!...
دردهایی که از دوست می رسد ...ازطریق خون پخش می شود!
سه:
نگرانم که بسوزی و مداوا نشوی ...
بروی ...شمس شوی...تاکه نبینم رویت!
چهار:
بندر...یک اسکله بیشتر نداشت ...و...
تو تجارت می کردی...
برایت چه فرقی می کرد ؟دست هایی که برای بدرقه ات ...
ساعت ها درنسیم می وزیدند!
پنج:
کاش فرهاد رسم سیاست می دانست...
می روی شیرین و بعد خسرو می شوی !
شش:
پشت شیشه می زنی :بسته است!
ای کافه چی ...
با عشق خود چه کنیم ...که تو تنها نشسته ای !
هفت:
پندارنیک من...این بود که خوبی ...
گفتارنیک من سلام بود...
ای وای ازکردارنیک !که سوختن است ...
هشت:
بیراهه نزدی ک تر می کند گاهی مسیر را...
اما اگر پیر شدی ...تقصیر زمان نیست !
نه:
مرگ موش های خیابان ولی عصر فرا نمی رسد!
ازبس که فست فود فروش ها...بی حواسند !
ده:
اللهی بیگانه پرست نشویم ...که بداست ...
وبرای تو شریک نیاوریم که جهل است ...
دانایی را تو به ما ارزانی کن...
که این گران درددنیای امروز لازم است ... انشالله
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۲ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

نه نرو...تنهام نذار...من دیونتم !


یک:
نا امنی ...کنارتو یعنی دگر خداحافظ...
برای امنیت دل...آمده بودم کنارتو...
دو:
ترک برداشت چشم من...منهم آدمم!
دیدن غم های تو ...درحد چشم من نبود!
سه:
پیش آوردی ... داستان جدایی...
قطارهم بلیط نداشت...برای مقصدی که تو می رفتی ...
چهار:
چه چاره کنم!بلد نیستم ...
پایان داستان بلند عشق را...تمام کنم!
پنج:
شکوه تو...وقتی بود که روی صندلی نشسته بودی ... وباوقارتمام ...
برای من شال گردن می بافتی ...
می خواستی کسی خط گردن مرا نبیند ...که برای حنجره ام ... زیر تیغ جراحی رفته بودم ....
سال ها آموزگاری ...یعنی فروش عشق!
ببین تو دیگرکه بودی ...که عشق دوم مرا تحمل می کردی!
شش:
تنبلی کردم...خواب ماندم...
گفتم تو مثل هرروز می روی ...
نگو که سوزانده ای روز را...ودیگر بخت من شب است !
هفت:
کویردایره ای بود که من می گشتم درآن!
تو مرا گم کرده بودی ...
نمی خواستی پیدایم کنی ....
هشت:
می پرسم عاقبت...تکلیفم را ازکلاس درس ...
لیلی بودم و تو تا به حال می نوشتی مشق مجنونی !
نه:
پروپوزال پروژه ی فوق لیسانس سخت است ؟
یا سفر جاده ی شمال به مقصد دریا؟
ده:
اللهی پیر نشی ... تو درصد سالگی هم جوونی ...
مادرمن!...
دستهای زحمت کش ات ...آرتوروز را شکست می دهند...
وقت فسنجان ...اونهم با آسیاب دستی گردو خرد کردن ...قربان تو!
۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

خیالات سپید ...


یک:
من گم می کنم تورا...
برف ها... خیالات سپید همرنگ تواند!
دو:
خجالت می کشم ... درشهر مشهورتوام!
لطف کن... کمتربه تقصیر!گردن من نازک است!
سه:
دست تو برکت داشت...
درپیوندشاخه های درختان...
رسیدیم به سیب گلاب !
چهار:
فیروزه...نشان تولد توست...
پاییزرا می توانی بخری ...بانیشابور!
پنج:
دیدارتورا...درخواب هم نمی بینم...
گناه من!خریدن زندان یوسف است !
شش:
بسوزد خانه ی عاشق...بگیرد آه تو!
تا نگویند عشق...زیبا می کند دنیای عشق!
هفت:
پلاک های خانه ها عوض شد...
دیوارهارا رنگ کردند ...
ولی من ...چشم بسته تاخانه ی تو دویدم!
هشت:
آن گاه که شیر بودی به من می گفتی آهو!
درددندان سخت است ...برای جانوران گوشتخوار!
نه:
خبرنداری ...که جاده ی شمال ترافیک است...
ما پرایدها...تریلر پیچ شکنیم!
ده:
نیکویی ده برابروبدکاری یک برابردرحدخود...جزادارند...
توهم اگر مثل خدامهربان بودی همین را می گفتی ؟!
یازده:
نقاشی ...سرکارخانم نسیم داوری
۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۱ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

آتلانتیس!


