یک:
تبرعشق تورا...درکمرم زد!
فگر می کرد درخت قدیمی که عاشق یاس است...
بدرد هیزم شدن می خوردو...بس!
دو:
نفس کشیدم و بی تو زندگی کردم...
چه حیف !...زمان خریدم برای زنده بودن بی تو!
سه:
من زندانی ... نقش تورا روی دیوارکشیدم...
بعد من اززندان ...همه با عشق تو ...خلاص شدند!
چهار:
توی کفش تو...گل رز می گذارم...
که هرجا می روی ...پایت بوی عشق ببرد!
پنج:
این پرده ی نمایش زلیخا را...
خداکنارنبرد!
بگذار آبرو نبرم...من که یوسفش هستم!
وبلاگ زیبا و جذابی داری.
موفق باشی دوست عزیز.