یک:
وطن عشق من...خاک سیاه چشمم بود...
به هجرتی که دگر بازگشت نداشته است ...
رفت تا آسمان آبی !
دو:
طاقت ندارم دیدن مرگ تورا...
می کشم خود را به لحظه لحظه ی عمر خودم!
سه:
خسته ام بی تو...سیاهی مطلق!
خدایا...خورشید بیاور ....
که جای یارمن باشد!
چهار:
اللهی بیمار نشید...
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۴ ۳ نظر
سیده لیلا مددی

من نه منم!


یک:
تبرعشق تورا...درکمرم زد!
فگر می کرد درخت قدیمی که عاشق یاس است...
بدرد هیزم شدن می خوردو...بس!
دو:
نفس کشیدم و بی تو زندگی کردم...
چه حیف !...زمان خریدم برای زنده بودن بی تو!
سه:
من زندانی ... نقش تورا روی دیوارکشیدم...
بعد من اززندان ...همه با عشق تو ...خلاص شدند!
چهار:
توی کفش تو...گل رز می گذارم...
که هرجا می روی ...پایت بوی عشق ببرد!
پنج:
این پرده ی نمایش زلیخا را...
خداکنارنبرد!
بگذار آبرو نبرم...من که یوسفش هستم!
۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۳۸ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

عکس تورا مگرکه گوربگیردازمن!


یک:
خنده داراست که توباورنداری عشق من...
من دگررفتم...که تو ازسربگیری خنده را!
دو:
شیرین شدی و عشق فرهاد!
بیدارت کرد...صدای تیشه!
سه:
باور می کنی که شعرها به تو مدیونند...
شعرهای سهراب سپهری...نظامی گنجوی وحافظ...
اکنون ....خانه ی دوستت کجاست؟
زیردرخت های زیتون...
شورشیرین!
....مرگ راکشتی و جاودانه شدی ...
چون با این همه ...همیشه خودت بودی !
سفرت بخیر...آقای کیارستمی...
چهار:
من می روم ...و قطار یک لکه می شود ...روی ریل.
دست های تو ... دیگر به من نمی رسد ...
اندوهناک تر اینکه ...
عشق جدیدی دررگ هایم می جوشد...
مقصد ... دریاست!
پنج:
قلبم راسوخت ... اندیشه ی بی تو...
من ازکجا می دانستم ...گروه خون تو ...به من نمی خورد!
شش:
بیاوبگذر ازخون من!
قصاص هم بکنی ...دیگرعشق کهنه تازه نمی شود!
هفت:
اللهم انی بک و منک اطلب حاجتی ومن طلب حاجه الی الناس فانی لا اطلب حاجتی الامنک
وحدک لاشریک لک واسئلک بفضلک ان تصلی علی محمد و اهل بیته و........
هشت:
(عیدتون مبارک)
۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

بیمارموی تو بودم!


یک:
ترک سجده ی چشم تو... نمی توان کرد ...
هرچند گناه است... بندگی غیرخدارا!
دو:
جامه ی تنگ قلب مرا...
پوشیده است ...عشق تو!
سه:
دیگر برای من...بلندای موی تو...
خواب شد...
این درددندانه های شانه اتم هست!
.............................................................
بشکنم دندانه های شانه ات را؟
گاه می خندد میان وحشی موهای تو!
چهار:
کافه ها...بوی قهوه را می جوند!
تو مشتری نیستی !
که...همیشه دنبال چای هستی !
من...روزنامه ام راروی میز می کشم ...
تا تو نگاهم کنی ...
ومثل من میل به یک قهوه را ... درشهر بچرخانی ...
پنج:
تب را پزشک خندید!
قند را پزشک خندید!
آن سرفه های سرد را...
پزشک خندید!
آنقدر مرده بودم...
که باز پزشک خندید!
(چون دردعشق کلا خنده داراست )!
شش:
ترجمه خطبه 63:
مردم بوسیله دنیا آزمایش می شوند ...پس هر چیزی ازدنیا راکه برای دنیا به دست آورند ازکفشان بیرون می رود...وبرآن خواهند شد ...و آن چه برای آخرت تهیه کردند به آن خواهند رسید ...
وبا آن خواهند ماند ...
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

جنگل های آمازون!


یک:
قلب یخی توآب شد...
وقتی که من ...درجوارماه ...تاخورشید می رفتم!
دو:
تنفس گیاهان درجنگل های آمازون صدا ندارد!
ولی صدای خود روهای یک شهر...آلودگی صوتی ست !
سه:
بیدار مانده ام...شب تمامی ندارد...
برای بیماری که...درمانش یک جمله ازتوست...
چهار:
قند می شوی و برای من می خندی ...
ترسم از دیابت است...توانسولین داری ؟!
پنج:
تیرگان بسوزیم وقطه قطره آب شویم...
آنوقت دریا چه می کشد وقت بخارشدن!
شش:
قول تو...یک دقیقه دوام داشت...
گفته بودی که ...دیگرغیبتی درکارنیست!
هفت:
درمان یک گل تعویض خاک است...
بیچاره امثال من...که پای درگل یک عشق داریم !
هشت:
ترجمه خطبه 186:
....وهمانا پس ازنابودی جهان ...تنها خدای سبحان باقی می ماند...
تنهای تنها ...که چیزی با اونیست ...آن گونه که قبل از آفرینش جهان چیزی با اونبود ...
نه زمانی ...نه مکانی ...بی وقت وبی زمان.
درآن هنگام مهلت ها به سرآید...سال ها وساعت ها سپری شود وچیزی جز خدای یگانه ی
قهار باقی نمی ماندکه بازگشت همه چیز به سوی اوست ......

۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۰ ۱ نظر
سیده لیلا مددی

ماازدوجهان ...غیرتوای عشق نخواهیم!


یک:
برگرد...که این خانه جای توست...
نه من که پیرم و توعکس جوانی !
دو:
سرباخت قلم...تا بتراشم حرف تو...
" فرهادنیستی ...که غم بیستون خوری؟"!
سه:
شب راسیاه کرده ای و تند می روی ...
خورشید باش و بعد سحر زودتر بیا!
چهار:
غم لیلی ... نه فقط مجنون بود...
می سوخت ...از قصه ی مجنون شده ها...
پنج:
ترکن ... لب روزه دارت...
من ...نام ندارم ... که تو صدایم بزنی !
شش:
بخشی از دعای روز یکشنبه:
بسم الله الذی لا ارجوالافضله...ولا اخشی الا عدله ولا اعتمد الا قولهولا امسک الابحبله
بک استجیریا ذالعفووالرضوان...........
۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

مخلصم!


یک:
به دیدارتو...یک کشتی بخار...سواحل جنوب...
من...قطره های اشک ...که باد بی نشان می برد!
دو:
تنهایی هایم راخریدم...یک قلم دیوانه شد!
دفترشمعی...پرازپروانه های سوخته!
سه:
مژگان فرومی بری به اندیشه های من...
ای جان!که این کاربرای من...طب سوزنی ست !
چهار:
تمرین پرواز چندساعت؟
درانتها تو پرنده ی این آسمان نشدی....
پنج:
ازبام تهران بیفت خورشید...
شهرمنتظر چراغانی ست!
شش:
دوستانی دارم که اینجارادوست دارند...مخلصم...
هفت:
ترجمه خطبه192:
خداوند بندگانش را با نمازو زکات و تلاش درروزه داری ...درروزهایی که واجب شده ...
حفظ کرده است...
تا اعضاوجوارحشان آرام ودیدگانشان خاشع وجان وروانشان فروتن ...ودل هایشان
متواضع باشد...
کبروخودپسندی ازآنان رخت بربنددچراکه درسجده...بهترین جای صورت را به خاک مالیدن...
فروتنی آورد..........
۱۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۷ ۰ نظر
سیده لیلا مددی